آن-کریستین تلوستی «از زیباییها دیگر چیزی بهجا نمانده است»
یوسف القدره، شاعری که از غزه گریخت
یوسف القدره امروز میگوید. «تنها کاری که در آن لحظه از دستم برمیآمد، نوشتن یک شعر بود». او هر لحظه ممکن بود که بمیرد. «این یک مسابقه با مرگ بود.» اکنون، صبح سهشنبهای نزدیک به دو سال بعد، در آشپزخانهٔ موزاییکی خانهٔ دوستش جمیل در مارسی نشسته و سیگار میپیچد. القدره، ۴۲ ساله، شاعر فلسطینی متولد خان یونس است؛ یکی از چند هزار ساکن نوار غزه که توانستهاند پس از حملهٔ ارتش اسرائیل به غزه، در واکنش به رویدادهای ۷ اکتبر ۲۰۲۳، از آنجا بگریزند.
گفتوگوی نشریه استاندارد با دیمتری دینِف: «واژهٔ ادبیاتِ مهاجرت یکی از بزرگترین تحقیرهاست»
مصاحبه کننده: میشائیل وورمیتسر
من عاشق ادبیاتم و در زندگیام بسیار به آن مدیونم. شاید نگاه من متفاوت باشد، چون در یک دیکتاتوری بزرگ شدم و نخستین مفهومم از آزادی را از طریق ادبیات به دست آوردم. به همین دلیل وقتی متنی مینویسم، باید همهچیزی که ادبیات میتواند انجام دهد، و هر آنچه از نظر سبکی ممکن است، در آن باشد. متنهایی کافی هستند که آنقدر لاغرند که خواننده را گرسنه میگذارند. تصور ایدهآل من این است که اگر کسی فقط همین یک کتاب را داشته باشد، بتواند در آن همهٔ آنچه ادبیات را میسازد، دریابد.
سيروس"قاسم" سيف«کلام هفتاد و پنجم از حکایت قفس- ای حاج آقا شیخ علی! چه نشسته ای که حاجیه بانو، بابی شده است!»
....سرهنگ اژدری، در حالی که با تعجب به دیگران حاضر در اتاق که حالا به احترام او ازجایشان برخاسته اند نگاه می کند، متردد و گیج و منگ، به دنبال بانو راه می افتد و امیرپرویز که تا به حال روی صندلی کناری بانو نشسته بوده است، ناگهان از جایش می جهد و خودش را دوان دوان به بانو می رساند و در حالی که دست دیگر بانو را در دست می گیرد، می گوید:(صبر کنید مادربزرگ! من هم با شما می آیم!)
گابریل گارسیا مارکز چشمهای سگ آبی
ترجمه علی اصغر راشدان
چند دقیقه دراز غیر از نگاه کردن به هم، کاری نکردیم. از رو صندلیم نگاهش کردم و باز یکی از پایه های عقب صندلی را میزان کرد م. بلند شد. دستی دراز رو شمعدان گرفت و نگاهم کرد. پلک های رنگینش را شبیه همه شبها دیدم. مثل همه شبها ، به یاد آوردم و گفتم « چشم های سگی آبی » ، دستش را از رو شمعدان پس نکشید و گفت « کاملا درسته. هیچوقت اینو فراموش نمیکنم. » از افق دیدم بیرون رفت و آه کشید « چشم های سگی آبی. همه جا نوشته مش » نگاهش کردم. به طرف میز توالت رفت. دیدمش که تو ماه گرد آینه ظاهر شد.
برندگان جوایز نویسندگی در زندان
از سوی پن آمریکا
به مدت پنج دهه، برنامهی نوشتن در زندان و عدالت پن آمریکا آثار هزاران نویسندهی زندانی در ایالات متحده را تقویت کرده است. این برنامه با فراهم کردن منابع، راهنمایی و مخاطب بیرون از دیوارهای زندان، به این نویسندگان کمک میکند تا به جامعه ادبی گستردهتر بپیوندند و آن را غنیتر کنند. این برنامه با تأکید بر آزادی نوشتن در زندانهای آمریکا، نوشتن را بهعنوان ابزار مهمی برای افزایش آگاهی عمومی درباره پیامدهای اجتماعی جرم و توسعه استعدادهای ادبی مرتبط با عدالت بهکار میگیرد.
بیژن باران فلسفه سیاسی فردوسی و روانشناسی ترس در شاهنامه
شاهنامه فردوسی چیزی بیش از یک حماسه ملی است؛ این یک راهنمای فلسفی و روانشناختی برای زندگی در میان ترس، استبداد و تغییر است. او با تبدیل ناامیدی سیاسی به استقامت شاعرانه، هویت اخلاقی و فرهنگی ایران را حفظ کرد. هیولاهای او استعارههایی برای ظلم و اضطراب هستند؛ قهرمانان او مظهر شجاعت و خرد هستند؛ اشعار او ریتم ابدی بین ناامیدی و امید را طنینانداز کند. هزار سال بعد، صدای فردوسی همچنان فراخوانی برای صداقت، شجاعت، خرد، رزم است.
سلمان رشدی و «ساعت یازدهم»
نثر کتاب آکنده از لحنی دلنشین و گرم است، آمیزهای از خیالپردازی شگفتانگیز و مهربانی یک قصهگوی کهنسال. «برنارد روبن» زبان رشدی را در بیشتر بخشها به آلمانیای پرکشش برگردانده، هرچند از حالوهوای اندکی کهنه و دانشگاهی آن نمیکاهد. نکتهٔ مثبت آنکه میل رشدی به روایت پس از سوءقصد هنوز خاموش نشده است. او دو سال پیش در خاطراتش، چاقو، اشاره کرده بود که بر روی رمانی تازه کار میکند. امید میرود که پس از این شلیکِ پرهیاهو و بیهدف، بار دیگر تیرش به هدف بنشیند.
علی زادهآنان که در آتش برخاستند
در این خاک،
،هر شعله
روزی نامی داشت
،احمد
،یونس
...سحر
!و شهری که به تماشا ایستاد [نظرات 1]
جلال رستمیبچهٔ دایناسور: روایت مریم ارس از تبعید، زبان و میراث خاموش مقاومت
ارس در این اثر با نگاهی همزمان شاعرانه و انتقادی، رابطهی خود با پدر را به استعارهای از رابطهی دو نسل بدل میکند: نسل نخستِ انقلابیون ایرانی در تبعید، و نسل دوم که در آلمان بالیده و با میراث خاموش مقاومت زیسته است. در این روایت، پدر نمادی از نسلی است که آرمانی را زیسته وحال سنی از او گذشته است، و دختر، صدای نسلی است که باید از دل این سکوت، زبان تازهای بیابد.
حسین دولت آبادیچهل سال گذشت
به مناسبت چهلمین سال خاموشی غلامحسین ساعدی و ترجمۀ مجموعه قصۀ او به زبان فرانسه
غلامحسین ساعدي نویسندهای خلاق و پركار بود و اگر چه عمری به کفاف نکرد و بیش از چهل و نه سال در دنیای وارونه نماند، ولی در این عمر کوتاه چند رمان، چندین مجموعه قصه، چندین نمایشنامه، فیلمنامه، سفرنامه، جُنگ و دهها مقاله نوشت و برای نسلهای بعدی به یادگار گذاشت. همگان میدانند که ساواک شاه غلامحسین ساعدی را دستگیر، زندانی، شکنجه و تحقیر کرد و بنا به گفتۀ احمد شاملو: « آن مرد با آن خلاقیت جوشان اش، پس از شکنجه های جسمی و بیشتر روحی، دیگر مطلقاً زندگی نکرد، آهسته آهسته در خود تپید و تپید تا مرد. وقتی درختی را در حال بالندگی ارّه می کنید، با این کار در نیروی بالندگی او دست نبرده اید، بلکه خیلی ساده او را کشته اید.»