|
بهاران
با باربد بازآ با بربطی در بر و شولای سبزی بر دوش. از جویبارِ باغِ شاه شبانه بدرون رو شتابان از پشت شمشادها بگذر به سیبِ چرخانِ روی فواره از گوشهی چشم نگاه کن و در میانهی بیدها و کاجها پنهان شو. در آنجا کاج کهنسالی را مییابی که ترا به آسمان پیوند میدهد. بربط را بر شانه بیاویز و از شاخههای سترگِ کاج پله به پله بالا رو و در لابلای گیسوان سبزش چون مرغی خوشخوان آشیان کن. خسرو به ایوان خواهد آمد و بر تخت نوروز خواهد نشست. پیالهدار جامها را پر میکند و مَردوی پیشکار شمعدانها را بر میافروزد و خنیاگران خرامان به صحنه میآیند. اما پیش از آنکه میرِ مطربان, سرکشِ فسونکار به زخمهای چند, چنگ را کوک کند و دفزنها و کمانچهکشها بجای خود بنشینند و خوانندگان به تکسرفهای گلو صاف کنند بربط را از زانوان برگیر و شورِ "دادآفرید" را بنواز. گزمهها با گاوسرهاشان و سرکشها با گاودِمهاشان خاموش مینشینند و بربط بجای تو سخن میگوید و سرپنجههای سحرآمیز تو که رشکِ سرکش را برمیانگیزند آهنگِ "سبز در سبز" ت را در خلوت باغ خواهند نواخت. آنگاه هنگامیکه خسرو هنوز در افسون است از آشیان سبزت بزیرآی و همچنانکه به چهرهی خود در حوض آب مینگری از حاشیهی شمشادها بیشتاب بگذر و این بار از دروازهی نیمهبازِ باغ بلند و سرفراز بیرون آی و چونان گذشته خنیاگری خانهبدوش باقی مان. بربط, اسبیست که در چراگاههای بزرگ میبالد و در خانههای کوچک میافسرد. مجید نفیسی هجدهم ژوئیه ۲۰۰۱ نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|