محمود شوشتری حکایت روز عید بود. شب قبل با جمعی از دوستان در محفلی خانوادگی سال نو را در کنار یکدیگر گذرانده بودیم. غذایمان را با یکدیگر تقسیم کردیم و در فضائی گرم و دوستانه گپ زدیم و برای یکدیگر آرزوی سالی پربار همراه با تندرستی و شادی کردیم. روی مبل لم داده بودم و در حالیکه نیم نگاهی به تلویزیون داشتم غرق در افکار پراکندهای بودم که تقریباً سرگرمی فکری همیشگیام است.
محمود کویربا بهرام گبر
در شاهنامه بهرام گبر در تاریخ شاهنشاهی ایران نیز چهره ای کم مانند است. در شاهنامه تا مقام نیمه انسان و نیمه خدا به پیش می رود. کارهایش همه کارستان و در کار داد و خرد و آبادی و آزادی است.
شاید از همین روست که موبدان و دشمنان آزادگی پدر آزاده اش را اردشیر بزه کار و خودش را بهرام گبر به معنی کافر و بی خدا خوانده اند.
رضا هیواآلبوم سرخ به يادِ برادرم کاوه گلستان
و برایِ هنگامه و ابراهیم عزیز سيزده بدر عجيبى است اين که میبينم
اين ترکِ منزل نيست به سوىِ چمنزار
با رقص ِ کودکان
اين کوچ است به نا کجا آباد
با رقص ِ مينها و موشکها
جمال صفریدرگذشت منصور خاکسار منصور خاکسار، بومی و بزرگ شده این شهر بندری و جنوبی از خانواده زحمتکش کارگری بود. او در مبارزه بی امانش با رژیم کودتا« نه تنها در عرصه شعر و فرهنگ بلکه در زمینه مبارزه سندیکایی و سیاسی نیز همواره حضوری فعال و موثر داشت. او از هر روزنه کوچکی برای مبارزه با رژیم شاهنشاهی و نهادینه کردن دموکراسی استفاده میکرد. تلاش او در راستای مبارزات جبهه ملی سوم طی سالهای اوایل دهه ی ۴۰ در آبادان در امر انتخابات و دخالت ساواک در جلوگیری ازآن، برای اکثرنسل قدیمی و مبارزجنوب بیاد ماندنی است.»
مجید نفیسیبه منصور خاکسار و من هر عصر پنجشنبه
بر جای تو خواهم نشست
و آخرین دفتر شعرت را خواهم گشود
و به دنبال آن سطری خواهم گشت
که دیشب، راه هوا را
بر گلوگاه تو بست.
دکتر گلمراد مرادیاز صادق هدایت تا منصور خاکسار أسفبار است فقدان صاحبنظری که مسیر حرکتش و کار خلاقش در راه توده ها بود. اما چاره چیست؟ ما باید بپذیریم و بسازیم. انسان از خود می پرسد، چرا بعضی از نویسندگان و شاعران مردمی در جهان و بویژه شخصیتها و ادیبان کشورهای "جهان سومی" و از جمله کشور خود ما، دیگر نمی خواهند در میان مردم بمانند و بزیند؟! آیا باوصف زندگی در جامعه و همنشینی با اطرافیان باز احساس تنهائی می کنند؟ آیا جامعه موجود را شایسته همنشینی با خویشتن را نمی دانند؟! آیا از راه درستی که برگزیده اند، نادم و پشیمان اند؟! اینها و دهها پرسش دیگر می توانند پرسشهائی بس غم انگیز باشند و پاسخ به آن ها به مراتب غم انگیز تر.
محمدعلی اصفهانیاز انقلاب نترسيد؛ انقلاب، قشنگ است از انقلاب نترسيد؛ انقلاب، قشنگ است
و انقلاب، نه سرخ است وُ يا که سبز:
ساده و بی رنگ است.
همنشین بهارگويای حکايتی ست آن شمع خموش
خودکشی «منصور خاکسار» در آغاز بهار كه «باغ سلام میکند سرو قیام میکند سبزه پیاده میرود (و) غنچه سوار میرسد»، در این هنگامه زیبا که از درون شب تار (شب تار میهن)، گل صبح میشکفد و مردم بپاخاسته ایران، فریاد آزادی سر میدهند ــ شاعر و نویسنده عزیز، «منصور خاکسار» با نیم نگاهی به داستان فیلم «خانهای از شن و مه» House of Sand and Fog، کیسه نایلونی را بر سر خویش کشید، راه تنفس را بر خود بست و رفت که رفت...
حمید حمیدیزمستان پیشباز توشد،پیش از اینکه بهار از راه برسد (با یاد و خاطره منصور خاکساز) بهار، يخ هاي زمين يخ بسته را آب كرده، اما آسمان هم چنان آكنده از ابرهاي تيره و سياه است و زار زار مي گريد. دانه هاي زلال اشك، زمين و برگ و گل و گياه را مي شوید و پاك می کند. سبزه هاي نورسیده بهاري كه تازه مي خواستند قد بكشند و به زندگي و حيات تازه ي خود گام نهند، پژمرده و سربه زير، مات آن همه سياهي غم انگيزي می شوند كه دنيا را به چشم شان سياه كرده بودی- انگار از آمدن خود پشيمان بودند.اگر میدانستند آمدنشان رفتن تو بود،هرگز نمی آمدند.
م. سحربهزادجان بهزاد جان ، دوباره جهان شاد می شود
رشگ نگارخانهء بهزاد می شود
ویرانه ها که دست ستم کرد بر زمین
روزی به دست دوستی آباد می شود
منصور کوشانمرگ شکوهمند یک شاعر من به رغم این که مرگ منصور خاکسار همراه است با از دست دادن یک انسان شریف و متعهد به خصلتهای انسانی، از دست دادن یک شاعر متعهد به آرمانهای تعالی فرهنگ و هنر، از دست دادن یک دوست متعهد به پویایی و سازندگی روابط همزیستی، جسارت او را میستایم و بار دیگر زبان به ستایش او میگشایم چنان که هر گاه شعر زیبایی از او میخواندم یا سخن نغزی از او میشنیدم.
سهراب مختاریمرگ عمیق ترین بازگشت آدمی به وطن اوست اینکه علت چنین تصمیمی آنهم در آستانۀ نوروز و همچنین در پی امید گسترده ای که جنبش دمکراسی خواهی ایران در دل همۀ ما شعله ور کرده است چه بوده، باید بدون شک موضوع تحقیق روانشناسان اجتماعی دربارۀ انسان ایرانی در تبعید و بویژه وجدان بیداری همچون منصور خاکسار قرار بگیرد. اما بدون هیچ تردیدی چنین مرگی در چنین ایامی آدم را در اندیشه و اندوهی عمیق فرو میبرد.
رضا بی شتابچشمِ شکوفه روشن آمد عزیزِ جانم
سبزینه آسمانم
جانبخش وُ جاودانم
جاری درین جهانم
هر دانه شد چو گلشن
چشمِ شکوفه روشن
بیژن باران بهار بهار وفای فراگیر
ذهن زیبای زمین است.
بهار سرود ملی عشق است:
نجوای می خواهمت اکنون،
فریاد دوستت دارم از امروز تا همیشه،
پیمان با تو باشم از این دقیقه تا انتهای خط.
بابک یحیوی
نوروز دیگری
کتایون آذرلینامه ایی به وطن به نام آینه و خورشید. به نام لالایی و لبخند. به نام "بابا آب داد"،"مادرنان"!
به نام "سارا نان دارد"، "دارا آّب"!
به نام تمام مدرسه های ویران و دختران قطعه . قطعه شده!به نام شیرخوارانی که در لالایی آتش به خواب رفتند!به نام پدرانی که با سوغاتِ جسد از سفر ِ آوار برگشتند! به نام مادرانی که تنها یادگار کودکانشان یک جفت دمپایی ست!
رضا هیوانوروز و کوهِ قاف
(نوروز نامه) ز که فقط مالِ شمال شهریها نیست
و عارش نمیآید که به جوادیه و نازی آباد هم بیاید
کُرد و فارس هم اصلن برایش مهم نیست
نه خیر!
نوروز از 'آن" جشنها نیست
ویدا فرهودیبرخیزای ایران زمین برخیز ای ایران زمین،وقت شکفتن ها رسید
گرد و غبار وَهــم را هنگام رُفتن ها رسید
بر شهر خاموشان گذر می کن ببین مرغ سحر
گوید که شب آمد به سر، پایان خفتن ها رسید
م. سحربِـهــار می آیـــد به رَه ، آن نامدار می آید
رَه بروبید ، یار می آید
گاه ِ کوچ است این زمستان را
هـِله ، اینک بهار می آید
ع. اروند خُمخانه ات پر از می...! به مناسبت نوروز باستانی جشن ملی ایرانزمین در شهر من که مانده در آن سوی خواب ها
یادش به خیر! گرمـــی ِ آن آفتـــاب ها
باران یاس ِ وقت سحر وَاختران شب
نوروز و مهرگانش و آن آب و تاب ها
مهرانگيز رساپور (م. پگاه)نوروز نوروز! بيا و باز کن دامن را
بنما رخ نور و چهرهی گلشن را
کس نیست حریف این زمستان جز تو
مغلوب کن اين ۲۲ بهمن را !
محمود کویرچند چکه بهار
در چهچه ی چلچله ها هم شادى كاشى هاى اصفهان
هم شراب شیطان نیشابور است،
این بامداد بهارى،
كه چكه چكه مى چكد
بر بال بنفشه ها
طاهره بارئیمیان من
و تمام بودن بدرود ای سالیان ِتن
دوخته بر سرانگشت ِ کوره های عذاب
سالیان ذبح
و سیخ و پوستین
که آویزان از چوبۀ دو سوک
تاب می خورد
رضا بایگانشاه پسند کنار پنجره خیابان های شهر ما
جوانی خویش را فراموش کرده اند ،
و دختران همسایه
دیگر ،
شعر عاشقانه از بر نمی کنند .
|