logo





چی بگم من به بهار

پنجشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۸۸ - ۰۴ مارس ۲۰۱۰

رضا بایگان

Reza-Baygan-s.jpg
توی فکرم که ،
‎ بهار وقتی بیاد
‎با گل و سبزه و اون رنگِ دل آویز نگاش
‎سر دروازه ی این کوچه ،
‎ پیداش که بشه
‎چی واسه پیش وازش،
‎ حالا پیدابکنم
‎ تا جلوی پاش بریزم .
‎تا بگم خوش اومدی
‎ و چه زیبا اومدی .

‎چی بگم من ،
‎ واسه سالی که گذشت .
‎ چه جوری براش بگم درد دلو
‎ تو کدوم مایه براش ،
‎ رِنگِ خوش آواز،
‎ خوش آمد بخونم .

‎ چه بگم من به بهار؟
‎ چرا
‎ یک بار توی سال پیدا می شی ؟
‎ چرا
‎ تو بارِخودت ،
‎ گل داری ، سبزه و ریحون میاری؟
‎ چرا
‎ آفتاب می کاری ؟
‎ چرا
‎ با باد و نسیم رقص می کنی ؟
‎ چرا
‎ لبخند میزنی ،
‎ وقتی ما تو دلِ مون
‎ همگی غصه داریم ؟

‎چی بگم
‎ من به بهار
‎چی بگم
‎ به بهار من چی بگم ،
‎چی بگم
‎ که چه سالی که گذشت .
‎بهش بگم ،
‎ چی گذشت ؟
‎بهش بگم ،
‎ همه جنگ بود و همه جنگ
‎ بوی خون بود تو هوا .
‎بهش بگم ،
‎ همه جا طوفان بود
‎ تو هائیتی چه گذشت .

‎ تو ویتنام ،
‎ داره فقر هر چی رو داغون می کنه .

‎ توی افغانستون
‎ هرکه دستش می رسه ،
‎ خنجرو ازپشت می کشه .

‎ تو عراق ،
‎ کشته به پشته می رسه .

‎ تو فلسطین ،
‎ دیگه هیچ خونه رو پاش بند نمیشه .

‎ توی ایرون
‎ خبری نیست
‎ خفه خونِ خفه خون ،
‎ خفه خونِ ،
‎ سرجا با پر جا.

‎بهش بگم ،
‎ بمب اتم ، بچه ی بی پدریست
‎ پیش صد بمبی جدیدی
‎ که داره ساخته میشه .

‎بهش بگم ،
‎ واسه ی کشتن انسون
‎ داره هی طرح جدید داده میشه .

‎بهش بگم ،
‎ آدما عکسی شدند بی رونق
‎ آدما قصه و افسانه شدند
‎ اگه ماشین نشدند .

‎بهش بگم
‎ که اگه زنگ میزنی
‎ توی گوشی ، حرف های ناجور نزنی
‎ می دونی بسته میشی !
‎ یا که ، های ، میری زندونی می شی .

‎بهش بگم
‎ نامه ندی ،
‎ یا که پیغوم های سر بسته ندی
‎ نامه هات خونده می شه .

‎بهش بگم
‎ با کارت اگه خرید کنی
‎ تمومِ عالم وآدم میدونن
‎ چی خریدی ؟
‎ چی واسه ی شام میخوری ؟

‎بهش بگم
‎ عکس تو هر جای این کوچه و برزن میگیرن
‎ تو خیابون که میری
‎ آسته بری
‎ آسته بیای .

‎ بهش بگم
‎ نفسات رو هم شمارش میکنن
‎ نکنه زیاد هوا صرف بکنی
‎ خط و مرز بودنت رو بشکنی .

‎بهش بگم
‎ بهتره خونت بشینی و
‎ در نیای .
‎ بهش بگم
‎ هرجا بری فرق نداره

‎ بهش بگم
‎ دنیای دیگه بهتر و بدتر نداره .

‎بهش بگم
‎ روز و شامی نداریم
‎ همه جا شام غریبون و غریبی و غمِ
‎ همه جا رخته عزا توی تنِ
‎ همه جا رنگ کبودی و تبِ

‎چی بگم من به بهار
‎چی بگم که دروغ توش نباشه
‎ اما پر شادی باشه

‎چی بگم من به بهار؟

‎ - آی بهار -
‎با همه غصه ودردی که دارم
‎با همه ماتم و اندوه دلم

‎- آی بهار
‎ خیلی ها منتظرند تا تو بیای ،
‎ خیلی ها داریه و تنبک میارند بر سر راهت .

‎- آی بهار
‎ اگه یک لحظه کم جون خوشی رو داشته باشی
‎ اگه تنها کمی رنگ گل تودستِ تو باشه
‎ اگه لبخندی رو لبت داشته باشی .

‎ اگه بذر مهربونی بتونی پخش بکنی ،
‎ اگه خنجرهای تیز رو بتونی غیب بکنی
‎ اگه زنجیر های پا رو بتونی پاره کنی .

‎ پس بیا
‎ قول میدم هیچی نگم

‎ تو بیا
‎ قول میدم هیچی نگم
‎ قول میدم

‎ به تاریخ ۱۲ اسفند ماه ۱۳۸۸
‎ فرانکفورت - المان


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد