در دومین سالگرد خاموشی باقر مؤمنی، ۱۹ نوامبر ۲۰۲۳، بر آن شدم گفتگویی را که سعید افشار با او و من در ۲۳ ژانویه ۲۰۱۶ در برنامهی «پرتره: در بزرگداشت باقر مؤمنی پژوهشگر و کنشگر سیاسی» انجام داد و زنده از رادیو همبستگی سوئد پخش شد به روی کاغذ آورم. این گفتگو برای نخستین بار است که به چاپ میرسد.(۱)
سعید افشار: باقر مؤمنی، مترجم، پژوهشگر و فعال سیاسی چپ، در اردیبهشت ۱۳۰۵ در کرمانشاه به دنیا آمد. او اکنون در تبعید و در پاریس ساکن است.
با ناصر مهاجر، پژوهشگر تاریخ و سیاست، همسفر میشویم تا سفر زندگی باقر مؤمنی را در آستانهی ۹۰ سالگی نظاره کنیم.
ناصر مهاجر: از سالها پیش در فکر بودم که کتابی دربارهی زندگی باقر مؤمنی تهیه کنم...
سعید افشار: چرا باقر مؤمنی را انتخاب کردید؟
ناصر مهاجر: بیشتر از هر چیز دیگر به این دلیل که فکر میکنم او از شخصیتهای نادر و کمیاب جامعهی ماست. او در عنفوان جوانی، یعنی سال ۱۳۲۲، به چپ گرایش پیدا کرد. در سالهای ۳۲- ۱۳۲۰ در کارزار مبارزهی اجتماعی و سیاسی بود. مانند بسیاری از جوانان نسل خود و بسیاری از روشنفکران آن زمان به حزب توده ایران پیوست.
سعید افشار: ایشان پیش از حزب توده، گرایش ناسیونالیستی داشتند و به حزب پیکار پیوستند. من این را در زندگینامهشان خواندهام.
ناصر مهاجر: درست میگویید. زمانی که هنوز در کرمانشاه بود، برای مدت بسیار کوتاهی به این حزب گرایش پیدا کرد. میدانید که آن زمان یک سوی ایران در اشغال ارتش شوروی بود و سوی دیگرش در اشغال ارتش انگلیس.
سعید افشار: در اشغال متفقین.
ناصر مهاجر: بله. همین مسئله در دامن زدن به گرایش ناسیونالیستی جوانان آن دورهی ایران تأثیر داشت. البته هر کس که باقر مؤمنی را خوب بشناسد، میداند که تا هماینک گونهای گرایش ناسیونالیستی دارد. اگر نخواهیم از واژهی ناسیونالیسم استفاده کنیم - چرا که این واژه هم مانند بسیاری واژهها آنقدر نابجا و نادرست مورد استفاده قرار گرفته که از معنای راستین خود تهی شده ـ باید بگويیم روحیهی میهندوستی و وطنپرستی در مؤمنی بسیار نیرومند است. و همین جا بگویم که روحیهی انترناسیونالیستی نیز در مؤمنی بسیار نیرومند است. تصور میکنم میهن دوستیاش- پاتریوتیزم- در دلبستگی او به تاریخ ایران، فرهنگ ایران و مردمان ایرانزمین بیپیوند نیست. از همان نوجوانی هرچه را که دربارهی تاریخ ایران مییافت، میخواند. ایران در آستانهی انقلاب مشروطیت را با اتکاء به پژوهشهای تاریخیاش نوشت.
بگذریم، باقر مؤمنی پس از کودتای ۲۸ مرداد، ایران را ترک نکرد و به کشورهای بلوک شرق پناه نبرد. تا زمان دستگیریاش به دست ساواک در سال ۱۳۳۵، زندگی مخفی داشت. پس از اینکه بقایای مرکزیت حزب توده ایران از کشور خارج شدند و یا به زندان افتادند، به عضویت در آخرین کمیتهی رهبری حزب توده در ایران، برکشیده شد. در سال ۱۳۳۵، مؤمنی هم به چنگ ساواک میافتد و چند سالی از زندگیاش را در زندان میگذراند.
دستگیری باقر مؤمنی هم داستان جداگانهای دارد. او به محل قرار با یکی دیگر از اعضای حزب توده میرود و این در حالیست که محل قرار لو رفته بود. به هنگام دستگیری میکوشد که فرار کند. با پلیس درگیر میشود و سرانجام با شلیک گلولهی ماموران به ریهاش، زخمی میشود. او را مستقیم به بیمارستان منتقل میکنند. هنوز هم آثار آن گلولهها روی بدن او هست. شاید بد نباشد چند و چون تیری را که به سوی باقر مؤمنی شلیک شد از زبان خودش بشنویم:
«دکتر بقایی، پزشک بیمارستان ارتش... روز سوم یا چهارم بستری شدنم گفت: مورد تو برای ما معما شده. وقتی عکسهای تو را ديديم، نتوانستيم بفهميم چطور تو نمردی و زنده ماندی؛ چون گلوله درست مماس با قلب رد شده. قاعدتاً بايد به قلب میخورده و جای شگفتی است که به قلب اصابت نکرده. من با دکتر تدين رئيس بيمارستان ارتش دربارهی تو مشورت کردم و جلسهای گذاشتيم و به اين نتيجه رسيديم که تو زمانی که از دست مأمور فرار میکردی ترسيدی و در اثر ترس، عضلهی قلبت بالا رفت و آن لحظهای که گلوله به بدنت اصابت کرد، قلبت بالا بوده و بعد از رد شدن گلوله، پائين آمده و به سر جای خودش برگشته...». بگذریم.
وقتی دورهی حبس به پایان میرسد واز زندان بیرون میآید جزو اندک شمارانی از آن نسل است که به ارزشهای انسانی خود پایبندند؛ همچنان خود را مارکسیست میخوانند و ضد نظام سرمایهداری. به امر سیاسی و پیکار دموکراتیک هم پایبند است. اما پس از آزادی از زندان در سال ۱۳۳۷، راه مبارزهی فکری با نظام سیاسی حاکم را برمیگزیند و چون یک پژوهشگر مارکسیست به تاریخ روشننگری ایران میپردازد و زمینههای برآمدن عینی و ذهنی انقلاب مشروطیت را برمیرسد.
سعید افشار: آقای باقر مؤمنی چه زمانی از حزب توده جدا میشوند و چرا؟
ناصر مهاجر: بعد از کودتای ۲۸ مرداد حزب توده ریزش داشت و بسیاری از اعضا و سمپاتیزانهای حزب از آن جدا شدند. پس از اینکه بیشتر رهبران حزب ایران را ترک کردند و شماری هم دستگیر شدند و به زندان افتادند، به ویژه پس دستگیری خسرو روزبه، جامعهی حزبی فروپاشید. انگشت شمار بودند کسانی که می توانستند به حزب سر و سامانی دهند و اعضایی را که خواهان ادامهی مبارزه بودند، سازمان دهند. اختناق وحشتناکی که پس از کودتای ۲۸ مرداد بر جامعه سایه گسترد، یکی دیگر از عواملی بود که سازمانیابی دوباره حزب توده ایران را در داخل کشور بسیار دشوار میکرد. در سالهای میانی و پایانی دههی ۱۳۳۰، حزب توده در خارج از کشور بازساخته شد. در ایران افراد پراکندهای بودند که یا به تنهایی و یا در محفلهای چند نفره به بازبینی و نقد خطمشی حزب توده نشستند و خط و مرزهای خود را با حزب روشن ساختند. این فرایند در زندانهای رژیم شاه، به ویژه چشمگیر بود.
سعید افشار: این خط و مرزها چه بودند؟
ناصر مهاجر: این خط و مرزها بیشتر در سپهر سیاست بود. مؤمنی هم از جمله جوانانی بود که نسبت به رفتار و بیعملی حزب توده در برابر کودتای ۲۸ مرداد، سخت معترض بود. خُب آن رفتار به راستی پرسشبرانگیز بود. تغییر سیاست حزب به ویژه پس از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ و شکلی که حزب توده سیاست خود را نسبت به دکتر مصدق تغییر داد، بدون هیچ نوع بازنگری سیاستهای پیشیناش، بدون هیچ گونه تأمل جدی در سازوکار سیاستگزاریها و مبانی فکریاش، نمیتوانست مبارزان جدی حزب را به فکر فرونبرد.
مؤمنی و امثال مؤمنی از چیزی که هیچ خوششان نمیآمد، دنبالهروی حزب توده از اتحاد شوروی بود. با اینکه آنها شوروی را یک کشور سوسیالیستی میپنداشتند، نسبت به آن کشور و به اصطلاح بلوک سوسیالیستی، انتقادهایی داشتند. فکر نمیکردند که باور به «سوسیالیسم عملاً موجود» به این معناست که باید از همهی سیاستهای اتحاد شوروی دفاع و از موضعگیریهایش پیروی کرد. این جوانان از دنبالهروی گریزان بودند. یکی از ویژگیهایی که مؤمنی را از همان دوران جوانی از بسیارانی دیگر متمایز میکرد، تأکید او بر استقلال فکر و اندیشه بود. چه استقلال فکر و اندیشهی هر فرد و هر مبارزی؛ و چه استقلال فکر و اندیشهی حزبها و گروههای سیاسی. بنابراین وابستگی بیش از پیش فکری و سیاسی رهبری حزب توده ایران در سالهای «مهاجرت سوسیالیستی»، مؤمنی و بسیارانی دیگر از اعضای پیشین حزب توده را به کلی از «حزب» دور کرد.
سعید افشار: در برخورد با حکومت دکتر مصدق، حزب توده بعد از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ سیاست خود را تغییر داد. کسانی مثل باقر مؤمنی بیشتر طرفدار کدام سیاست بودند؟ طرفدار سیاست انتقادی نسبت به دکتر مصدق و یا سیاست حمایت از دکتر مصدق؟
ناصر مهاجر: من پس از چندین بار گفتگو با باقر مؤمنی به این نتیجه رسیدهام که آنچه مؤمنی را از دیگران متمایز میکرد این بود که میان دو خط قرار میگرفت. نه سیاست خصمانهی حزب توده ایران را پیش از قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱- که دکتر مصدق را هوادار امپریالیسم آمریکا وامینمود- درست میدانست و نه از سیاستِ هواداری و پیروی حزب از دکتر مصدق را. به گمانم گونهای خط سوم بود؛ نه به معنای دقیق مفهوم خط سوم، چرا که این موضع هرگز به یک مجموعهی دیدگاهها فرانرویید. جز مؤمنی، بودند کسانی که نه با سیاست اولیهی حزب همدل بودند و نه با سیاستهای پسین حزب.
سعید افشار: باقر مؤمنی بعد از کودتای ۲۸ مرداد دستگیر میشود. بعد میرسیم به دههی ۴۰ که نسبتاً فضای بازی ایجاد میشود. آقای مؤمنی در این دوره بیشتر فعالیتهای پژوهشی و مطبوعاتی دارند، درست است؟
ناصر مهاجر: فعالیتهای مطبوعاتی، نه! تا جایی که من میدانم، فعالیت مطبوعاتی نداشت. در سالهای ۱۳۴۱- ۱۳۳۸ که زندهیاد بیژن جزنی آن را سالهای «تنفس کوتاه» نامید، شماری از اعضای پیشین حزب در فعالیتهای سیاسی، به ویژه در گسترهی دانشگاهها مشارکت داشتند... در این سالها مؤمنی و شماری از دوستانش یک محفل مارکسیستی ساختند. این محفل با چند محفل مارکسیستی دیگر ارتباط داشت. این محفلهای چپگرا، زیر نام «گروههای اول ماه مه» فعالیتهایشان را هماهنگ میکردند. بنابراین، به محض اینکه امکان فعالیت سیاسی به وجود آمد، او با شماری از دوستان و رفقایش پا به میدان پیکار دموکراتیک گذاشتند. کنش سیاسیشان در حد نوشتن چند اعلامیه بود، دامن زدن به بحثهای سیاسی و گفتگو دربارهی مسائل مبرم جنبش در آن برش تاریخی. پس از پایان دورهی تنفس سیاسی، تغییر فضا و حاکم شدن دوبارهی اختناق، چند محفل سیاسی و از آن میان محفل باقر مؤمنی و یارانش توانستند خود را حفظ کنند. البته دیگر کنش سیاسی آشکاری نداشتند. اما مناسبات میان خود را حفظ کردند. با هم کتاب میخواندند و بحث میکردند و همفکری دربارهی مسائل دیروز و امروز جامعه. در این دوره است که مؤمنی به صورتی جدی به سوی یک سلسله پژوهشهای تاریخی میرود.
سعید افشار: بیشتر در چه زمینههایی؟
ناصر مهاجر: مؤمنی فارغالتحصیل دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود. پایاننامهی دانشگاهیاش دربارهی انقلاب مشروطیت ایران بود. آن پایاننامه را با افزودن و کاستن نکتههایی به چاپ رساند؛ زیر نام «ایران در آستانهی انقلاب مشروطیت». در جریان کار دوباره دربارهی مشروطه، به نوشتههایی دست یافت که پیش از مشروطیت نوشته شده بود و زمینههای فکری و سیاسی برآمد این رویداد مهم میهن ما را به دست میداد.
آنچه مؤمنی در دههی ۱۳۴۰ به انجام میرساند، جستن و یافتن و به انتشار رساندن (با پیشگفتارهای جامع) کتابها و رسالههاییست که پیش از مشروطیت نوشته شده بود و به رغم اهمیتشان مهجور مانده بود و در دسترس اهل کتاب نبود. به مثل، سیاحتنامهی ابراهیمبیک، نوشتهی حاج زینالعابدین مراغهای (۱۳۴۴)؛ کتاب احمد طالبوف تبریزی (۱۳۴۶)؛ تمثیلات میرزا فتخعلی خان آخوندزاده (۱۳۵۱) و... از پژوهشهای مهم تاریخیاش نیزمیشود از پنجلول روسی نام برد.
پیشگفتارهای باقر مؤمنی، نشاندهندهی ذهن منظم و دقیق یک پژوهشگر جدی تاریخ دویست سال گذشته ایران است. به این ترتیب یک سلسله آثار ارزنده و اساسی که پیش از مشروطیت به رشتهی نگارش درآمده بود ومبنای نظری تحول فکریست که به جنبش مشروطیت انجامید، برای نخستین بار در دسترس همگان قرار گرفت. این آثار که در دورهی رضاشاهی به کلی در محاق سانسور قرار داشت و در سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ هم مورد توجه قرار نگرفت، در پایان دههی چهل و آغاز دههی پنجاه در گسترهی جامعه طرح شد. مؤمنی جزو اولین کسانیست که دست به این کار مهم زد. البته دکتر فریدون آدمیت هم در همان دوره به این گونه نوشتهها و روشننگران ما توجه داشت و در این زمینه کارهای مهمی برجای گذاشت. اما کار مؤمنی از این جهت جالب است که به عنوان یک مارکسیست به سراغ این آثار میرود و با نگاه یک مارکسیست این ادبیات را برمیرسد.
سعید افشار: آقای مهاجرمکثی کنیم بر پژوهشهایی که دربارهی دین و دولت شده است در ادبیات مشروطیت ایران. در آستانهی مشروطیت و انقلاب مشروطیت، گرایشهای مختلف سیاسی خودشان را وارث آن تحول دانستند؛ حتا روحانیون که از مشروعه دفاع میکردند. آقای باقر مؤمنی تزی دارند که در کتابهاشان هم هست. میگویند حتا آیتالله بهبهانی و شیرازی که از مشروطه دفاع میکردند و مشروطهخواه قلمداد میشدند، از مشروطیت دفاع نمیکردند؛ آنها هم از نظر آقای مؤمنی مشروعه خواه بودند. آیا درست متوجه شدهام؟
ناصر مهاجر: بله، درست میگویید، مؤمنی چنین برداشتی دارد. او آگاه است و به این نکته توجه دارد که گرایشهای گوناگونی در جامعهی روحانیت آن زمان وجود داشت. ولی او به اصل مهمی توجه داشته است؛ و آن اصل جدایی دین از دولت است. مؤمنی توجه ما را به این نکته جلب میکند که هیچکدام از گرایشهای موجود میان روحانیون شیعی آن زمان، حتا در میان کسانی چون بهبهانی و طباطبایی که میگفتند مشروطهخواه هستند و مشروعهطلب نیستند، به اصل جدایی دین از دولت باور نداشتند. نکتهای که شما فرمودید جزء رهآورهای فکری دورهی نخستین پژوهشهای تاریخی مؤمنی نیست. به این نکته در پژوهشهای پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ پیبردند؛ در پژوهشهای دوران تبعید.
سعید افشار: بله درست است. بعد از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ این نکته را طرح میکنند. در دورهی انقلاب چه فعالیتهایی داشتند؟
ناصر مهاجر: در آستانهی انقلاب بهمن ۱۳۵۷، باقر مؤمنی به این نتیجه میرسد که خوب است مجلهی تئوریکی بنیان گیرد که باز باشد به روی همهی کسانی که خود را مارکسیست میدانند و از نگاه مارکسیستی مسائل و مشکلاتِ جامعهی ایران را برمیرسند... تأکید شمارهی اول این مجله که اندیشه نام گرفت، بر این است که مجله باز است برای همهی نحلههای فکری مارکسیستی. در شمارهی نخست، بر لنینیسم تأکید نمیشود، با اینکه میدانیم بیشتر جرگهها و جریانهای مارکسیستی ایران آن روز خود را لنینیست میدانستند. با این حال، پیشگفتار مجله آشکارا میگوید که اندیشه به روی همهی مارکسیستها باز است. بنابراین، یکی از کارهایی که باقر مؤمنی در آستانهی انقلاب کرد، بنیان گذاری مجلهی اندیشه است. در کنار این مجله، زمینهی انتشار یک هفتهنامهی سیاسی- اجتماعی را به وجود میآورد که هدفش پرداختن به مسائل سیاسی روز است و رفتار و کردار حکومتگران. اندیشه قرار بود به مبانی فکری بپردازد (تأکید داشت که کمتر ترجمه ارائه دهد و بیشتر بررسی مستقل مسائل ایران و جهان را از دیدگاه مارکسیستی بازتاباند. بیشتر مقالههایی را منتشر کند که نگاه و برداشت مستقل از مسائل ایران داشته باشند؛ با دیدی مارکسیستی). هفتهنامه اما مسائل روز را رصد میکرد، از دیدگاهی چپ و مارکسیستی! مؤمنی و یارانش نام این هفتهنامه را صدای معاصر گذاشتند. انتخاب این نام اتفاقی نبود چرا که در آخرین روزهای سال ۱۳۴۹، مومنی و دوست جوانش ناصر رحمانینژاد تصمیم گرفته بودند انتشارمجموعهای از كتابهاى خوب را به قيمت ارزان تدارک ببينيد. عنوان آن انتشارات را صداى معاصر گذاشتند. صداى معاصر كتابهايى از نويسندگان جوان و گمنام را به بازار عرضه مىداشت؛ على اشرف درويشيان، ناصر زرافشان، على كشتگر، عطا نوریان و قدسى قاضى نور و... از اين رهگذر به جامعهى كتاب خوان آن روز ایران شناسانده مىشوند.
باری، از موضوع دور شدم! هفتهنامهی صدای معاصر تا یورش اول نیروهای حکومت به کردستان منتشر شد؛ ۱۴ شماره تا ۵ تیر ۱۳۵۸. خُب یک روزنامهی علنی بود. وقتی امکان انتشار آن را از صاحب امتیازش علینقی محجوب گرفتند، هفتهنامه تعطیل شد. داستان مفصلیست که کتاب در دست انتشار به آن پرداختهام. پس از تعطیل صدای معاصر، مؤمنی با شماری از دوستانش محفلی مارکسیستی به وجود آوردند به نام آزادی کار. این محفل یک رشته کتاب و جزوه در زمینههای مختلف انتشار داد. به عقیدهی من، شماری ازاین پژوهشهای مستقل- از مسائل کشاورزی و صنعت گرفته تا مسائل مختلف جامعهی ایران ـ هنوز که هنوز است شایان بررسیست. اگر اشتباه نکنم، آخرین کتابی که گروه آزادی کار منتشر کرد: «سرنوشت انقلاب ایران و مسئلهی حاکمیت» است.
سعید افشار: این گروه چه میگفت؟
ناصر مهاجر: میتوانم بخشی از فهرست کتاب «سرنوشت انقلاب ایران و مسئلهی حاکمیت» را برایتان بخوانم. به این ترتیب بیشتر با فضای فکری گروه آزادی کار آشنا میشوید.
ـ ایران کشور نامستعمره؛
ـ طبقات اجتماعی در ایران
ـ بحران مناسبات طبقات
ـ بحران اجتماعی
ـ مناسبات اجتماعی و نقش طبقات
ـ اذهان جنبش انقلابی مردم ایران
ـ جنبش بورژوا لیبرال و جنبش تودهای
ـ مسئلهی رهبری جنبش
ـ شعار مشترک جنبش
ـ مفهوم دمکراسی تودهای جنبش
ـ مفهوم ضد امپریالیستی جنبش
ـ مسئلهی قدرت و سمتگیری انقلاب
ـ ماهیت حکومت
ـ نحوهی روی کار آمدن حکومت جدید
ـ ترکیب طبقاتی حکومت
ـ روحانیت
ـ درگیری درون حکومت
ـ حکومت و هدفهای انقلاب
ـ تفاوت حکومت موجود با رژیم شاهنشاهی
ـ حکومت و دمکراسی تودهای
ـ حکومت امپریالیسم
ـ استراتژی و تاکتیک مبارزه
سعید افشار: منظورم این است که چه موضعی نسبت به حکومت جدید داشتند؟
ناصر مهاجر: موضع عدم اطمینان به جمهوری اسلامی و ضرورت مبارزه با این «نظام سیاسی واپسگرا».
سعید افشار: بعد، آقای مؤمنی از ایران خارج میشوند و به فرانسه میروند. البته گویا بار اولی نبود که به فرانسه میرفتند. گویا پیش از انقلاب هم، مدتی در فرانسه زندگی کرده بودند. درست است؟
ناصر مهاجر: بله. آقای مؤمنی سال ۱۹۶۷ (۱۳۴۶) خورشیدی، به فرانسه میرود. چندی در شهر بزانسون سکنی میگزینند. مه سال ۱۹۶۸ در پاریس هستند و شاهد آن رویدادهای تاریخی. در رشتهی تاریخ یکی از دانشگاههای معتبر این شهر، دانشگاه سوربن، ثبت نام میکنند. برآن میشود که تز دکتریاش را در ایران بنویسند و برای دفاع از تز به پاریس بازگردد. ۱۳۴۸، پس از بیست ماه زندگی در پاریس، به ایران بازمیگردد. همزمان با نگارش تز که دربارهی میرزا فتحعلی آخوندزاده است، شهریور ۱۳۴۹ در مؤسسه تحقیقات و برنامهریزی علمی و آموزشی استخدام میشود. در همین سال نیز با اکرم فرمیهنی ازدواج میکند. سال ۱۳۵۵ تز دکتریاش را به پایان میرساند. برای چند ماهی به پاریس میآید و پس از ارائه تز و دفاع از آن راهی ایران میشود. همین جا بگویم که تز دکترای او را در همین سال ۲۰۱۶ نشر L’Harmatan به انتشار رساند؛ زیر نام ادبیات انقلاب مشروطه ایران - مورد فتحعلی خان آخوندزاده.
سعید افشار: در دوران مهاجرت دوم به فرانسه، یعنی بعد از سرکوبهای ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰، بیشتر به کار پژوهش میپردازند. آیا در این دوره کار سیاسی هم میکردند؟
ناصر مهاجر: چند سال نخست تبعید، بخش شایان توجهی از انرژی و وقت خود را در جهت ایجاد یک «جبهه چپ» گذاشت. با گروههای مختلف و عناصر منفرد مارکسیست به گفتگو مینشست و میکوشید آنها را گرد هم آورد. دربارهی اینکه همگرایی چپها چه شکل سازمانی باید بخود گیرد، جبههای باشد یا ائتلاف و یا... تأکید خاصی نداشت. اما بر این تأکید داشت که چپها باید بتوانند با هم کار کنند.
سعید افشار: در زمینهی پژوهش، تمرکز زیادی داشتند بر اسلام سیاسی. مثلاً در کتاب «از موج تا طوفان» یا «انفجار سبز» یا «حکومت اسلامی و اسلام حکومتی».
ناصر مهاجر: دقیق و درست میگویید. مسئلهای که ذهنش را مشغول کرده بود این بود که بتواند جمهوری اسلامی را از یک نگاه تاریخی بررسی کند تا بفهمد نیاکان این نظلم سیاسی یا نیاکان آیتالله خمینی چه کسانی بودند. در این زمینه و در زمینهی اسلام سیاسی، به راستی تلاش دامنهداری کرد. شاید از اولین کسانی باشد که به این مسئله میپردازد. نوشتههای همهی متفکرین اسلامی را که به امر سیاست وحکومت پرداختهاند، با دقت میخواند و یادداشت برمیداشت. در نوشتهها و کتابهای گوناگونش نشان داده است که اینها چه میخواهند و چه نمیخواهند.
سعید افشار: در ادامهی این پژوهشها به سراغ قرآن رفتند.
ناصر مهاجر: گمان میکنم نخستین کار جدی که در زمینهی اسلام سیاسی به انجام رساند، «دین و دولت در عصر مشروطیت» است. با شناختی که از ایشان داشتم وپژوهشهایی که در دست میگرفت، حدس میزدم که این پژوهشهایش به بررسی قرآن خواهد انجامید. علیالاصول، به هرموضوعی که میپردازد باید به ریشهها برسد. به ویژه آنکه اسلام از اندکشمار دینهاییست که توانست به قدرت دست یابد. پیامبر اسلام، پس از اینکه از مکه به مدینه آمد، در این شهر حکومت اسلامی برقرار کرد. طبیعیست که بخشی از آیات مدنی قرآن هم فرآورده زمانیست که پیامبر اسلام قدرت سیاسی را در دست دارد. اسلام در جایگاه حکومت، یک سلسله قوانین وضع کرد و شماری از آنها را به اجرا درآورد. و جالب است بدانید که پیش از بررسی دقیق قرآن، تورات و انجیلها را خوانده بود. روزی که به من گفت: میخواهم قرآن را بررسی کنم، شگفتزده نشدم. میدانستم مسیری که میرود به قرآن ختم میشود.
سعید افشار: آقای مهاجر، شما به زندگی آقای باقر مؤمنی پرداختید. میدانم قرار است این زندگی را به شکل یک کتاب منتشر کنید. در این کتاب به چه جنبههایی بیشتر توجه کردهاید؟
ناصر مهاجر: کتاب، زندگی و زمانهی باقر مؤمنی را برمیرسد. کوشیدهایم که از رهگذر بررسی یک زندگی که به روایتهای گوناگون و راویان گوناگون گفته میشود، با زندگی چند نسل از روشنفکران چپگرای ایران آشنا شویم. خیال میکنم با خواندن این کتاب، تصویری پیدا میکنیم از فضای روشنفکری ایران دههی ۲۰، ۳۰، ۴۰ و ۵۰ خورشیدی. یک لایهی دیگر کتاب، بررسی کارهاییست که مؤمنی در زمینههای گوناگون تاریخ ایران و تاریخ جهان - به صورت ترجمه - انجام داده است و نیز ادبیات دورهی روشنگری ایران...
سعید افشار: اسم کتاب را انتخاب کردهاید؟ کتاب کی منتشر میشود؟
ناصر مهاجر: هنوز نام مناسبی برای کتاب نیافتهایم. امیدواریم که کتاب پیش از عید نوروز منتشر شود.
سعید افشار: گفتید زندگی باقر مؤمنی را راویان بسیار از نظر گذراندهاند.
ناصر مهاجر: بله.
سعید افشار: بیصبرانه منتظر دریافت این کتاب هستیم که پرتویی میافکند روی تاریخ جنبش چپ ایران دههی ۲۰، ۳۰، ۴۰ و ۵۰. آقای مهاجر خسته نباشید.
ناصر مهاجر: شما خسته نباشید. خیلی متشکرم هستم، آقای افشار گرامی.
___________________________
۱- از دوست گرامی سعید افشار و رادیو همبستگی سوئد سپاسگزارم که به این نگارنده اجازه دادند متن ویراست شده نوار گفتگو را به چاپ رسانم. نیز از یاری بیدریغ بنفشه مسعودی در تهیهی این متن بسیار سپاسگزارم.