|
سنگهای دور از ساحل
به صخرههای در آب رشک میبرند به درخشش سبز تنشان که نگاه خورشید را هر صبح به خویش خیره میکند. سنگهای دور از ساحل به صخرههای در آب رشک میبرند به خوابهای خوششان در آغوش جنبدهی دریا هر شب که نفسش تازه بر صورتشان میریزد. سنگهای دور از ساحل که شب و روز از دور به حال سنگهای در دل آب غبطه میخورند و به بوسههای نرم اقیانوس بر پای سخت آنها حسد میورزند سنگهای دور از ساحل آری که روز و شبشان بر روال حسرت میگذرد هیچ از خود نمیپرسند چرا از جایشان تکان نخوردند چرا ماندند و روان نشدند چرا آن روز دور چون آن دیگران نه دل به دریا نزدند؟ / نیلوفر شیدمهر ۲۹ نوامبر ۲۰۱۸ نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|