این دو خواهر، مرگ و عیاشی، رئوف و خوشدلند
پُرسَخی در بوسه دادن، از سلامت بهره مند
پاره پوره رختِ تن از زحمتِ بی وقفه شان
زاده نوزادی نشد هرگز ز بطنِ بِکرشان
دشمنِ اهل و عیال، آن شاعرِ بد روزگار
فاسقِ بی اَجر و بی مُزد، دوزخ اش چشم انتظار
گور و جنده خانه دارندش نشان از بستری
که به فرشِ سبزه اش توبه ننِهاده سری
بستر هم خوابگی، تابوتی از کُفرِگران
که کنند تقدیم ما مانند آن دو خواهران
از نوازش های خوف انگیز و لذت های زشت!
کی کُنی دفن ام، تو عیاشی، به دستانت پلشت؟
ای رقیبِ دلفریب اش، مرگ! کی آئی تو پس
تا تعفن را زنی پیوند به گندت از نفس؟
شارل بودلر
Charles Baudelaire
برگردان از مانی
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد