برزین آذرمهر

وهم باره

شب،
با شکست خورشید،
زد فاتحانه فریاد :

« دیگر
تمام
شد.»



abolfazl_mohagheghi_0.jpg
ابوالفضل محققی

سیمای یک معلم!

نخستین بار ی که اورا دیدم در انجمن اولیا و مربیان بود. پیش آمد با خنده ای وگفت «پدر مریم؟» گفتم «بله !پدر همان دختر شلوغ و نا آرام.» به آرامی سخن می گفت چرا که می دانست هنوز سوئدی من در مراحل ابتدائی است. طوری به حرف های من که می دانستم پر از غلط و نا رسا است گوش می داد که حس می کردم تمامی آن ها را در ک می کند. از هشت سال زندگی در شرایط جنگی افغانستان برایش گفتم واز دل تنگی و ناراحتی همسرم به خاطر دوری از وطن و از روزهای سختی که می گذراندیم .آرام دستم را گرفت وبه مهربانی آنرا را فشرد. « می دانم با مشاور سوسیال صحبت کرده ام. تمام این بچه ها بچه من هستند بیست سال است که معلمی می کنم .بچه ها متفاوت اند بعضی ها شلوغند، بعضی ها آرام! اما همه بچه اند ونیاز به عشق ومحبت دارند .ما وظیفه داریم که این مدرسه را برای آن ها لذت بخش کنیم . نگران نباش. مواظب خودت وهمسرت باش . مریم هم عادت می کند. زمان می خواهد.» گوئی باری از دوشم برداشته بودند.



Aliasghar-Rashedan05.jpg
علی اصغر راشدان
پاتریک سوسکیند

اجباربه عمق

ترجمه علی اصغرراشدان

خانم جوان که روزی به آن قشنگی نقاشی میکرد، حالاآشکاراسقوط کرد. دیگر بیرون نرفت، دیگرحس نکردکه دراثربی تحرکی چاق میشود، دراثرمصرف الکل وخوردن قرص گرفتارپیری زودرس شده. اطاقش شروع پوسیدگی کرد، خودش بوی ترشیدگی میداد .
سی هزارمارک بهش ارث رسیده بود. سه سال تمام بااین پول زندگی کرد. دراین فاصله یک مرتبه به ناپل سفرکرد، هیچکس ندانست تحت چه شرایطی. سئوال که کردند، من منی نامفهوم جواب گرفتند .



برزین آذرمهر

خطابه

سالیان سال
زیر چشم ما،
همچونفرین گشتگان،
در آتش و دود
می زند سوریه پر پر
از عذاب دوزخی که کردگارش «سود»
بدتر از نمرود...



Javad-Talei01.jpg
جواد طالعی

ناکجاآبادی که نمی شناسیم؛روایت رنج پایان ناپذیر یک تبعید

این داستان، با عنوان “ناکجاآبادی که نمی شناسیم”، روایت حال یک کرد عراقی مبارز است که از ناحیه پا به شدت آسیب دیده و هنگامی که عرصه را در زادگاه بر خود تنگ می بیند و حتی از همرزمان خود ناامید می شود، تصمیم به فرار از عراق می گیرد. او در جریان سفری پر از مخاطره و ترس و هراس، سرانجام خود را به آلمان می رساند و در این کشور استقرار می یابد، اما چند سال بعد به سرزمین مادری خود باز می گردد، با دختری که دوست دارد ازدواج می کند، با او به آلمان باز می گردد و زندگی خانوادگی پرفراز و نشیبی را تجربه می کند که به تناوب میان بریتانیا و آلمان جاری است و ناسازگاری و ناهماهنگی میان زن و شوهر بر آن سایه افکنده است.



برزین آذرمهر

دندان شکن

بر نیارد « داد »
آیا
بَر کنَد
از ریشه این « بیداد »؟!



دکتر منوچهر سعادت نوری

عاقل و دانای شهر و دنیای امروز

شبی زعاقل و دانای شهر* پرسیدم
چه روی داده که شادی درین دیاران نیست

نزاع و جنگ و ترور چیره است بر همه جا
نشانه ای ز مدارا و عشق و ایمان نیست



marzie-shahbazaz.jpg
مرضیه شاه بزاز

بزم در آسمان

بر مژگان تو باز امشب
فرزانه ای
آتشِ همهمه افروخته است
تا دلِ شب اگر این آتش بپاید،
حلقه از حلقه ی زنجیر پاره خواهد شد



farrokh-Azbari.jpg
فرخ ازبرى

پاييز

مى رسد پاييز خونين دَم
در ركابش باد نمناك غبارآلود
مى رسد آرام و آهسته
موسم غارتگرى پاييز
سينه ها لبريزِ غم، پاييز



ا. رحمان

سر بالایی نفسگیر

حیرت می کنم من اما،
سخت است
باورش سخت است،
کسی چهره اش را
درپشت سایه اش پنهان کرده...
و سربالایی نفسگیر چهار فصل را
می دود،



majid-sedghi.jpg
مجید صدقی

بهارسینما پس از تابستان

هرچند سالنهای سینما در فرانسه درتابستان گویی به تعطیلات تابستانی – مانند آنچه که فرانسویها بسیاربه آن پایبند هستند – رفته بودند ولی این مساله موجب نشد تا فیلم انیمیشن ( مثل حیوان ها ) فروش خوبی نکند ..این انیمیشن آمریکایی که نام اصلی آن ( زندگی پنهان حیوانات ) است داستان یک سگ خانگی است که همراه با صاحبش کتی درنیویورک زندگی میکند ولی زندگی آرام آنها زمانی که کتی سگ غول پیکری را به نام داک به دلیل بی خانمان بودنش به خانه می آورد دستخوش تنش هایی میشود . این انیمیشن سه بعدی از 27 ژوئیه بر روی پرده ی سینماهای فرانسه درآمد و تا 31 اوت 4 میلیون یورو فروخت و نمایش آن همچنان ادامه دارد.



kambiz-gilani.jpg
کامبیز گیلانی

کدام زنده ام من

باغ
هر روز می سوزد
کوچه
هر شب می گرید.
کجای این روزگار
زنگار بی تفاوتی را
در اندام فرسوده ی راه
حک کرده است،



Aliasghar-Rashedan05.jpg
علی اصغر راشدان

عقوبتی شگفت!

هم سن وسال خودم است.آدم خنده روی خوش صورت وصحبتی است.همیشه باخانمش وگاهی دوسه نفردیگریک میزکامل رااشغال میکردند.تویکی ازشهرهارئیس بانک ووزنه ای بوده.توهمان موجهای اول جلای وطن کرده ومثل همه،سالهای آزگارتویکی ازفروشگاههای زنجیره ای کارهای یدی کرده وبازنشسته شده.بچه هارابزرگ کرده ورفته اندسی خودشان.دوران پیری وبازنشستگی راتنهاباخانمش توخانه ملکی خودشان میگذرانند.



bineshe-zibarouz3-s.jpg
محمد بینش (م ــ زیبا روز )

فرجام شمس تبریز
(بخش نخست)

کهن ترین منبعی که می تواند راهگشا باشد و حتی می شود درستی مطالب دیگر در رابطه با تاریخ زندگانی شمس تبریزی رابا آن سنجید،نوشته های "مقالات شمس" می باشد . این نوشته ها البته پاره پاره و گسیخته از سخنان وی ثبت شده اند و در بارۀ موضوعات مختلف عرفانی و دینی و افراد و وقایع جاری زمان زندگی و راه و روش برخورد وی نسبت به جهان اطرافش می باشند که در سالهای اخیر به کوشش محمد علی موحد منتشر شده اند .



اسد سیف

زندان؛ کابوسی ابدی

(خاطرات زندان به چهار روایت)

ما به نسلی از بشریت تعلق داریم که خاطره‌های ما در واقع تاریخ ماست. چنین موقعیتی در جهان کمتر اتفاق می‌افتد. برای نمونه نسلی که کوره‌های آدم‌سوزی و اسارتگاه‌های نظام نازیسم را تجربه کرد، خاطره‌هایشان خود تاریخ بود. برای ما نیز که در نظام جمهوری اسلامی سرکوب، خفقان، زندان و شکنجه و قتل‌عام را تجربه کرده‌ایم، خاطره‌های ما همانا تاریخ این سرزمین است. یگانه بازماندگان فجایع اگر لب به سخن بگشایند، معتبرترین اسناد تاریخی را بازگفته، مکتوب نموده‌اند. آنان در واقع مورخین آن حادثه‌اند.



masoud-farzad1.jpg
دکتر منوچهر سعادت نوری

یادنامه ی مسعود فرزاد

مسعود فرزاد نویسنده و مترجم و شاعر معاصر ایرانی بود. وی در سال ۱۳۰۸ در کنکور اعزام دانشجویان به خارج از کشور قبول شد و برای تحصیل در رشتهٔ اقتصاد به انگلستان رفت. بعد از بازگشت به ایران، مترجم وزارت امور خارجه و درضمن، استاد دانشکدهٔ افسری شد و در مدرسهٔ دارالفنون نیز زبان انگلیسی تدریس می‌کرد...



reza-allamezadeh70.jpg
رضا علامه زاده

نوبتِ فلامنكوخوانى!

نيافتن فرصت يا نداشتن دل و دماغ براى نوشتن از هنر چشم و گوش نواز فلامنكو به اين معنا نيست كه روزم بى شنيدن آواز فلامنكو يا خواندن در موردش شب مى شود. تا دوستان اين قلم را بى نصيب نگذارم چند كلامى در مورد يكى از سبك هاى ترانه پردازى فلامنكو مى نويسم كه "كارسِلِرا" نام دارد كه در لغت منسوب است به "كارسل" يعنى زندان؛ كه در فارسى شايد بتوان آنرا "زندانيه" ناميد.



بهروز داودی

تابستان

بهار در تو شکوفه ایست ماندگار
و تابستان شعریست در سفر
شاد و هوس انگیز
چشمهایم میسوزد
و تاب تحملِ آفتاب
دیگر نیست
کجاست سایه بانِ بی دریغِ دستهای تو ؟



میر مجید عمرانی

ایبسن
ولی ایبسن‌ای دیگر
چون آبی از سَرِ چشمه

مرکز ایبسن، برنامه‌ی کارشناسی دوساله و نیز موضوع‌هایی برای دوره‌ی لیسانس ارائه می‌دهد. دانشجویان امکان بی‌مانندی برای ژرف کردن دانش خود در زمینه‌ی زندگی و نوشته‌های ایبسن پیدا می‌کنند.
مرکز، گنجینه‌ی بزرگی از کتاب و مقاله درباره‌ی زندگی و کارهای ایبسن، نسخه‌های کارهای او به بسیاری از زبان‌ها و مجموعه‌ای از کتاب‌های مرجع در پیوند با او را در اختیار دارد.



amir-mombini-04.jpg
امیر مُمبینی

محاق

هِلالِ ماه
خَنجَر خدا شد
در شِکافِشِ سینه‌ی آسمان
اینک
قلب تپنده‌ در چنگ کاهنان و
خون قربانی بر آستان



Hossein-Dowlatabadi01.jpg
حسین دولت آبادی

حاشیه، حیا‏

... باید چند سالی می‌گذشت تا آن تصویر و تصوری که از پاریس ‏زیبا، رویائی و خیال‌انگیز به من داده بودند، به مرور زمان فرو می ریخت، ‏تا چشمهایم به روی چهرة پاریس مهاجران و مردم حاشیه باز می‌شد، تا از ‏نزدیک روزگار آنها را می دیدم و همه چیز را باور می‌کردم. شاید اگر در ‏شهر پاریس رانندة تاکسی نشده بودم، این اتفاق نمی‌افتاد و واقعیّت به این ‏زودیها جای آن تصورّات توریستی و رمانتیک را نمی‌گرفت. تاکسی مرا با ‏گوشه و کنار پاریس و حومه و با محلّه‌هائی آشنا کرد‌که پای «جّن و انس» ‏به آنجا نرسیده بود. ‏



Aliasghar-Rashedan05.jpg
رنه گوسینی

سفراسپانیا

ترجمه علی اصغرراشدان

آقای باومل ماروبه نوشیدن قهوه دعوت کرده.آقای باومل حسابداراداره ایه که پاپاتوش کارمیکنه.یه خانوم به اسم خانوم باومل ویه پسر به نام کنستانتین هم سن من وخیلی خوب داره.
ماکه رسیده یم،آقای باومل گفته یه برنامه غافلگیرکننده برامون داره:بعدازقهوه اسلایدائی روکه توسفراسپانیاش گرفته،نشونمون میده.



Mahmoud-Kavir0.jpg
محمود کویر

زبور دارومای شاعر

دارومای شاعر پس از آن مکاشفات که داستانش آمد
( یادتان هست که در آن پنج شنبه‌ی زیبا، روی نیمکتی آبی، در کنار زنبورها و سنجاقک ها داستانش را برایتان بازگو کردم؟ یادتان نمی‌آید؟ راست می‌گویید؟ چطور می‌شود آن مکاشفه‌ی غریب را فراموش کرده باشید؟چی؟ شوخی می کنید...
داشت باورم می شد.



شهاب طاهرزاده

سه شعر

«این رژیم»، «مردم خسته اند از چهرهای منفور» و «عدل »


مردم چه می کشند از این رژیم
انگار سیبی له شده با دین رژیم
چپ و راست میروی سایهء تو ست
می خورد به سیم خاردار بالین رژیم