بهار در تو شکوفه ایست ماندگار
و تابستان شعریست در سفر
شاد و هوس انگیز
چشمهایم میسوزد
و تاب تحملِ آفتاب
دیگر نیست
کجاست سایه بانِ بی دریغِ دستهای تو ؟
خوشا سوزشِ یخبندان پراگ
در طعمِ گردشِ گرمِ دستهایت
خوشا برهنگیِ اندامِ بی قراریِ تو
که در نسیم جنگلیِ ساحل کوبا
که در بادهایِ معابد یونان
و رقص غبار آبهایِ نیاگارا
هنوز در چرخ است
ژوئیه ۲۰۱۶
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد