توی فکرم که ،
بهار وقتی بیاد
با گل و سبزه و اون رنگِ دل آویز نگاش
سر دروازه ی این کوچه ،
پیداش که بشه
چی واسه پیش وازش،
حالا پیدابکنم
تا جلوی پاش بریزم .
تا بگم خوش اومدی
و چه زیبا اومدی .
چی بگم من ،
واسه سالی که گذشت .
چه جوری براش بگم درد دلو
تو کدوم مایه براش ،
رِنگِ خوش آواز،
خوش آمد بخونم .
چه بگم من به بهار؟
چرا
یک بار توی سال پیدا می شی ؟
چرا
تو بارِخودت ،
گل داری ، سبزه و ریحون میاری؟
چرا
آفتاب می کاری ؟
چرا
با باد و نسیم رقص می کنی ؟
چرا
لبخند میزنی ،
وقتی ما تو دلِ مون
همگی غصه داریم ؟
چی بگم
من به بهار
چی بگم
به بهار من چی بگم ،
چی بگم
که چه سالی که گذشت .
بهش بگم ،
چی گذشت ؟
بهش بگم ،
همه جنگ بود و همه جنگ
بوی خون بود تو هوا .
بهش بگم ،
همه جا طوفان بود
تو هائیتی چه گذشت .
تو ویتنام ،
داره فقر هر چی رو داغون می کنه .
توی افغانستون
هرکه دستش می رسه ،
خنجرو ازپشت می کشه .
تو عراق ،
کشته به پشته می رسه .
تو فلسطین ،
دیگه هیچ خونه رو پاش بند نمیشه .
توی ایرون
خبری نیست
خفه خونِ خفه خون ،
خفه خونِ ،
سرجا با پر جا.
بهش بگم ،
بمب اتم ، بچه ی بی پدریست
پیش صد بمبی جدیدی
که داره ساخته میشه .
بهش بگم ،
واسه ی کشتن انسون
داره هی طرح جدید داده میشه .
بهش بگم ،
آدما عکسی شدند بی رونق
آدما قصه و افسانه شدند
اگه ماشین نشدند .
بهش بگم
که اگه زنگ میزنی
توی گوشی ، حرف های ناجور نزنی
می دونی بسته میشی !
یا که ، های ، میری زندونی می شی .
بهش بگم
نامه ندی ،
یا که پیغوم های سر بسته ندی
نامه هات خونده می شه .
بهش بگم
با کارت اگه خرید کنی
تمومِ عالم وآدم میدونن
چی خریدی ؟
چی واسه ی شام میخوری ؟
بهش بگم
عکس تو هر جای این کوچه و برزن میگیرن
تو خیابون که میری
آسته بری
آسته بیای .
بهش بگم
نفسات رو هم شمارش میکنن
نکنه زیاد هوا صرف بکنی
خط و مرز بودنت رو بشکنی .
بهش بگم
بهتره خونت بشینی و
در نیای .
بهش بگم
هرجا بری فرق نداره
بهش بگم
دنیای دیگه بهتر و بدتر نداره .
بهش بگم
روز و شامی نداریم
همه جا شام غریبون و غریبی و غمِ
همه جا رخته عزا توی تنِ
همه جا رنگ کبودی و تبِ
چی بگم من به بهار
چی بگم که دروغ توش نباشه
اما پر شادی باشه
چی بگم من به بهار؟
- آی بهار -
با همه غصه ودردی که دارم
با همه ماتم و اندوه دلم
- آی بهار
خیلی ها منتظرند تا تو بیای ،
خیلی ها داریه و تنبک میارند بر سر راهت .
- آی بهار
اگه یک لحظه کم جون خوشی رو داشته باشی
اگه تنها کمی رنگ گل تودستِ تو باشه
اگه لبخندی رو لبت داشته باشی .
اگه بذر مهربونی بتونی پخش بکنی ،
اگه خنجرهای تیز رو بتونی غیب بکنی
اگه زنجیر های پا رو بتونی پاره کنی .
پس بیا
قول میدم هیچی نگم
تو بیا
قول میدم هیچی نگم
قول میدم
به تاریخ ۱۲ اسفند ماه ۱۳۸۸
فرانکفورت - المان
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد