مقدمه. شاکله ها یعنی خصوصیات یا اوصاف یک شعر مانند راوی، ساختار، معنی، زبان، آرایه های ادبی، ظاهر. شعر بیان کلامی فکر فردی بنا به سنتهای ادبی در یک فرهنگ است. راوی در کتب شعر سنتا مذکر بوده؛ مانند شاهنامه فردوسی، رباعیات خیام، غزلهای حافظ، افسانه نیما. آیا جنسیت راوی در بیان هنری و ادبی مانند کارگردانی فیلم، نقاشی تابلو، ساختار داستان، سناریو، شعر تاثیر می گذارد؟
در عصر مدرن راوی/ سراینده شعر می تواند مونث با ویژگیهای جنسی خود مانند ظاهر، اجزای بدن، پوشاک، عواطف، دیدگاه باشد. راوی برابر شاعر یا فاعل در شعر است. شاعر دارای شخصیت، هدف، غرایز، تجربه، فکر، دیدگاه، بیان کلامی، تخصص، استعداد، عواطف، حافظه اطلاعات عمومی و زبانی است.
این جستار 2 بخش عام و خاص دارد. بخش عام بر اساس تجریدات و علوم انسانی تبیین شده که 4چوبی تشکیل می دهد تا نمونه های مشخص از شاعران با تاکید بر نگینه هایی از شعر فروغ فرخزاد، آغازگر شعر مونث در فارسی، در آن آویز شود. این نمونه ها بمثابه کیلومتر شمارها و ایستگاههای مشخصی برای جمله مجرد سفر از تهران تا شیراز اند.
اگر شعر برابر توصیف در عام باشد؛ می توان 3 نوع توصیف را تشخیص داد. در توصیف مردانه عقل، نفع، حافظه ادبی، سنت، دیدگاه، فاعلیت، عینیت، اطلاعات تاریخی/ اجتماعی الویت دارند. در توصیف خنثی اشیاء محیط، سنت ادبی، حالات عمومی، زبان غیر جنسی بکار می رود. در توصیف زنانه عاطفه، زیبایی، اجزای تن، حسهای بصری، سمعی، شیمیایی، پوستی، راوی اول شخص/ من، شرح حال، صمیمیت، احساس الویت دارند. تاکید هم میتواند روی صورت/ ظاهر شیی باشد- این بستگی به شخصیت شاعر دارد تا جنسیت او.
در این جا دیدگاه شامل علیت، مشعر، منطق می شود. راوی در برگیرنده حالت mood، صمیمیت، شخصیت، ژست گرفتن/ فرمالیته، لحن، صداقت، غرض bias، سرعت روایت می باشد. آرایه های ادبی تا 200 نوع شماره شده اند از جمله استعاره، مجاز، قافیه. زبان در برگیرنده گستره/ نوع لغات از حوزه های گوناگون می باشد. این حوزه ها شامل زبان محاوره، کلاسیک، محلی، قشری اند. زبان نیز شامل تکیه کلام، جمله سازی بنا بقواعد دستوری، مفصل بندی بنا باصول منطق، آرایه های صوتی و بصری می باشد.
موضوع، فکر، نیت، عاطفه، حرکت، حس در شعر عوامل دیگرند. حس شامل شنیدن، دیدن، دما، فشار، درد، بویایی، چشایی است. عاطفه یا احساس مانند افسردگی، حسادت، غیرت است یا محرکه مانند غم/ شادی، خشم/ ترس، شگفتی/ اشمئزاز، بازی/ عادت. غریزه شامل باه، اشتهاء، تملک، ایمنی، خواب، صیانت نفس، گریبانگیری، گریز، تعامل می باشد.
مسئله. آیا تفاوتی در شعر زنان با مردان وجود دارد؟ آیا این تفاوت رابطه با محیط زمانی- مکانی شاعر دارد؟ چگونه می توان از خواندن شعری به جنسیت شاعر آن پی برد؟ آیا می توان شعری را خواند؛ از روی راوی، دیدگاه، آرایه های ادبی جنسیت شاعر را حدس زد؟ آیا یک شعر مُهر تاریخدار مربوط به مرحله ای در چرخه حیات شاعر دارد؟ چگونه شهرت یک شاعر در خارج از کشور به آینده ادبیات آن کشور ترابری می شود؟ آیا گرایش بسوی جهانی شدن فرهنگهای ملی شهرت شاعر را مستقل از محل سکونت او می کند؟
چه معیارهایی شعر زنانه را از شعر مذکر جدا می کند؟ معیارهای شعر مذکر در عروض و قافیه و قواعد شعر مدرن در فارسی بنا به بدعتها و بدایع نیما تدوین شده اند. در شعر پسا مدرن که تقاطع فکرهای کتره ای فردی و بیان تابع سنن زبان اجتماعی است این معیارهای پیچیده تر و محلی ترند.
حل مسئله. شاکله های جنسیت در شعر کدامند؟ می توان با واشکافی اشعار چند شاعر زن این شاکله ها را یافت. در این جستار تا 20 شاکله شمرده شده؛ ولی برای طبقه بندی آنها در 3 مقوله راوی، زبان، و مخاطب گنجانده شده اند. راوی دربرگیرنده اعضا و اندام، شدت عاطفه، حسها و رنگها، ارجاع بخود، دیدگاه، کردار، شرح حال، آرایش، پوشاک می باشد. زبان را می توان به کاربرد افعال، تکیه کلام، گزینش کلمات، لحن بیان، تصویر سازی کلامی تجزیه کرد. مخاطب را هم -گاهی تلویحی و گاهی با برهان خلف- می توان یافت.
راوی. فردی که به روایت در شعر می پردازد اغلب خود شاعر است که با ضمیر اول شخص مفرد من/ م در جملات شعری تبلور می یابد. جسم این فرد شاکله های ظاهری و باطنی دارد. باطن او شامل شخصیت، حسها، غرایز، دیدگاه می باشد. ظاهر هم از اعضای بدن، اندام، پوشاک، آرایش، کردار، ارجاع بخود تشکیل شده.
1- جهت یابی راوی در توصیف اندام خود نخستین شاکله جنسیت راوی در شعر است. برخی اعضای بدن زن و مرد نامهای متفاوت دارند. برخی از اعضای بدن در زبان جنسیتدار بوده؛ باتاکید برآنها جنسیت راوی آشکار می شود. پس ذکر اعضای بدن شعر زن را از مرد متمایز می کند. نمونه: پستان در زن عضوی است برای شمای ظاهری بلوغ، جذبه بصری مذکر، مالش در مرحله عشق ورزی، ازدیاد حجم در لحظه انزال زن، شیردادن نوزاد، مرض و بخشی از زیباشناسیک اجتماعی، پوشاک مناسب مانند سوتیان، بی کی نی. در زیبایی شناسی قوس مطبوعتر از خط مستقیم برای بیننده است.
در فارسی موی سر زن گیسو و چند نام دیگر نامیده میشود. موی سر مرد مو خوانده می شود. البته راوی من وقتی از گیسوی خود می گوید، روشن است که زن است. ولی وقتی راوی از طره طرف می گوید عمدتا منظورش زن است که با برهان خلف این نتیجه گرفته می شود که راوی مرد است. ریش زدن برای مرد است؛ زیرابرو برداشتن برای زن. اخوان در طرح لحظه دیدار با آوردن "صورتم را نتراشی تیغ" جنسیت مذکر راوی را لو می دهد! نمونه: "بکارت رویای پر شکوه مرا.." فرخزاد: ایمان بیآوریم.
اعضای بدن در زن و مرد یا نام مشترک داشته یا متفاوتند. ولی در اعضای مشترک هم فعلهای متفاوت می تواند جنسیت راوی را آشکار کند. اعضای مشترک: دست، پا، دهان، چشم. نام متفاوت اعضا: مو/ گیسو، سینه/ پستان، ران/ کپل. "سخن از گیسوی خوشبخت من است." فروغ: فتح باغ. "بزیر پستان می گیرم/ و شیر می دهم." فروغ: تنها صداست.. "گیسوانم را/ در باد/ شانه خواهم زد." فرخزاد: ایمان بیآوریم.
گاهی عضو مرد و زن نام واحد دارد؛ ولی کاربرد متفاوت در شعر دارند. نمونه: دست. در انجیل عیسی العازر، داماد 3 روز مرده، را زنده می کند. این داماد مدیون، روز تصلیب عیسی در صف ناظران، با وجدانی معذب، بود. شاملو در شعر ناصری نقش دست را در امداد یا عدم آن اینگونه تصویر می کند: "در صف غوغای تماشاییان/ العازر../ دستها/ در پس پشت بهم در افکنده." این توجه به دست پنهان در پشت، عدم کمک العازر به عیسی را تصویر می کند. شاملو در شعری دیگر سخاوت و کمک به ستمکشان را این گونه تصویر می کند: "هیچگاه دستانم این چنین بزرگ نبوده است." تجرید دهش راوی با دست حس پذیر می شود. در حالیکه دست در راوی زن برای مهربانی، تیمار، نوازش بکار می رود.
راوی زن به زیبایی خود حساس است. اینرا در شعر خود باز می تابد. آیینه برای زن بویژه در ادبیات و هنر ابزاری مهم است. پورتره های فراوان خود توسط فریدا کاهلر، نقاش مکزیکی، تکرار موتیف آیینه در اشعار فروغ، نمونه هایی از بروز جنسیت شاعر در شعرند. البته اعضای تن، استعارات، تصاویر، موتیفهای خنثی و مشترک هم بین راوی زن و مرد وجود دارند.
2- عواطف. زن با نظام هورمونی مربوط به عادت ماهانه/ آبستنی، وزن کمتر از مرد، فعالیتهای برخی شبکه های عصب مغزی ویژگیهای پنداری، گفتاری، کرداری دارد. دوره وابستگی نوزادان به مادر عواطف زن را قویتر از مرد می کند. رابطه دهان-پستان با شیرخواره و حراست تندرستی کودک زن را به تعامل، مدارا، ارتباط گیری اجتماعی، مذاکره بهتر از مرد در جامعه پیشاز مالکیت خصوصی و جامعه مدرن میکند. غریزه مرد مربوط به دوره خزندگان گریز/ گریبانگیری است. این زن است که مورد سوم مذاکره را به ثنویت مذکر فرار و حمله در پیش از تاریخ و عصر مدرن افزوده است.
در عین حال زن عارضه های روحی شدیدتر از مرد داشته؛ رابطه مادری به پرستاری پیران و مریضان امتداد یافته. در جامعه مدرن تعداد زنان با اختلالت روحی از درصد مردان جامعه های غربی بیشتر است. بیان بهینه تر زن برای ترایری عواطفش در شرایط مساعد او را به لایه های فوقانی قدرت سیاسی در برخی کشورهای مدرن و پسا مدرن رسانده است. تنهایی و غم در اشعار فروغ الویت ویژه ای دارند. نمونه: "پرده ها از بغضی پنهانی سرشارند." فروغ: فتح باغ. "تمام روز در آیینه گریه می کردم." فروغ: وهم سبز.
در شعر زنانه حس و عاطفه غلیظتر است. این 2 خصیصه تعامل زن با محیط را برملا می کند. در شعر مذکر دانش و حرکت اولویت دارند. در جامعه پیشامدرن تحصیلات مرد و تردد او در اجتماع بیشتر از زن بوده؛ لذا شعر مذکر این 2 خصیصه را بیشتر دارد
3- حسگرها عصبهای رابط بین مغر و محیط اند. وجود نور، صدا، دما، بو، فشار در حول و حوش جانوران آنها را برای رابطه مجهز به حس این عوامل خارجی و حفظ داده های مربوط در ژنها و مغز کرد. انسان از 100 هزار سال پیش با پندارهای مربوط به این حسها، تخیل در کورتکس و دیگر کارکردهای مغزی اقلام غیر ضروری برای حیات جسمی بنام اقلام هنری پدید آورد.
در شعر زنان حساسیت به رنگها بیشتر است. زنان با حس زیبایی قویتر به رنگ آمیزی توجه خاصی داشته اند. این حساسیت به رنگها در شعر آنها هم تبلور می یابد. تشخیص رنگهای فرعی مربوط به حسگرهای هرمی نور در چشم اند. نمونه: "سرخ شقایق، خوشه های اقاقی {سفید}، کاشی آبی، دست سبز.." فرخزاد: ایمان بیآوریم.
4- ارجاع بخود. نامیدن خود در شعر مچ راوی را باز می کند. نمونه: "به تبسمهای معصوم دخترکی.." فرخزاد: تولدی دیگر. "این منم/ زنی تنها.." فرخزاد: ایمان بیآوریم. در شعر مذکر، میدان توصیف راوی خود مرد را در بر می گیرد. "دلم گرفته است." در مفصل 3 بار تکرار می شود تا تاکید بر شدت احساس غم راوی به خواننده ترابری شود. نمونه: "پسرانی که به من عاشق بودند." فرخزاد: آیه های زمینی.
5- دیدگاه محاط به صحنه شعری فاصله راوی را تا موضوع تعیین می کند. شرح صحنه شعری هم بستگی به الگوهای اسکن بصری در مغز فرد دارد. در جامعه پیشامدرن خانه ماندن زن با 10 ها واژه فرهنگی ناموس، بیت، منزل، عورت، آبرو، شرف در رابطه با اعضای مونث خانوار توجیه می شد. ولی این حبس و حصار تخیل زن را نمی تواند محدود کند. "من در پناه پنجره ام/ با آفتاب رابطه دارم." فرخزاد: پنجره. در جامعه مدرن با کسب حقوق مساوی دیدگاه مونث روی زبان اثر می گذارد. این دیدگاه جنبه های مذکر سنتی را خنثی می کنند.
جنسیت در دیدگاه راوی هم می تواند تاثیر گذارد. راوی چون مادری به اعضای بدن منیت/ تشخص می دهد. اجزا شخصیتهای مستقل پیدا می کنند. این اجزا دست، انگشت، مشت، کف، لب، چشم می باشند. مجاز metonymy ایجاد رابطه بین دو شیی مرتبط در برابر استعاره بین 2 شیی مجزا بکار می رود. این مجاز در سلسله مراتب اجزای مرتبط باهم جزء را برای کل بکار میبرد. نمونه: تهران مجاز برای ایران می شود. یا پرسپولیس برای فوتبال ایران می شود.
دید زنانه در شرایط گذاری امروز با توصیفات اجتماعی ظریف آشکار می شود. در کلانشهر فلات، امروزه مردان دروغ سوار می کنند تا سوار زن شوند. آنها را اغفال می کنند؛ بویژه در سن بلوغ. این پدیده در طرح موجز کرباسی در ص 80 جیز آمده. البته آغاز این مرحله گذاری در جامعه ایران را فروغ در دهه 40 در آیه های زمینی و سطر "دیگر کسی به عشق نمی اندیشید.." بشارت داده بود.
در روانشناسی مدرن شخصیت فرد با تعیین محل مناسبی در طیف جنسیتی با 2 غایت مذکر و مونث ارزیابی می شود. پس فرد بصورت آلیاژی از شاکله های زن و مرد است. آیا هر فرد ترکیبی از خصوصیات زن و مرد است؟ فردیت در طیف زن-مرد بستگی باین دارد که فرد بکدام قطب نزدیکتر است. ثنویت در فرهنگ پیشامدرن سلطه تام داشت: خیر/ شر، سفید/ سیاه، مرد/ زن. در جهان مدرن خاکستری، شک، بینابینی، فردیت در قانون الویت می یابند.
در جامعه مدرن خط فاصل مذکر و مونث در حال محو شدن است. نزدیکی به یکی از 2 قطب است که جنسیت فرد را در اجتماع تعیین می کند. قرار گرفتن فرد در این طیف بر اساس شاکله های جسمی و هورمونهای درون ریز است که روحیات و شخصیت فرد را می سازد. این عدم تمایز در کودکی و کهولت بین 2 جنس کاملا مشهود است. تنها در جوانی است که البته در جوامع مدرن هم این تمایز در ظاهر و رفتار روبزوال است. کرباسی این پدیده را در شعر آقاخانم ص 82- 83 کتاب جیز بسیار عالی بیان کرده.
در توصیف صحنه شعر الگوی حسی ناپیوسته/ اسکن زیگزاگی است؛ تردد از حس به حافظه یا عین به ذهن هم مشروط به تجارب اجتماعی فرد است. لذا اگر شعر تقلید نباشد الگوی پرش از یک موتیف/ شیی به دیگری مختص هر فرد است. ولی فرد دارای جنسیت بوده؛ لذا الگوی زنجیره ای/ سکانس زمانی یا شیی ای محیط یا رویداد وابسته به جنسیت می شود. البته روال درونیکردن یا ساختن شعر از مواد حافظه در مشعر یک بازو است روال بیان این حادثه ذهنی هم بازوی دوم است که بستگی به تجارب، مهارت، نوع بیان زبانی یا حسی یا رفتاری، محتوای حافظه فرد دارد.
6- کردار مُهر جنسیت داشته؛ برخی افعال مختص یک جنسیت است. در مسابقات المپیک دهه 60 شایع شد که در تیم زنان یک کشور مرد یا فردی 2جنسیتی خود را بظاهر زن جا زده است. آزمونهای مایعات بدن زیاد رسم نبود. یکی از اعضای باهوش هیئت ژوری آزمون سریع رفتاری زیر را برای تشخیص جنسیت اعضای تیم پیشنهاد کرد. او در فاصله ای یک توپ تنیس بسوی تک تک اعضاء پرتاب کرد. واکنش مرد دفاع از آلت تناسلی خود است؛ مال زن دفاع از پستان. با این آزمون رفتاری جنسیت اعضای تیم ضبط شد.
در جامعه گذاری هنوز برخی افعال پیشامدرن به جنسیت بستگی دارند. شاعر هم با این فرهنگ در حافظه می تواند در روایت، جنسیت خود را بروز دهد. در جهان مدرن زنان با نوآوری زبانی بسیاری اسمها و افعال مذکر سنتی را برای مصارف خود مصادره کرده؛ معنای جدید بآنها می بخشند.
بویژه تشخیص حالت فاعلی و مفعولی/ انفعالی در این مقولات یا خنثی شده یا راوی مونث هم آنرا با مصداق سنتی بکار می برد. یا با ترکیب با دیگر صفتها یا کلمات معنی آنرا گسترش می دهد. نمونه: در عصر پیشامدرن مرد بوس می کرد؛ زن بوس می داد. در عصر مدرن زن به مرد می گوید: بوس بده بلا!
در جامعه پیشامدرن عضلات و جهاز هاضمه مرد در خارج از خانه فعال بوده. مرد در جوانی به ورزش با حرکات/ افعال سریع علاقه دارد. لذا شعر این دوره از چرخه حیاتش با افعال پرتوان و پرسرعت متمایز می شود. برای حرکت اندام، زن به رقص گرایش پیدا کرد. البته در جامعه مدرن این تمایز درحال محو شدن است.
در باله، بالروم، آکروبات رقص زوجی است؛ مرد و زن روتینهای مساوی دارند. در رقص عرق کردن باعث دفع سمومات بدن شده؛ از نظر روحی هم اثرات مثبت در بهینگی کردار دارد. راوی زن در تصویر حرکت موزون در طبیعت گرایش به استعاره رقص برای توصیف دارد. نمونه: "روی لیوانها خواهم رقصید!" فرخزاد: ایمان بیآوریم..
رقص در فرهنگ مذکر فلات حالتی زنانه است؛ بویژه در فرهنگ شرقی. البته مولانا در حالت سماع این گونه تصویرسازی رقصانه را بکار می برد. ولی در شرایط عادی نمی توان فردوسی، سعدی، حافظ، خیام، نیما را در رقص و پایکوبی در توصیف شعری آنها تصور کرد. آنها در عالم مستی، محفلی، خصوصی شاید رقص کرده اند ولی در شعرشان ظاهر امر را حفظ می کنند.
7- آرایش مرد با زن تفاوت دارد. راوی که بگوید رژ سرخ بر لبانم می زنم روشن است که زن است. نمونه: "گوشواری به دو گوشم می آویزم." فرخزاد: تولدی دیگر.
8- پوشاک در جامعه پیشین و امروزی بستگی به جنسیت دارد. اگر راوی اول شخص از لباسهای زنانه دامن، بلوز، شال، مانتو بگوید؛ جنسیت زنانه خود را تصویر می کند. نمونه: "من عروس خوشه های اقاقی {سفید} می شدم." فرخزاد: ایمان بیآوریم. اشاره به لباس سفید عروسی دارد. شاملو در شعری که زندگیست: "امروز شاعر باید لباس خوب بپوشد/ کفش تمیز واکس زده بپا کند/ آنگاه در شلوغترین .." اشاره به پوشاک مردانه می کند.
9- آیا کاربرد زبان به جنسیت متکلم/ راوی بستگی دارد؟ برخی واجها، اصطلاحات، جمله بندیها زنانه اند. راوی مرد این گونه سخن نمی گوید. زبان تابع مرحله ی انکشاف جامعه است. روشن است که جامعه در گذار از فرهنگ قبیله ای به سرمایه داری بسیاری کلمات و مفاهیم جدید را در خود جذب می کند. نمونه: "من از دیار عروسکها می آیم." فرخزاد: پنجره. در این سطر روشن است که یک شاعر سالمند باید زن در جامعه گذاری باشد که عروسک بازی را برابر مرحله کودکی در گذشته قرار دهد.
10- فعل. در زبان و دستور سنتی برخی فعلها حالت عمودی برای بیان رابطه فاعلی– مفعولی دارند. ولی در تمدن مدرن می توان فعلهای ترکیبی ساخت که حالت افقی/ موازی بده و بستان را القاء کنند. برخی فعلها جنسیت را تلویح می کنند. نمونه: جرخوردن فعلی زنانه است؛ مرد بطور تاریخی شقه کردن/ شدن را بکار می برد. شاید از صحنه جنگ، بویژه فاجعه کربلا، در فرهنگ بجا مانده.
در جامعه گذاری پاره ای از کلمات و مفاهیم قبلی هم لباس جدید بخود می گیرند. نمونه اول افزودن معنی جدید برای یک واژه قدیمی: شیر از گذشته برای مصرف آب لوله کشی یا تردد برای ترافیک. نمونه مفهوم قبلی برای معنی جدید: حقوق شهروندی. بسیاری کلمات و مفاهیم جدید هم از زبانهای غربی به زبان فارسی، بویژه در علوم، وارد شده اند. نمونه دوم: پرواز برای هواپیما و بالگرد برای هلیکوپتر.
گذار از جامعه پیشامدرن به مدرن هم با خود زبان را متحول می کند. لغات غربی ماشین، اتوبوس، جت، بتن آرمه، اینترنت؛ ترجمه برخی دیگر مانند سفینه، موشک، هواپیما. گاهی هم واژه غربی ترجمه می شود. مانند: جهاز جنبی رایانه برای تجهیزات ورودی/ خروجی رایانه از قبیل حافظه و قرص فشرده برای کامپکت دیسک.
گاهی مفاهیم غربی یا زبانی دیگر به بزبان بومی ترابری می شوند. در علوم هزاران نمونه وجود دارد. فعل انگلیسی to blossom/ flower ، افزون بر استعاره و تشبیه، بمعنای شکوفانی است که بطور تلویحی معنی لقاح زن و مرد را هم در خود دارد. این اصطلاح در زبان فارسی هم رسوخ کرده. در فارسی مدرن ترمیم باکرگی از دست دادن to deflower گل دوزی- بمعنای عمل جراحی برای ابقای پرده بکارت- نامیده می شود.
11- تکیه کلام گاهی جنسیت راوی را آشکار می کند. وای، بمیرم، نگو کلمات مربوط به راوی زن است. چته، آخ، جیگرتو، قربونت، چاکرم مربوط به راوی مرد است. نمونه: من در این آیه ترا آه کشیدم، آه." فرخزاد: تولدی دیگر.
12- جانشینی یک کلمه برای کلمه دیگر برای فرار از ممیزی بکار میرود. این سانسور می تواند سیاسی/ دولتی یا اجتماعی/ فرهنگی باشد. روشن است که برای زنان در جامعه پیشامدرن رعایت موازین اخلاقی مذکر از واجبات است. لذا در ذهن زن یک جدول 2 ستونی پدید می آید. ستون راست کلمات مجاز در جامعه و نشرپذیر را دارد. ستون چپ حاوی کلمات ذهنی شاعر است.
شیوه دیگری وجود دارد که کلمات تابو /حرام را در جملات معمولی بکار برد. این از قبح کلمه می کاهد. واژه هایی چون نطفه و باکرگی در بافتار جمله عادی کمتر تو ذوق محافظه کاران می زند. نمونه: صدای انعقاد نطفه ی معنی/ و بسط ذهن مشترک عشق." فرخزاد: تنها صداست. "چرا نوازش را / به حجب گیسوان باکرگی بردند؟" فرخزاد: آیه های زمینی.
13- در تصویر کردن محیط، هر راوی سکانس، اقلام مورد توجه، واژه های ویژه خود را دارد. در توصیف یک صحنه توجه/ فوکوس راوی در تصویر اشیاء، کاربرد لغات، پرش از یک شیی به شیی دیگر مانند شیارهای سرانگشت مختص هر فرد است.
اصولا چشم محیط را گسسته اسکن می کند نه پیوسته؛ محیط را با حسگرهای نور درونی می کند. یعنی چشم از یک شاکله یا شیی به دیگری تمرکز/ زوم می کند. می توان گفت برخی تصویرها/ ایماژها زنانه اند. نمونه: "زندگی شاید/ یک خیابان دراز ست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد. فرخزاد: آیه های زمینی. "جای پنج شاخه انگشتهای تو/ که مثل پنج حرف حقیقت بودند/ چگونه روی گونه او مانده است." فرخزاد: ایمان بیآوریم. در ایماژ اولی خرید مواد غذایی برای خانواده در زنبیل تلویح می شود. شاید ایماژ دومی به کتک زدن زن در برخی خانواده ها اشارت کند.
14- مخاطب راوی. گاهی مخاطب راوی جنس راوی را آشکار می کند. نمونه: از آیینه بپرس/ نام نجات دهنده ات را." فرخزاد: پنجره. وقتی راوی/ پروتاگونیست به مخاطب/ آنتاگونیست با مطایبه، تقیه، طرف مقابل را آقا می خواند. خواننده می تواند پی به جنسیت مونث راوی ببرد.
2.28.10
((((((((((((((((((((((((((((
تانیث در شعر زیبا کرباسی
زن به رقص گرایش دارد. البته در جامعه مدرن این تمایز محو می شود زیر در باله، بالروم، آکروبات رقص زوجی است؛ مرد و زن روتینهای مساوی دارند. راوی زن در تصویر حرکت موزون در طبیعت گرایش به استعاره رقص برای توصیف دارد. کرباسی تن واژه در رقص را با 10 شعر برای والس، شالاخو، تانگو، باباکرم، اَتَن افغانی، فلامینکو، لزگی، چاچا، سالسا، رقص بطور عام.
وقتی راوی/ پروتاگونیست به مخاطب/ آنتاگونیست با مطایبه، تقیه، طرف مقابل را آقا می خواند. خواننده می تواند پی به جنسیت مونث راوی ببرد. نمونه: شعر خنگ، ص 72- 74 جیز از کرباسی.
تصویر کردن راوی زن واژه های ویژه خود را دارد. کرباسی "قوسی در کمر" ص72-71 خنده نمی گذاردم گریه. رفتار زنانه در راوی زن مانند: "گریه نمی گذاردم" همانجا. شاید راوی مذکر خشم نمی گذاردم بکار میبرد.
در جامعه گذاری هنوز برخی افعال پیشامدرن به جنسیت بستگی دارند. شاعر هم با این فرهنگ در حافظه می تواند در روایت جنسیت خود را بروز دهد. در فارسی جدید تلمبه زدن مذکر، "کوک نمی زندم" می تواند مونث باشد. ص 129، شعر 11 پس از روی افعال بکاربرده بوسیله راوی اول شخص مفرد می توان به جنسیت شاعر پی برد.
. ..دور چشمانم را سیاه می کنم/ ..رژ سرخ بر لبانم می زنم. / و گیسوانم این نیلوفران وحشی را / از دو سو شلال می کنم.." ص 30 جیز. استعاری پیچ نیلوفر بجای طره گیسو بدیع است.
پوشاک و ظاهر زنانه. اگر راوی زن باشد در تصویر اندام و پوشاک خود جنسیت خود را عیان می کند. "این بلوز به ای دامن نمی آید این دامن به این شال .." ص 117، کتاب حال دست.. روشن است که بلوز، دامن، شال پوشاک زنانه است؛ شعریکه راوی اول شخص مفرد، من، است؛ برای پوشاک خود از این اقلام بکار برد زن است. بیان کلامی ظاهر فرد شامل آرایش، اضای تن و افعال کرداری او می شود. از نگینه زیر می توان دریافت که شاعر آن زن است: "گیسهای بافته ام" ص 84، شالاخو. دکلته ی قرمز پوشانده ام. 2ص 146 حال دستم..
نمونه از شعر کرباسی:
چشمانم خم می شود..
آهسته خم می شود
آهسته خم
تا اشکهایت را ببوسد
می بوسد
می نوشد
می بوسیم
می نوشیم
در انتهای این مفصل ایهام ملسی بکار برده شده: "یم" هم برای جمع چشم و من بکار رفته هم برای جمع من و تو. این بسط عرفان مولوی در عصر مدرن است. عرفان مولوی بین زمین و آسمان در تردد است با مقصد عاشق و معشوق یکی شوند. ولی کرباسی این این عرفان را زمینی، اینجایی کرده. از نظر بصری هم شعر با تقطیع پلگانی غلتیدن و فروافتادن را تداعی می کند.
ذهن شاعر در لحظه سرایش شعر بین لحظه حال با تمرکز روی مواد صحنه شعر و خاطرات/ محفوظات گذشته در تردد است. درعین حال برخی دیگر از شبکه های مغز مانند حل مسئله، خلاقیت، نوگرایی، تکرار / عادت روی پروسه تولید شعر اثرگذارند.
در پروسه تولید شعر – چه شفاهی/ مرور ذهنی چه تحریر/ نویسش عصبهای ربط بین حافظه آنی حسگرها و حافظه دراز مدت در ترافیک سیگنالهای یکسویه بیرون آ و درون رو نسبت به حافظه تحتانی دراز مدت گاهی بهم سریز/ اتصال کرده موجب تداعی های تلفظی/ سمعی، نویسشی/ بصری، معنایی/ زبانی، ظاهری/ بصری می شوند.
عصبهای ربط موارد دیگری را هم در پروسه اندیشیدن، تکلم، نویسش، پدید می آورند. بلوکه/ مسدود شدن/ فراموشی لحظه ای که در حافظه دراز مدت وجود دارد؛ ولی عصبهای ربط بین حافظه کاری مشعر و حافظه دراز مدت اختلال لحظه ای ایجاد می شود. گاهی بخشی از کلمه و نه همه ی آن بخاطر می اید؛ گاهی چهره کسی بخاطر می آید ولی نام او بیاد نمی آید. توجه شود که حافظه زبانی از حس بصری جداست. اینهم بخاطر اختلال عصبهای ربط بین حافظه دایم بصری، حافظه دایم زبانی، حافظه کاری مشعر است. مورد آخر، جابجایی یک هجا/ حرف در یک کلمه است که دیکته کلمه را مغلوط می کند..
نمونه: صدایت که می ریخت سوراخهایم از باران پر می شد. ص 136. یا باین بیان اروتیک بروشنی زنانه است: "استخوانت را قرص کن/ فرو فرو شو تا ته/ تا اعماق/ خیلی تنهایم. ص 140. معنی تلویحی قرص کن محکم و در امتداد شق معنی میدهد.
در شعر کرباسی هم شاکله غلو عاطفه دیده می شود. نمونه: سرمستی می آورد/ دلشوره/ شور/ دلهره/ سرگیجه/ گیجه/ گیج/ گیج می خورم ../ گیج می خورد.. /شانه های شیدایش../ شانه های شیدایش.. ص 56- 57 جیز. در این شعر تکرار کلمه و کوتاهی سطر و ریزش بصری مفصل همه برای ترابری غلظت عارضه اضطراب بکار رفته اند.
در توصیف زنانه شدت عاطفه بیشتر است؛ باعث عارضه جسمی مانند ازدیاد ضربان فلب می شود. نمونه: "نگاهش که می کنم/ تند مزند دلم/ آب می شود دلم." ص 36 جیز. تصویر سازی زنانه روی جنبه های مورد نظر زن مانند زیبایی، مهر، پرستاری، تعامل تاکید می کند. نمونه: "این آه برآمده ی شب/ اندوه زیبا/ ماه". ص 37 جیز. از سینه فراخ افق آه برآمده بصورت حجم ماه در هوا معلق است. این استعاره زیبا، بدیع، زنانه است.
در شعر زنانه حس و عاطفه غلیظتر است. این 2 خصیصه تعامل زن با محیط را برملا می کند. در شعر مذکر دانش و حرکت اولویت دارند. در جامعه پیشامدرن تحصیلات مرد و تردد او در اجتماع بیشتر از زن بوده؛ لذا شعر مذکر این 2 خصیصه را بیشتر دارند. این را در ص 59 جیز کرباسی می توان دید: درد../ داغ/.. خون../ رنج../ زهرمار../ عشق/ جان.. آن آورده...شوق/ شادی/ شتاب/ شور../ نور آورده. از نظر بصری هم سطرهای کوتاه ریزشی پلگانی از نظر بصری فوران عاطفه را ترابری می کنند؛ این منطبق با معنی شعر هم در غلیان احساس می باشد.
این تصویر سازی زنانه است. چرخه عشق در قلب حبس در سینه مراحل گوناگون دارد. آغاز آنرا با نوپایی طفل و یادگیری پرواز جوجه تصویر کردن بسیار بدیع است. "تاتی تاتی راه می رود/ پران پران می پرد./ هی می خورد این جا به دیوار/ به جدار سینه ام.. سرش می خورد این جا/ بر سقف سینه ام." ص 38 - 39 جیز. "چهره می آرایم" ص 49 جیز. این فعل هم زنانه است.
در شعر کرباسی رنگها هم در صحنه شعری ظاهر رنگین/ مکرر دارند: سبز، سرخ، زرد، خاکستری، نارنجی، آبی، عنابی، شیری، .. ص 60- 61 جیز. کرباسی حساسیت یک نقاش را به رنگها دارد. نه تنها به رنگهای اصلی بلکه رنگهای مشتقی مانند زیتونی، گلبهی، عنابی.
نامیدن خود در شعر مچ راوی را باز می کند. نمونه: دختر تبریز است. ص 62 جیز.
در شعر مذکر مرد میدان توصیف راوی از خود است. گاهی مخاطب راوی جنس راوی را آشکار می کند. وقتی راوی/ پروتاگونیست به مخاطب/ آنتاگونیست با مطایبه، تقیه، طرف مقابل را آقا می خواند. خواننده می تواند پی به جنسیت راوی ببرد. نمونه: شعر خنگ، ص 72- 74 جیز.
زن در محاصره فرهنگ مذکر 3 نوع واکنش در برابر خواستهای مرد دارد: 1- آیینه ایی برای بازتاب خواسته های مرد. 2- شیشه ای برای تعامل، صمیمیت. 3- سنگی برای مبارزه برای آزادی. این موضوع را بسیار شیوا در شعر تا آزادی نمی میرم، ص 49- 50 جیز آمده است. در نوع سوم مراحل رزم را از اراده خود، به مشاجره با فرد/ مرد، در برابر دسته/ صف مبارزه را مرحله بندی کرده. مفصل پایانی همین شعر.
در زبان و دستور سنتی برخی فعلها حالت عمودی برای بیان رابطه فاعلی– مفعولی دارند. ولی در تمدن مدرن می توان فعلهای ترکیبی ساخت که حالت افقی/ موازی بده و بستا را القاء کنند. نمونه: در هم شنا می کنیم" برای مغازله و مالاندن پوستی همدیگر بسیار پسندیده است. زیرا در این ترکیب حالت فاعلی/ مفعولی به تعاملی تکامل می یابد. ص 123.
در زبان و دستور سنتی برخی فعلها حالت عمودی برای بیان رابطه فاعلی– مفعولی دارند. ولی در تمدن مدرن می توان فعلهای ترکیبی ساخت که حالت افقی/ موازی بده و بستا را القاء کنند. برخی فعلها جنسیت را تلویح می کنند. نمونه: جرخوردن فعلی زنانه است؛ مرد بطور تاریخی شقه کردن/ شدن را بکار می برد. شاید از صحنه جنگ بویژه فاجعه کربلا در فرهنگ بجا مانده. تا ته جر بخوریم.. ص 122 دمیده بودم رقصان/ پایکوبان/ دست افشان. ص 48 جیز.
تصویر/ ایماژ هم میتواند زنانه باشد. نمونه: "تنها یک ستاره/ به گوشه ی/ دامن سیاهش / گیر می دهد. / جر می دهد دامنش را / جر می خورد شب دامنش../ کم کم شیری ی نور/ و دلشوره هاش که با شور شعله می کشند/ می کشد بالا..چشم نازک کند آفتاب.." توصیف زنانه، شدت عارضه روحی دلشوره با تکرار ش برای تمرکز روی عارضه دلشوره این شخیت دهی به جانداری آفتاب زنانه است. ستاره صبح سیاره ناهید/ ونوس است که همسنگ زمین ولی داغ و ملتهب/ سرخ نما است.
(((((((((((((((((((((((((
اروتیزم در شعر زنان
دکتر بیژن باران
اروتیک. آیا بین شعر اروتیک از زبان زن و از زبان مرد تفاوت است؟ تعریف اروتیک از جستار خیام. تصویر زیبایی جنسی از فاصله لیریک از نزدیک اروتیک اعضا/ افعال لقاح انسانی پورنو. رابطه راوی با موضوع به دیدگاه او در صحنه شعری می باشد. 2 نوع راوی زن و مرد با موضوع مونث یا مذکر رابطه ضربدری 4 گونه ای را ممکن می کند: 1- راوی مذکر در توصیف موضوع مونث.نمونه: فردوسی در توصیف تهمینه. 2- راوی مذکر در توصیف موضوع مذکر. نمونه: فردوسی در توصیف رستم. 3- راوی مونث در توصیف موضوع مذکر. نمونه: فروغ در توصیف معشوق من. 2- راوی مونث در توصیف موضوع مونث/ خود. نمونه: کرباسی در توصیف خود. پس استعاره، تشبیه، مجاز، دیگر آرایه های ادبی در این رابطه ضربدری تعداد امکانات/ احتمالات بیانی را 4 برابر می کند.
دیدگاه راوی 2گانه است: برای تصویر خود و طرف. روشن است که دیدگاه راوی مرد خود و طرف جنسی را بنا به غرایز بهیمی/ بدوی مانند حشر، اشتهاء، جنسی نگاه می کند. چون زیبایی ظاهری مرد و زن متفاوت اند؛ زن ظریفتر، کوچکتر، نرمتر، مادرانه، پرستارانه، لطیفتر است. لذا تصویر این ظواهر با ظاهر مذکر که دوندهتر، پشمآلو، شکاری، خشنتر، درشتر، عضلانی، بلندتر است. نیز توصیف ضربدری این 2 راوی از طرف مخالف هم متفاوت است.
زن به برخی اوصاف مرد نظر مثبت دارد. مرد به کمانه ها و کشش زن گرایش دارد. دیگر این که حجم مغز زن بخاطر وزن تن کمتر از مرد است. شبکه های عصب هم در ایجاد تارهای دندراتیک دائمی و سیناپیهای وصلی بین عصبهای مجاور تفاوتهایی از نظر فعالیت در اف ام آر آی کله وجود دارند. تارهای صوتی گلو هم تفاوت دیگری است. پس پندار، گفتار، رفتار 2 جنس اختلاف فیزیکی و فرهنگی دارند.
در شعر این اختلاف بصورت استعاره ها و آرایه های متفاوت تجلی می کنند. نمونه: در صحنه ای می وست نزدیک کلارک گیبل شده؛ شق شدن او را این گونه پرسشی میکند: اون 7تیر ه تو شلورت یا از دیدن من خوشت آمده/ برانگیخته شدی؟! "تپانچه خالی اش را مدام سوی من / شلیک می کند.. بکوب تو بکوب تا پارگی ام بکوب تا ته ِ استخوانم شاید/ این نشد یک دور دیگر تو بیا رو! یا از بغل/ این کمی بهتر است/ بیا تو تو بیا.. بعد در لجظه انزال معمولا فرد صدای تو گلو و زبان کودکی بکار میبرد. در این لحظه فرد بالغ به مرحله کودکی و بدویت غرایز جنسی و صیانت نفس سقوط می کند. زبان او جملات کوتاه و عهد کودکی اند. در این لحظه است که شاعر زبان مادری خود را در خرناسه قرقره می کند. در همان شعر ادامه اینگونه است: "من سَن سیز نِی نَرم اُ لرَم سَن سیز مَن.. کرباسی، شعر 4، ص112-110 .
اروتیک راوی زن برای خواننده 2 منظر از طرف مذکر مقابل و تجربه ذهنی مونث خود ارایه می دهد. شعر 5 شاهکار اروتیک فارسی از دیدگاه راوی زن است. این شعر را باید نقطه عطف شعر مونث اروتیک در زبان فارسی دانست. آنرا باید بررسی دقیق ساختاری، واشکافی قیاسی با شعر مذکر فارسی کرد. تصاویزی مانند نه تنها بکرند بلکه آغاز شعر اروتیک از دید زنانه در فارسی اند. کجاست گربه ای که خم شده بود از نافم شیر بلیسد/ تنهایت را بمن بده/ بگذار پلکهایت را بلیسم از غبار../ دندان فرو برم در ریشه ای گره خورده.. رگی درشت پاره می شود در هوای تنم سخت می سوزد/ خون می چکم بند نمی آیم/ هق هق../ چشم هایم خیس/ چشمه هایم/ لبهایم خیس/ لبه هایم/ دستهایت دورم پیچیده مثل مار/ در دستانک ساقه ای گداخته قد می کشد/ گر گرفته ماهَ شکافته/ فرو می کشد در خودش ساقی گداخته. سرم از پشت در دریا می ریزد نمی شود.. کرباسی، ص116- 114. ریشه گره خورده هم استعاره بکری از کیسه آلوی پشمآلو می باشد.
سطر آخر این نگینه راوی تاق واز خوابیده، از خود بیخود شده، لذا سرش را در دریای بیکران حس م یکند.
کرباسی شاعر کلاژهاست. کلاژ یا 40 تیکه در نقاشی و هنر بمعنای پهلوی هم قرار دادند لخته های رنگ یا اجسام و پارچه ها گوناگون پهلوی هم است. در بخش کلاژ، ص 102- 150 شاعر 21 قطعه سپید با عنوان عددی 1- 19 ، سرآمد، سرآخر سپیدهای زیبای خود را عرضه می کند. کرباسی در این 21 سپید لحظات ناب تنانگی را در کلام بدام انداخته. اینها اوج شاعرانه گی اویند. شاید بتوان گفت این مجموعه سپید نقطه عطفی در شعر اروتیک راوی زن فارسی باشد. واشکافی آنها کمک به تشریح آرایه های ادبی، ترابری پیشینه فرهنگی فارسی و آذری به جهان غرب می کند. این واشکافی نیاز به فرصتی دیگر دارد. در ش 13 ص 132 "خوابهای کاهویی" همبستری 2 طرف بسیار موجز و ملموس استعاره بندی شده. خواب در فارسی واژه ایست پر از تصریحات و تلویحات – دربرگیرنده طیف وسیعی از پندار، گفتار، کردار می باشد. شاید بتوان 100 معنی گوناگون برای آن یافت. ولی ترکیب خوابهای کاهویی برای بستریات بکر است.
در فرهنگ فارسی اعضا و افعال مربوط به میان تنه ی انسان با ک آغاز می شوند. در فرهنگ مدرن همبستری را می توان با 3کاف بیان کرد. کرباسی با سخاوت از تمتع واریاسیونهای 3کاف ابایی نداشته؛ این لحظات لذید را بزیبایی و با حجبی ملیح به زنجیره کلام می کشد. تا جاییکه ... تعلیق بکار می برد تا لغات ناباب را از قلم بیاندازد. ولی ترکیبهایی با جناس صدایی alliteration ، برعکس قافیه قفایی، ردیف کردن حروف ثابت در اول ترکیب چند کلمه است. نمونه: "به سقف سق سیاهم بیا" می آیمت. آمدن ترجمه ای فعل انگلیسی است که انزال را در بر می گیرد. او با مهارت و بسادگی آمرانه، فاعلانه، با ملاحت این فعل را بکار برده. در این ترکیب سیاه بمعنی نبود نور و تاریکی است. همین مضمون/ موتیف در چند سطر بعد اینگونه واگویی می شود: "مرا باید تورا.. که باید ریختن شَک شُک شق ِ حنجره." ص 133.
ایهام یکی از آرایه های ادبی مورد علاقه شاعر است. کرباسی ایهام را گسترش می دهد. ایهام یعنی 1 کلمه با 2 یا چند معنی تصریحی/ قاموسی denotative یا تلویحی/ ضمنی connotative است. مولوی: آن یکی شیر است اندر بادیه/ وآن دگر شیراست اندر بادیه. که شیر مایع دوشیدنی و جانوار گوشتخوار بادیه بمعنای کاسه و صحرا ست. ترکیب permutation در ریاضیات بمعنی پس و پیشی چند شیی در چندین ترکیب است. نمونه: 1، 2، 3 را می توان 123، 231، 321، تا آخر نوشت. کرباسی ایهام را گسترش به تلفظ هم میدهد. دیکته یک کلمه با تلفظ چندگاه و معناهای متفاوت. نمونه: با حالتهای صمیمی ی تن ها ص 132.
در عصر مدرن تکامل شعر اروتیک زنانه از فروغ در دهه 40 شمسی با رمز و تابوشکنی/ گناه در شعر مذکر با دید/ راوی زنانه آغاز شد. اشعار اروتیک فروغ بصورت مورس، کریپتیک، گسستگی در تصویر و زمان همخوابگی فضای گنگ اروتیک را تصویر می کند. نوآوری فروغ تکاندهنده بود. ارکان نخاله های اشرافی شعر فارسی را بلرزه درآورد. زلزله ای شد برای سقوط کاخ پدرسالاری و دید مذکر در شعر فارسی. از آن پس یا همزمان سیمین هم در قالب سنتی از لذت زنانه دم زده؛ در نشریات دهه 40 طرف ساکت هزاران سال لذت تنانگی و جنسی را مطرح کردند. برای اولین بار در محافل نخاله های اشرافی شعر فارسی رجلیت به چالش/ مردمیدون طلبی کشیده شد. مردان معتاد شاعر آندوره همه و همه بهمهمه و واهمه افتادند. از زیر لحاف محافل بنگ و مشروب و بستریات رجل شعری طرف مقابل بر پا شده، راست شده، عرض اندام کرده، نفس کش گفته، مبارز طلبیده، نه باعربده کشی بلکه قد علم کرده سهم خود را در لذت خواسته و در جامعه اشاعه کرد. در کاخ شعر اروتیک هزار ساله فارسی زلزله افتاد. از آن پس است که لوایح 6 گانه شامل آزادی زن در جامعه پیشامدرن ایران سرهم بندی شد.
نیم قرن گذشت. انقلاب دوم ارکان خودکامگی را فروپاشید؛ نیروهای ارتجاع کمپرادور با چمدانهای مملو از اوراق بهادار بغرب متواری شدند. در سقوط آزاد لحظه انقلاب و فروپاشی آپارات دولتی تمام نیروهای عقب نگهداشته شده چون سیلی رها شدند. چپ، راست، لیبرال، دمکرات، پیشامدرن، مذهبی، پدرسالاری، ایلی، عشیره ای، امتی، امل، ولایتی، زنان، مادران، جوانان، نیروهای مسلح جوان/ همافران برای قبضه قدرت سیاسی بخیابانها و مراکز عصب دولت هجوم بردند. رژیم متمرکز سلطنت منهدم شد؛ نظام توزیعی جمهوری جایش را گرفت. در 30 سال بعد انقلاب ماننده بقیه در تاریخ بخاطر مجریان پیشامدرن بضد خود بدل شد. ولی در این پروسه درآمد نفت در کشور توزیع شد. 5 میلیون دانشگاه دیده، 100 دانشگاه، مترو، باسوادی بطور چشمگیری گسترش یافت. بورژوازی ملی که در قبل عمدتا بازار بود به مصادره درآمد نفت و صنایع دولتی پرداخت. تروت ملی در دست اقلیت ناچیزی تمرکز یافت. مدل جدید دولتی از روی چین و کره شمالی ترجمه و پیاده شد. نمی توان گفت که این ترجمه صرف بود؛ بلکه ناشی از شباهتهای عینی، ساختاری، ایده الوژیک و مراودات فکری با این 2 کشور در مقابل یانکی بود.
دهه 80 شمسی پیشی گرفتن شعر زنان در تاریخ ادبیات مذکر فارسی است. پس مرگ نابهنگام فروغ در 1343 و انقلاب دوم ایران یک دوره فترت 2 دهه 60 و 70 گذشت. در این 20 سال نسل نوینی از شاعران زن با تحصیلات دانشگاهی و سلطه آخته فرهنگ پدرسالای در حال گذار پدید آمد. رسانه های بیسیمی ماهواره ای و شبکه جهانی اینترنتی ریزش فرهنگ مدرن را چون سیلی وارد جامعه نیمه بسته فلات کرد. درآمد نفت بین جیب و اشتهای حاکمیت و برنامه های به روزرسانی ساختارهای نوین، جنگ 8 ساله باعث دگرگونی پرسرعت جامعه شد. تحصیلات دانشگاهی انتظارات توده های وسیع جوان را بسط داد. مراودات، سفرها، لشگرکشی یانکی به خاورمیانه گسترش یافت. اگر عباس میرزا لشگر ایران را در مقابل روسیه سر و سامان داد تا کشور ایران کمتر بدست استعمار آب رفته .. انقلاب 2م همزمان با انقلاب اطلاعات رسانی جهانی فلات را متحول کرد. جامعه از حالت توکنیسم پیشاانقلاب به گستردگی بورژوازی و فرهنگ گذاری بشدت دگرگون شد.
کرباسی در شعر زنان ستاره ای درخشا است. او با خلاقیت، تازگی بیان، آوردن اصطلاحات آذری، مفاهیم مدرن غربی به شعر فارسی بویژه شعر زنانه آن رونق بخشید. اگرچه شعر او شاید محبوترین شعر در برون مرزی باشد. کرباسی صاحب 8 مجموعه شعر، با شمارگان 1000 ی تا چاپ سوم، بطور متوسط 15 هزار کتاب شعر به فارسی زبان عرضه کرده؛ از طریق اینترنت و ترجمه به زبانهای دیگر از جمله ترکی، انگلیسی، آلمانی، سوئدی، فرانسه شاید بتوان گفت که تا 20-30 هزار خواننده داشته است. تازه سن او 30 ساله است. از اینرو شهرگی کرباسی در خارج ممتاز است.
برای اولین بار این مسئله مطرح می شود: چاپ کتاب در ایران و خارج چه اثری بر شهرت شاعر در حال و آینده خواهد داشت؟ البته از طریق اینترنت و مسافرت جوانان درون مرزی هم تا حدی به شعر کرباسی اشراف داشته. ولی کرباسی از داشتن ابزارهای اجتماعی در ایران مانند نشریات کاغذی، جلسات نقد و بررسی، مراسم شعرخوانی، پذیرش فرهنگ رسمی کشوری محروم مانده. این تاسف انگیز است. شاعری زیبا با بیانی زیبا در کشور خود نتواند ارتباط گیری کند. با این که شعر او سیاسی در کل نیست؛ ولی با محتوای مدرن و زنانه در تقابل با فرهنگ مذکر فلات قرار می گیرد. البته تاریخ نشان میدهد که این لحظه تاریخی شهرگی کرباسی در خارج و حاکمیت تمامخواه در ایران دایمی نیست. شاعر زن ما جوان است؛ حاکمیت پیشامدرن هم فرتوت. نمونه یونان، پرتغال، اسپانیا در 1975 یا شیلی در 198؟ نشان میدهند که این وضع ثبات نداشته. لذا در آینده شاعران محبوب در خارج خواهند توانست بداخل سفر کرده با دوستداران خود مراوده حضوری، نه مجازی، داشته باشند. کرباسی بخاطر زبان مادری آذری امکانات شهرگی در و کشو رهای ترکیه، آذربایجان و گرجستان را دارد.
کرباسی بیان کلامی خود را بفکر منحصر بفرد خود نزدیک می کند. در نبود سانسور آنچه دل تنگش می خواهد می گوید. او بیان شعری فارسی 3 هزار ساله از زمان زرتشت و ترانه های شفاهی را با زبان مادریش، زبان جدید تر از 800 سال پیش البته با تمدن کهن ماورای قفقاز، مادها، کاسیها، زبان جوانیش غربی زبان جدیدترین انگلیسی سده 11م ببعد می آمیزد.
نکته دیگر در قیاس با فروغ، کرباسی از سلامت روحی برخوردار است. در شعر او نه از افسرودگی حاد و تنهای مزمن فروغ خبری نیست بر شعر کرباسی غم فراگیر یله نیست؛ بلکه لذت، انسانیت، شادی، تجربه گری، عمده اند. لذا شعر کرباسی بخاطر عدم اختلالات روحی در شاعر، شعری تندرست است.
توجه شود عادت ماهانه زن اروتیک و انزال/ اورگزم اورا بکل از تجربه مرد متفاوت می کند. در مفصل نقل شده توجه شود به لیس گربه، ناف شیر، رگی درشت، سخت، خون می چکم، هق هق. در این جا می توان هق هق را نه صدای مویه بلکه مضروفی برای گسستگی پیدرپی حالت پدیدآمده در فرد تاویل کرد. پس هق هق نه تنها لابه و خود خوری بلکه دقه به دقه {دقیقه به دقیقه به لسان محاوره ای تهرانی} معنی می دهد.
راوی زن از اندام خود نام می برد. در آثار پورنو، راوی مرد گاهی از آلت تناسلی خود نام برده مانند مولوی و سعدی و ایرج. ولی تمرکز عمده راوی روی اعضای بدن طرف مقابل است: زلف آَشفته و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزل خوان صراحی در دست. حافظ لا به لا لا به لا لای دندان لای ناخن لای انگشت/ لای ران لای پا لای پستان.. کرباسی، لالای، ص 60. موهایم../ مثل نسیم بوزد دورتادورم تا کمر، ص 106. روشن است که راوی با موی بلند تا کمر زن است.
توازی چشم و لب با چشمه و لبه بسیار بکر است. در انگلیسی لوب واژه ای همریشه با لب برای بخشهایی از مغز و ظاهر هلوی زنانه بکار می رود. چشم آلتی است که نور در آن وارد، حس و تمیز داده می شود. چشمه برعکس شیی ای است که آب از آن خارج می شود. لب به چیزی نزدیک می شود. لبه را دست یا شیی ای دیگر نزدیک می شود. ساقه گداخته استعاره ایست بکر و بیانگر التهاب و پرخونی کیر در دقایق شق شدن. ماه شکافته هم استعاره بینظیری برای تصویر واژن است. شاید ترجمه ظریف شق القمر عربی بفارسی در یک سحنه اروتیک باشد. افعال قد می کشد، گر گرفته، فرو می کشد در بافتار نوینی با امتداد معناهای نوینی بکار رفته. این به گسترش زبان می افزاید.
راوی زن به زیبایی خود حساس است. اینرا در شعر خود باز می تابد. آیینه برای زن بویژه در ادبیات و هنر ابزاری مهم است. پورتره های فراوان خود توسط فریدا کاهلر، نقاش مکزیکی، تکرار موتیف آیینه در اشعار فروغ، نمونه هایی از بروز جنسیت شاعر در شعرند.
البته اعضای تن، استعارات، تصاویر، موتیفهای خنثی و مشترک هم بین راوی زن و مرد وجود دارند. نمونه: رانهای خوش تراش زنی، ص 94، شعر ذن. این عبارت می تواند راوی مرد هم همین گونه تصویرسازی کند. آیا زن به خوش تراش بودن {امری قضاوتی و فرهنگی} رانهای خود واقف است یا طوطی وار عبارت راوی مذکر را تکرار می کند؟
حالت صرف فعل بیانگر جنسیت راوی است. وقتی راوی زن است فعل بکار برده او بیانگر عضو تن زن است. نمونه: فروشو تا غرق شویم، ص 105،
شخصیت دادن/ تشخص به غیر انسان یکی از آرایه های ادبی است. این آرایه بسیار کهن است؛ با اساطیر و پیدایش خرافات در فرهنگ بشر همزمان است. زیرا بسیاری از امور ماوراءالطبیعت، اجرام و نیروی های طبیعت مانند ماه، مهر، ستارگان، باد، زلزله، باران، سیل تشخص یافته با اوصاف و افعال انسانی تصویر کلامی شده اند. نمونه: دانه ی بارانی که دردانه شد می داند/ حال ِ این واژه را که از دهان شعر افتاد. ص 107 ،
((((((((((((((
اروتیزم شعر زیبا کرباسی
دکتر بیژن باران
زیبا از این حضور عاطفی در عکسهای فراوان از خود، مراسم خواندن شعر، در پایگاههای مجازی اینترنتی حضوری وافر دارد. او از این حربه هم در تاثیرگذاری بر طالبان شعر خود غافل نیست. شعر مانا جنبه قوی زیباشناسیک دارد؛ حال اگر زیبای در ظاهر شاعر هم وجود داشته باشد روشن است که تاثیر شعر او را در همزمانان خوشبخت بیشتر می کند. نکته ظریف در این است که شعر زنانه او رابطه مند با ظاهر فمنین او دارد؛ اینهم طنز تاریخ است که نام او زیبا یا زیبآهو می باشد؛ از خاور میانه جادویی آمده، در غرب زندگی می کند.
آیا زیبایی، جوانی است؟
محرکه ها جهانشمول بوده؛ انسانهای 5 قاره این محرکه ها را داشته؛ احساس تابع تجربه در یک فرهنگ خاص و برخی عارضه های ژنی/ ارثی می باشد. در جه کتره ای یا آَشوب در شعر می تواند در جمله بندی، ترکیب حروف کلمه، تبعیت از دستور زبان، فن محاوره، تحریر فکر های خام بین 2 غایت سامان مطلق مانند متنون درباری کلاسیک و آشوب مطلق معنی گریزی برخی اشعار پسامدرن باشد.
برای خواننده هم این مسئله است که سطح سواد، تخصص، پذیرش ایده های نو چقدر است. پس عمده این معیارها در شعر کلاسیک و نو مذکر بوده؛ تنها در عصر مدرن است که معیارهای فردی به الویت در شعر رسیده؛ زیرا بیان شاعرانه بنمایه فکر فردی دارد تا تابعیت یک سبک ادبی رسیده از تاریخ و سنت.
دختران در دوره بلوغ در مثلث من-تو-او در ذهن یا در واقع قرار می گیرند. این پدیده هم با صمیمیت و طراوت در شعر صورتکها کمتر ص 88-91 جیز بیان شده. در اندکی از زنان مدرن این پدیده در جوانی به رابطه مثلثی ménage et dui و در قلیلی از مردان به رابطه ضربدری 4 نفره یا گروهی می رسد. روشن است که در جامعه پیشامدرن این رفتار تقبیح و تکفیر می شود. البته سلاطین، همچون سزارهای رومی یا تزارهای روسی یا ناصرالدین شاه قاجار، در حرمسرای خود از این تف و لعن مصون بودند.
ساختمان درونی چشم از مفتول برای حرکت و سفید/ سیاه و هرم برای رنگها تشکیل شده. مفتولها در پیرامون و هرمها در مرکز چشم متراکمترند. دیگر این چینش این حسگرهای نور درون چشم پیوست مانند پوست نبوده؛ گسسته مانند موی سر است. پس پذیرش سیگنال نوری در چشم گنجایش resolution و حافظه آنی حسگرها ظرفیت محدود دارند.
اسکن محیط هم ارثی بوده؛ هر فرد الگوی ویژه خود را در دیدن محیط دارد. از اینرو در یک صحنه قتل 2 شاهد ممکن است برداشتهای حسی متفاوت داشته باشند. یکی بگوید اول صدای تیر را شنید بعد جیغ مقتول را. دیگری ممکن است بگوید اول جیع را شنید بعد صدای تیر را. شاید نسبیت عام آینشتاین مبنی بر تاثیر موقعیت زمان-مکانی ناظر در دیدن رویداد هم نکته دیگری است.
((((((((((((((((((((((((((((((
آیا شعر ترکیب کلمات، تسلسل فکرها، کشف بیانهای نو بر اساس فکرهای کتره ای در تطابق با مشعر، منطق، و اقعیت، تجربه، عینیت، حس محیطی است؟ یا تمرین آلیاژی از فکرهای فردی و بیان سنتی دیگران، یا بازی باکلمات؟ بازی با کلمات در روانکاوی هم با آزمونهای تداعی بوسیله جدول ثنوی بکار می رود. تا روانکاو به عمق فکری مریض با دادن سرنخها بیرونی کلامی و گرفتن پاسخهای متقابل به کنه فکر مریض پی ببرد.
شعر کتره ای با نداشتن موضوع/ وحدت نه نام داشته نه ساختار منطقی. زیرا تسبیح چند فکر کتره ای است. این نوع شعر را بسختی می توان با شاعران گذشته مربوط یا همسنخ دانست. شعر کتره ای یا نخودی با کمی مهارت زبانی شاعر خود را شعر جا می زند. زیرا شعر نخودی نثر است که تقطیع بصری پله گانی روی صفحه کتاب گرفته؛ حاوی عاطفه، صمیمت، احساس نمی باشد. یک تمرین تحریر فکرهای کتره ایست گاهی در سطح مشعر با بازی زبانی آمیخته می شود. فکر کتره ای در بیان میتواند از چینش کتره ای مستقل از دستور زبان، کلمات را شبه- دستوری در سطر شعری کاشت. لذا مشعر بنا به سلیقه خاصان محفلی، شعر کتره ای را با برخی بازیها، پازلها، ترکیبات صوتی/ بصری می آمیزد. پس این بازی کلمات توان اجتماعی قوی نداشته؛ در سطح محفل مشروب و بنگ می ماند. لذا در اجتماع گروهای پراکنده ظرف چندین سال 1000 تا از این کتاب را خریده، برخی صفحات را خوانده، آنرا ترک می کنند. این نوع شعر به دانشگاه، به سطح تخصصی، نقد، ترجمه نمی رسد. در واقع شاعر کتره سقط جنین شعری است. بهرجهت شاعر مقداری فک و فامیل، دوست و آشنا، همپالگیهایی دارد که خود را بادیدن آنها شاعر اصلی جا بزند. خواننده شعر نخودی چیزی از انسانیت، شخصیت، علایق شاعر نخودی در خود نگه نمیدارد. نام یا عکسهای مکش مرگ ما که مانند pimp در کازینو خود را صاحب سبک تبلیغ میکند. این چه سبکی است که یک و نیم نفر پیرو دارد؛ این چه بسبکی است که در زبانهای اقوام دیگر قرینه ندارد. نه گذشته ای دارد یا آینده ای و نه اقران و امثالی در غرب یا شرق. اگر منم زنی و خود شیفتگی شاعر را کنار بگذاریم شعر نخودی زود فراموش می شود.
اما خواننده شعر نخودی کیست؟ بیشتر محصلان دبیرستانی تک زبانی اند که چاچولبازی شخصیتی شبیه شاعر نخودی دارند. این هم دمدمی مزاج، تنبل، خوشگذران که دور وبر شاعران نخودی برای خوشگذرانی غروبی، شبی، تعطیلی جمع می شوند؛ دُمی به خمره زده قربونت برم تصدقت جون بهم تعارف می کنند برای هم شعر می خوانند؛ گریه می کنند، خنده می کنند. شاعر حاشیه نه تنها شعر تعهد ندارد بلکه شخصیت متعهد اجتماعی هم ندارد که به دیگری کمک مالی، فکری، مبارزاتی کند. او نه بضاعت و معلومات آموزشی دارد نه سخاوت برای خمس و زکات به مستمندان. او مازاد درامد خود را خرج بنگ، مشروب، خوشگذرانی می کند. او از هر فرصتی برای تبلیغ شعر خود استفاده می کند. آیا این در منشاء در شخصیت با عارضه های جبن، خودشیفتگی، تنبلی دارد؟ شاید بفارسی شعر نخودی و شاعر نخودی صفت بهتری باشد تا شاعر حاشیه و شعر کتره ای. شعر نخودی هیچ مرجعی جز خود ندارد؛ نه در گذشته ادبیات فارسی و نه در گستره جهانی. به هیچ سبکی وصل نمی شود؛ شعر کتره ای معلق است. باید پرسید در منطقه خاور میانه که استادان تخصصی در علوم و دانشگاهها با 22 سال تخصیل، 10 سال تجربه و تحقیق در سطح جهانی بمثابه استادان معمولی دانشگاهی اند چه گونه یک شاعر نخودی سطح دیپلم دبیرستانی مانند دیگر مستبدان منطقه خود را تافته جدابافته از دیگران، علامه دهر، ژنی ادبی جا میزند.
پس از نظر عینی و منطقی شاعر نخودی که خود را نخود هر آش می کند محلی از اعراب در ادبیات مانا و غیرجنجالی ندارد. لذا باید شخصیت او را مداقه کرد.
شاعر نخودی ارزش بررسی آثارش را ندارد؛ ولی اگر سمج و سرتق باشد با پررویی به شعر تعهد هجمه کند آنگاه چون توجه می خواهد جلب کند باید نه برای اغنای و مجاب کردن او که مریضی روحی دارد بلکه برای خیل جوان همسنخ او که شاید چندتا تحت تاثیر قرار گرفته اگر استعداد ادبی دارند در راه تولید آثار مانا باشند. لذا براهنی و نوری علاء چند صفحه در باره شگردهای شعری شاعر نخودی نوشته اند. ولی آنها با پیشفرض صمیمیت و صحت شخصیتی شاعر نخودی معیارهای سنتی مانند تحت تاثیر فلان شاعر غربی مانند سن ژان پرس یا خورخه .. این خطای مهلکی است. زیرا شاعر نخودی نیاز به ابزار بالینی برای نقد آثار شعری و کنش اجتماعی او بکار برد. باید در کودکی، نوجوانی، میانسالی، شخصیت، او غور کرد. او که داعیه موج و سبک آوردن دارد چند شاعر دنباله روی موج و سبک خود را نام ببرد. نشان دهد که آثار آنها با شعر کتره ای قرابت/ نزدیکی دارند.
در طول مدت این حالت کمینه 3 مورد از حالات زیر دیده می شود: 1- بیمار احساس خودبزرگ بینی می کند. یعنی احساس مبالغه آمیز و اغراقی راجع به اهمیت، نیرومندی، معلومات، هویت یا امکانات خویش می کند. 2- فرد بیمار احتیاج زیادی به خواب ندارد. مثلا پس از چند ساعت خواب با رفع خستگی از جای بر می خیزد. 3- بیمار بیش از حد معمول حرف می زند. او احساس می کند که باید به حرف زدنش ادامه دهد. 4- فرار افکار و حرف در سطح با چند لغت یا اسم خارجی پراندن. او پشت سرهم وراجی می کند؛ فعالیت مثلث بروکا در نیمکره مغز چپ. افکار او از شاخه ای بشاخه دیگر می پرد. محتوای آنها همواره تغییر می کند. تا جایی که ممکن است صحبت شخص بصورت نامربوط و بیسروته درآید. 5- حواس پرتی- یعنی تمرکز حواس فرد بیمار خیلی راحت بسوی مسایل بی ارزش یا کم ارزش دور وبر او کشیده می شود. تا جایی که تمرکز نداشته؛ حواسش همواره پرت می شود. گاهی فراموشی اپیزودیک یا جعل خاطرات با گفته دیگران در تناقض می افتد. 6- زیادتر از قبل به انجام کارهایی با اهدافی مشخص می پردازد. مثلا در معاشرت با دیگران، در شغل، مدرسه، یا در مسایل جنسی. جوش و خروش روانی و حرکتی پیدا می کند؛ گویی شخص در پوست خود نمی گنجد روی پایش بند نمی شود. 7- زیاده از حد بکارهای لذت بخش می پردازد. کارهایی که احتمال زیاد هست عاقبت ناخوش آیندی داشته باشند. مثلا پوشاک رنگ وا رنگ یا ژستهای ننه من غریبم در دروبین رسانه ها غیر متعارف تن می دهد. به لذتهای شهوی، جنسی، ظاهر خود ویرش می یابد.
شعر حاشیه زبان را عمده کرده؛ عاطفه را که صمیمیت شعر را می رساند نادیده می گیرد. زبان بازی و حرافی را هر دکه داری برای اشیای بنجل خود بکار می برد.
کوندرا: برای این که شخصیت قوی وفراموش نشدنی توصیف شود، کافی است که رمان نویس فضای موقعیتی را که برای شخصیت ایجاد کرده است کاملا پُرکند. معنای مدرنیسم تلاش هنری ای است که به ویژگی ها وگوهره های هنری نزدیک می شود. ازاینرو، مثلا شعرغنایی تمامی آنچه راکه لفاظی، آموزشی و پرده پوشی بود به دورافکند، تا چشمه ی شفافِ تخیل شعریت فوران کند. هنرنقاشی فونکسیون ارائه ی سند، مدرک، تقلید و تمامی آنچه را که به وسایل دیگر - مثلا عکس برداری و فیلم- می شود ارایه کرد، کنار گذاشت.
و رمان چه می کند؟ رمان {نوین}، از توصیفِ عصرتاریخی، ازتوصیف جامعه و دفاع ازایدئولوژی سربازمی زند؛ خود را درخدمت « آنچه ازعهده ی رمان برمی آید» قرار می دهد. تاریخ بشریت با فراز و نشیب هایش، با جنگ ها، انقلاب ها، ضدانقلاب ها، با خواری و خفت های ملی، به خودی خود برای رمان نویس جالب نیستند. او نمی خواهد این وقایع را توصیف کند؛ افشا، تعبیر، تفسیرکند. رمان نویس خدمت گذار مورخ نیست. تاریخ بشریت برای او ازاینرو جالب است که مانند نورافکن متحرکی برهستی و وجود انسان پرتو می افکند؛ امکانات غیرمنتظره اش را آشکارمی کند. امکانات غیرمنتظره ای که در دوران صلح و آرامش که تاریخ تحرکی ندارد تحقق نمی یابند؛ نا دیده و ناشناخته می مانند.
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=25529
نقل قول گرتا مولر در باره رومانی
از روی کنشهای "من" با اعتماد به نفس و هدفمندی مشکل بتوان پاسخ را یافت. اگر "او" پسری هدفمند، مثبت، پرتوان بود شاید "من" می ماند و در پیمان آغازین خود تجدید نظر می کرد. در این داستان راوی زن نماد رشد قشر زن در جامعه گذاری از پدر سالاری به مدرن است. پویایی زن در حرکت، کامخواهی، هدفمندی، توان/ انرژی، آینده نگری "من" کاملا مشهود است. در حالیکه مرد عقب افتاده التماس به "ماندن" زن می کند. ولی زن در حرکت به پیش است.
زیبا جان، از خواندن شعرهایت حظ کردم؛ بدیع و عالیند. آماده نوشتن نقد شعرهایت شده ام؛ رئوس و چند صفحه را تایپ رده ام. لطفا به پرسشهای زیر بخط فارسی پاسخ بده.
1- معنی/ ترجمه فارسی این واژه ها و سطرهای ترکی: س آخر- ص 44 "جته بوقه های"؟ س 1-ص51 چاروار ، ص 66 کهت، ته صفحه 84 شمنی، ته صفحه 89 زیزفون و زوفا، وسط ص 130 ماقدونی، ته ص 146 تینه های ابن تارتن، ترجمه شعر 18 در ص 144 تا 145 ازکتاب حال دست..
وسط ص 43 قُل می خورند، از کتاب جیز.
2- سالنامه: رویدادها، محل اتفاقات ادبی/ هنری زندگیت از تبریز تا لندن
3- تاریخ نشر 8 تا کتاب را بنویس: کژدم در بالش 1974، با ستاره ای شکسته در دلم، دریا غرق می شود، حال دستهایم از خالی 2009، جیز 2002، تا کمر در باد ریخته ام، فرق، از کولاژ
4- آیا تو نقاشی و رقص هم میکنی؟ تن واژه در رقص، 10 رقص را نام میبری. http://www.youtube.com/watch?v=ogv-JAAnqc8
5- تحصیلات و شغل فعلیت، علاقه به شعر/ شاعران از کی در تو پدید آمد، در محیط خانوادگیت شعر و هنر سابقه داشته؟
6- رابطه های عشقی و جدا شدگی خود را در کدام شعرها بیان کرده ای؟ چون شعر در باره عشق، بیشتر آغاز داغ آن، زیاد است؛ ولی در باره ترک رابطه یا خاطره رابطه گذشته در زندگی بعدی کم است.
(((((((((((((((((
آیا می توان شعر شاعر را در 1 یا 2 دهه بعد پیش بینی کرد؟ شعر در مرحله جوانی شروع می شود. پس اکثر شاعران جوان بوده؛ پس از چند سال شور جوانی، بسیاری دنبال شغل و زندگی خانوادگی می روند. لذا شعر شان جوانمرگ می شود. شاید 1 در هزار، شاعر تا پیری شعر را ادامه دهد.
پس از 70 هزار شاعر در دهه 80 شمسی بزبان فارسی شعر نشر می کنند؛ در 20 سال بعد، آغاز سده 15م شمسی، ممکن است تنها 70 شاعر بشعرگویی مشغول باشند. البته هر سال انبوهی نوشاعر اضافه شده؛ برخی از شاعران مسن فوت شده؛ برخی هم مهاجرت باقلیمی با زبان دیگر می کنند؛ ولی عمده خیل شاعران شعر را ترک می کنند.
شعر در عمر یک شاعر از 3 مرحله جوانی با شور خام، میانسالی با پختگی تبحر، و پیری با مرارت می گذرد. . آیا بخشهای آغازین نسبت به پایانی خامتر، شورانگیزتر، جسورتر اند؟ نمونه شاهنامه فردوسی در 30 سال نوشته شده؛ شاید در دهه پایانی نویسش آن شاعر بخشهای قبلی را ویرایش کرده باشد. لذا در روال باز تولید آثارش در چند دهه حیات ادبی ورژنهای گوناگون توسط خود شاعر تولید می شوند.
وقتی کتاب فردوسی کامل با 30/ 60 هزار بیت به چند ناسخ داده شد؛ از روی آن، نسخه های دیگری با اغلاط و سلیقه فردی کاتب پدید می آید. ظرف چند سده بعد بنا به دستور امیران، بازرگانان و شاعران متمول نسخ بیشتری تهیه می شود. تمام روال تهیه نسخه های جدید متکی به حافظه ناسخ، انقطاع روزانه نویسش، اشتباهات غیر قابل تصحیح بخاطر دایمی بودن جوهر بر کاغذ می باشد.
آیا می توان 100-800 رباعی خیام یا 600 غزل حافظ را از نظر مراحل حیاتشان دهه بندی کرد؛ آنها را به جوانی، میانسالی، پیری، کهولت تقسیم کرد؟ سپس شعر هر مرحله زندگی شاعر را با شاعر دیگر درآن مرحله قیاس کرد. این شیوه مرحله بندی نوعی تقسیم Normalization است که شعر جوانی یک شاعر با شعر بلوغ یا پیری شاعر دیگر مقایسه نشود.
در این حساب، مبداء شهریور 20 ، سال آزادی از اختناق درپی کودتای 3 اسفند 1299، می باشد.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد