Mohammad
محمد احمدیان(امان)

در داوری خویش

در سر من دو آوا هست
بر یکی از شانه هایم
فرشته ای نشسته است
بر شانه دیگرم
دیوی



seif.jpg
سيروس"قاسم" سيف

تفاوت «نمايش ايرانی» با «تأترفرنگ-شتانی»

آيا برای يک ايرانی وطن دوست، اجرای يک نمايش نامه ی ايرانی که به دست يک نويسنده ی ايرانی و برای تماشاگر ايرانی نوشته شده است، چشم نوازتر، گوش نوازتر و قابل فهم تر است يا اجرای يک تاتر خارجی ترجمه شده و يا اقتباسی مستقيم و يا غير مستقيم از متون نمايشنامه ها، اجراهای تاتری، فيلم ها و سريال های خارجی– حتی اگر درست فهميده وترجمه شده باشد– ؟!



MA-Shakeri-yekta1.jpg
محمد علی شاکری یکتا

گشت و گذاری در چند شعر فروغ

به بهانه ی زادروز فروغ فرخزاد شاعر بانوی شعر نیمایی

درباره ی زندگی فروغ فرخزاد بسیار نوشته اند.مخصوصا پس از مرگ اندوهبارش. گر چه او در زمانِ زیستن ، زیاد به شرح حال نویسی و این گونه کارها اعتقادی نداشت و صراحتا گفته بود:" به نظر من حرف زدن در این مورد کار خیلی خسته کننده و بی فایده ای است"، اما قضاوت ما در باره ی زندگی وآثار هر هنرمند وشاعر و نویسنده و به طور کلی افراد تاثیر گذار حتی کسانی که در آن سوی فرزانگی زیسته اند ،با دیدگاه فروغ متفاوت است.



abolfazl_mohagheghi_0.jpg
ابوالفضل محققی

دبیرستانی که توسط امام زاده «ابراهیم» بلعیده شد!
شهر من زنجان (قسمت بیست ویکم)

دبیرستان "صدر جهان" دور تر از خانه ما قرار داشت . هر رفتن و برگشتن گشتی زیبا در شهر بود. گاه زمان برگشت راهم را از میان بازار می انداختتم از بازار مسگران که پائین تر از صدر جهان بود. فضای تیره همراه با صد ها دکان مسگری و کوره هائی که مس گداخته می کردند. بامردانی غرق در عرق وصورت های سیاه شده ازدود که پتک بر سندان می کوبیدند. پسر بچه های کوچک که با دمنده های چرمی که مانند آکاردئون باز وبسته می شدند بر کوره ها می دمیدند. موسیقی عجیب با ملودی خاص وفضای بسیار دور وافسانه ای بازار مسگران که من را غرق درخلسه ای نا شناخته می کرد. گوئی از زمین کنده می شدم ودرفضائی سحر آمیز که تن به زمان اسطوره ای کاوه آهنگر می زد پرواز می کردم .



abolfazl_mohagheghi_0.jpg
ابوالفضل محققی

خروس مقبول خانم
شهر من زنجان (قسمت بیستم)

به زنجان برگشته ام به سرچشمه، به کوچه بلند اکبریه وکوچه‌های بن‌بست آن. از شکاف در خانه امین‌الشرع به داخل حیاط پر گل او خیره می شوم به رقص مستانه دو دختر وی که میان گل‌های حیاط می‌چرخند، نگاه می کنم! از مقابل خانه کاظم‌خان سلطانی و خانه جهانشاه‌لو عبور می کنم. امروز بیاد خانه‌هائی افتاده ام که زنان نان‌آور آن خانه‌ها بودند. زنانی بی‌همسر که بار سنگین زندگی را بر دوش می‌کشیدند. خانه‌های کوچکی که در کنار خانه‌های بزرگ دیده نمی‌شدندو مردمان داخل آن‌ها همیشه در سایه بودند.



aliasghar-rashedan5.jpg
علی اصغر راشدان

بگومگوهای آق جواد (۶)

« تازه کلک پشت لبام دراومده بود. خونه م پائین تراز نازی آباد بود. محل کارم کنارباشگاه شعبون بی مخ بود. با اتوبوس میرفتم وبرمی گشتم. یه عده مثلا میشدن خارچشم املاو بامینی ژوپائی کوتاه تر ازشورت، از ته نازی آباد میرفتن وسط یابالای شهر. تواتوبوسا غوغامی شد. هرکی به پهلوئیش شونه میکوفت وکنارش میزدکه به طرف نزدیکترشه! جماعت ندیدپدید، شیش چشمی چشم چرونی میکردن، طرفومی پائیدن، زیرزیرکی لبخندای اونجوری تحویلش میدادن.



احمد مطر

من سببم

برگردان: حماد شیبانی

«منم سبب »
من سببم، منم سبب
هرآنچه بر شما گذشت
ای مردم عرب منم. منم سبب
رودخانه هاتان را ربوده‌ام
انجیرها و زیتون و تاکستان ها تان را چپاول کردم
زمین‌هاتان، ناموستان و همۀ ارزش‌های والاتان به تصرف من درامده
منم که از بلندی‌های جولان و الجلیل و نقب ،
بیرونتان راندم . منم ، منم سبب
فقدان بیت المقدس را، منم سبب



abolfazl_mohagheghi_0.jpg
ابوالفضل محققی

زنجان شهر بی نشاط!
شهر من زنجان (قسمت نوزدهم)

ساعدی را تازه کشف کرده بودم .نخستین کتاب های صمد را می خواندم وتلاش می کردم قصه ها ای که شنیده بودم را بنویسم . از مادرم می خواستم قصه بگوید تا من بنویسم .می خندید و میگفت "نقلدن چورک چخماز از داستان نانی در نمی آید! "حال انشاء نویس خوبی شده بودم برای برخی ها انشاء می نوشتم .خودم را جای گورکی می نهادم وتلاش می کردم گوشه هائی از زندگی افراد دور بر خود را بنویسم .کاری که بسیار ابتدائی بود از محدوده محله و فامیل فراتر نمی رفت .



Mohammad
محمد احمدیان(امان)

انگار که


از تو تبعیت نمی کنم. تویی که بیش از چشمانم دوستت می دارم.
نه از دوستانم. نه از این شهر. نه از همه ساکنان این سیاره. پیش از هر چیز از زندگی انسانی بر این سیاره تبعیت می کنم.



mohammad-binesh1.jpg
محمد بینش (م ــ زیبا روز )

دیدار معنوی مثنوی
باغ سبز عشق (۳)

دو بخش پیشین سخن مولانا از جلوۀ دیدار یار بود . در کمتر حکایتی از مثنوی تا بدین پایه حدیث نفس مولانا را می توان یافت.مثلا وقتی بازرگان از طوطی محبوس خویش می پرسد که چه ارمغانی از هندوستان برایش بیاوردو پاسخ می شنود که از آن آزادگان بپرس راه راهایی من از این قفس چیست ؛ در اینجا مولانا به طوطی محبوس جان خویش و شکا یت بردنش نزد خداوند اشاره دارد



abolfazl_mohagheghi_0.jpg
ابوالفضل محققی

نوجوانی ومحفل های سیاسی
شهر من زنجان (قسمت هجدهم)

دنیائی از آرزو. دیدن خود در شمایل قهرمانان وشخصیت هائی که در ذهنمان جان می دادیم والگو می کردیم .فکر می نمودیم به همه کار قادریم وهمه نگاه ها به سوی ماست .هر دختری که رد می شد یکی دو تن دستی به سرو روی خود می کشیدند ، از شوخی فاصله می گرفتند و با نگاهی مشتاق به دختران خیره می گردیدند در انتظار لبخند جان به لب می شدند. یکی دونفر سر پائین می افکندند که شرم خودرا نشان دهند که در واقع هر دویکی بود شیوه ها فرق می کرد. چند نفریکه ما بودیم خود را در جایگاهی روشنفکرانه که تازه داشت شکل می گرفت قرار می دادیم آشوب درون فرو می خوردیم چرا که ما را رسالتی دیگر بود! عقل های کلی که در آینده باید برای جامعه نسخه بپیچند.



bijan-baran.jpg
بیژن باران

یلدایی

شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشد. حافظ
باقی ماندیم؛
زیرا عاشق شدیم.
در پیری گوشیدن آهنگهای قدیمی
آرامش بخش است.



marzie-shahbazaz.jpg
مرضیه شاه بزاز

هنگامیکه پاییز کهنه را می میراند

دندانهایش را کشیده اند
اما طعمه را وا نمی نهد
رو به آسمان،‌ پوزه اش خونین
تا آخرین ستاره را ببلعد.



mehdi-estedadi-shad03.jpg
مهدی استعدادی شاد

پرسشواره خنده

در نامه ای به دوست

عزیز جان، با سلامهای جانانه!
چندی میشود که برای جنابعالی نامه ای روانه نکرده ام. میبخشید و امیدوارم که آنرا حمل بر بی اعتنایی ام نکرده باشی.
گرفتار مسائل پیش پا افتاده ی زندگی روزمره بودم. تا بیایم و از پیش پا برشان دارم، مدتی به درازا کشید.
به واقع، و به خدايان خاور دور و الاهه های يونان سوگند، که این سروکله زدن با مسائل روزمره همزمان شده است با مطالعه ی جدی اينجانب درباره ی پدیده ای بنام خنده.



Mohammad
محمد احمدیان(امان)

تو که می آیی

به مقصد رسیده ام
در قلب خویش
در اندیشه های خویش

در عشق به تو



aref-pejman4.jpg
دکتر عارف پژمان

شب یلدا و خاطرات سبز تهران!

شب یلدا ،چو برگی ،چشم به چشم برف، کوچیدیم
تو یادت هست، شیب کوچهء بن بست پیچیدیم!
دو چشمت، خوشهء انگور شب زنده داری بود
نگاهت همچو تهران، پایتخت بیقراری بود



abolfazl_mohagheghi_0.jpg
ابوالفضل محققی

دیوانه دوست داشتنی شهر من
شهرمن زنجان (قسمت هفدهم)

شهر ما دیوانه کم نداشت ونجف معروف ترین وبی آزار ترین آن ها بود داستان زندگی او من را یاد داستان تلخ و کوتاهی از همینگوی می اندازد به نام "مردی با عطر افشان " در زمان جنگ های داخلی اسپانیا داستان دیوانه ای بی آزار که باعطر دانی در دست برروی مردم عطر می پاشید تا خوشحالشان کند .اما زمانی که عطر دان رابه سوی سربازی می گیرد که عطر بپاشد به گلوله اش می بندند.برزمین می افتد با عطر دانی خونین داستان نجف دیوانه بی آزار شهر من نیز تکرار همین فاجعه است.



majid-sedghi.jpg
مجید صدقی

راک در لنینگراد

در دنیای سینما ساختن فیلمی درباره ی موسیقی راک چندان تازگی ندارد ولی اینکه فیلمی دراین مورد در روسیه ساخته شود می تواند یک شوک تاریخی برای دوستداران سینما و نیزطرفداران این نوع موسیقی محسوب شود. دراتحاد جماهیرشوروی سابق و بویژه در دوران جنگ سرد بین این کشور و آمریکا هرپدیده ای که از سوی غرب عرضه میشد درپشت پرده آهنین شوروی به لحاظ مغایرت با ایدئولوژی های سختگیرانه این کشور به نوعی ( حرام ) قلمداد می شد !! یک مورد جالب ازاین جنگ سرد , زمان مرگ مریلین مونرو بود که یکی از رهبران شوروی ( احتمالا نیکیتا خروشچف ) ستاره موطلایی هالیوود را قربانی سیستم سرمایه داری آمریکا عنوان کرد



Nilofar
نیلوفر شیدمهر

قدم به قدم با تو

باران امروز قدم‌زنان
بالا می‌رود از خیابان «دِی وی» ونکوور
که در آخرین دیدار
از آن گذشتیم
و در هر قدم
به هم می‌دوزد
تقاطع‌های بریده‌ی ارتباط را



Aliasghar-Rashedan05.jpg
علی اصغر راشدان

بگومگوهای آق جواد (۵)

« جم کن دکون دستگاتو! عینهویه مورچه رونوک یه سوزن وایستاده وهی دورخودش می چرخه! »
«بازخوابنماشدی، آجواد! بایس ازآخروعاقبت امروزت ترسید. »
« اینم شدکار!بیست وچارساعته توکتابای کهنه خیام، حافظ ، شمس ومثنوی ملای روم، نظامی وفردوسی وامثالهم وول میخوری، غافلی که تموم اهل عالم سالای آزگاره مدرنیسم، سوررئالیسم، پساسوررئالیسم وپساپست مدرنیسم روهم پشت سر گذاشتن! »



seif.jpg
سيروس"قاسم" سيف

خردمند، از خرد جويد همه چار
به دست چاره بگذارد همه کار

ديروقت شب است که دوباره به سراغ متن نامه ی همکار ظاهرا نا پديده شده ام" آب در کوزه و ما تشنه لبان می گرديم" ی می روم که چند هفته پيش در همين "سايت عصر نو"منتشر شده بود. چند دقيه ای نمی گذرد که گوشی همراهم به صدا در می آيد. گوشی را بر می دارم . يکی از ديگر از همکاران تاتری من است که از ايران زنگ می زند و چون، مسائل طرح شده در نامه ی همکار اولم، عميقا، افکارم را به خودش مشغول داشته است، پس از سلام و عليک و احوالپرسی با اين همکار، بی اراده می گويم: "آب در کوزه و ما تشنه لبان می گرديم . يار در خانه و ما گرد جهان می گرديم!"
همکارم می گويد: می دانم. خبرش به من هم رسيد!



nafisi.jpg
مجید نفیسی

جشن بزرگ

به ياد عزت طبائيان

آيا دوباره يكديگر را ديدار خواهيم كرد؟
در زير سرو سترگ هميشه‌سبز
كنار رودي كه هرگز خشك نمي‌شود
ميز را آراسته‌اند
و بوي ميوه‌هاي بهشتي مستي‌آور است.



abolfazl_mohagheghi_0.jpg
ابوالفضل محققی

نقاشان نقش بر شهر می زنند و نقاشی که خود نقشی از شهر شد!
شهر من زنجان ( قسمت شانزدهم )

شهر تلاش می کرد چهره خود را مدرن سازد. اگر هنوز توان مالی بسیاری اجازه ساخت ساز خانه تازه نمی داد ! اما نو ونوار کردن همان خانه های قدیمی دیدنی بود. در این میان کار نقاش های ساختمانی رونق گرفته بود که من تعدادی از آن ها را می شناختم .کار اصلیشان شده بود متقال کشی سقف اطاق خانه هائی که تیر های چوبی داشتند



ا. رحمان

حضور تاریکی

روزها ،
به آخر دنیا فکر می کنم !
شب ها ،
به آخر این شبِ سیاه !



shahab-taherzade.jpg
شهاب طاهرزاده

فقر جوانان

فکرنکردی در چه راهند جوانان؟
نان و آب ندارند و نه آشیان

آن پیرمرد که دستش به عصا بود
عصا را بفروخت تا نان شود برای کودکان



»  نگاهی به تلاش صدساله ملت ایران
»  طردشدگی
»  دروغ فرشتگان
»  یک صدا کافی نه
»  چگونه باور ها فرومی ریخت ! شهر من زنجان (قسمت پانزدهم)
»  نقد شعر ساناز داودزاده فر
»  بگومگوهای آق جواد(۴)
»  شهر داشت از خواب بر می‌خاست! شهر من زنجان (قسمت چهاردهم)
»  چرا نجنبیدند؟
»  تنها زن سیاهپوش شهر! شهر من زنجان (قسمت سیزدهم )
»  رمان مرز، بازگویی رازهای پناهنده ی سیاسی
»  در ضمن
»  من بهشت را دیدم! شهرمن زنجان (قسمت دوازدهم)
»  فرمان بچۀ محلۀ مُفت‌آباد
»  آقای دادیار (بخش هفتم و پایانی)
»  در بدرقه علیرضا رضایی
»  چند شعر از عسگر آهنین
»  رفيق مادر
»  بر سر میدان عشق... دیداری با خواجو
»  آب ، در کوزه و ما تشنه لبان می گرديم؟ يار، در خانه و ما گرد جهان می گرديم؟!
»  دوبلین
»  مرگ پدر ،آغاز پیکار مادر ! شهر من زنجان (قسمت یازذهم)
»  نگاهی به تلاش صدساله ملت ایران
»  پرستو فروهر و آنتیگونِ
»  شفاف چون علیرضا رضایی
»  ژنبــــارگی
»  هزار خیال
»  آرایشگاه مریم خانم
»  جنبش نوپای کار میهنم در راه
»  هم کلاسی عاشق شده به اشرف پهلوی! شهر من زنجان (قسمت دهم)
»  عاشقانه
»  جهان بینیِ زیستگرایی
»  آقای دادیار (بخش ششم)
»  دیدار معنوی مثنوی باغ سبز عشق (۲)
»  سیر اندیشه بشری و برلین نشینان بدعت گذار ما
»  طنز فقاهتی
»  ا صلان اصلانیان از میان ما رفت
»  «قلبمن شیشسنه پر مگس دیسه سنار....» شهر من زنجان (قسمت نهم)
»  سرو بی ثمر
»  غرور ملی