ریچارد داوکینز، نویسندهی پرفروش و شناختهشدهترین داروینیستِ روزگار ما، کتاب تازهای نوشته است. او در این گفتوگو فاش میکند که چرا هر انسان در درون خود تاریخی میلیونساله را حمل میکند و چه چیزی باعث میشود مورچهها خود را برای خورده شدن واگذارند.
مصاحبهکننده: داگنی لیدمان، آکسفورد
منتشر شده در شماره ۴۷ نشریه دی سایت، سال ۲۰۲۵
پس از سالها زندگی در پردیس دانشگاه برتر آکسفورد، استاد بازنشسته با ۸۴ سال سن به تازگی به روستا نقل مکان کرده است. از آنجایی که خانهاش پر از جعبه است — او تاکنون ۴۰۰۰ کتاب بستهبندی کرده — قرار مصاحبه را در هتلی گذاشتیم. ریچارد داوکینز بهموقع در لابی ظاهر شد.
دی سایت: آقای داوکینز، میتوانید ما را در یک مرور سریع با آخرین یافتهها آشنا کنید؟ از زمان چارلز داروین چه چیز جدیدی کشف شده است؟
ریچارد داوکینز: داروین در سال ۱۸۵۹ در کتاب خود در باب پیدایش گونهها توضیح داد که چگونه حیوانات و گیاهان از طریق انتخاب طبیعی تغییر میکنند. او متوجه شد که حیوانات یک گونه از نظر ظاهری متفاوت هستند و صفاتی که به بقا کمک میکنند، در طول زمان تثبیت میشوند. برای مثال، او توانست توضیح دهد که چرا پرندگان شهدخوار منقارهایی با شکل خاص دارند که دقیقاً با گلهایی که از آنها تغذیه میکنند، هماهنگ است. اما داروین هنوز از قوانین وراثت اطلاع نداشت و ساختار DNA نیز حدود ۷۰ سال پس از مرگ او توسط واتسون و کریک کشف شد.
دی سایت: آیا این یعنی داروین منسوخ شده است؟
داوکینز: برعکس: هرچه تحقیقات بیشتری درباره پیدایش گونهها انجام میشود، روشنتر میشود که داروین چقدر درست گفته است. انتخاب طبیعی تمام شکلهای حیات امروزی را توضیح میدهد. تنها تفاوت این است که داروین فکر میکرد انتخاب طبیعی از میان گروهی از حیوانات یا گیاهان، آنهایی را که بهترین ویژگیها را دارند، برمیگزیند. امروزه میدانیم که انتخاب طبیعی بین افراد صورت نمیگیرد، بلکه بین ژنها رخ میدهد.
دی سایت: تفاوتش چیست؟
داوکینز: تکامل هر موجود زنده توسط اطلاعات ژنتیکیاش هدایت میشود. ژنهایی که تأثیر مثبتی بر بقا دارند، با احتمال بیشتری به نسل بعد منتقل میشوند، و ژنهای دیگر به مرور از جمعیت ژنی حذف میشوند. بنابراین، انتخاب طبیعی همان بقای متفاوت ژنها در جمعیت است.
دی سایت: تازهترین اثر شما با عنوان انگلیسی The Genetic Book of the Dead منتشر شده است. ایده اصلی این کتاب این است که هر موجود زنده یک کتاب تاریخ متحرک است. منظور شما از این چیست؟
داوکینز: در هر یک از ما تاریخ کامل بشریت نهفته است. همهی ما — همانند حیوانات و گیاهان — نتیجهی انتخاب طبیعی در طول میلیونها سال هستیم. گذشتهی ما در ژنوم و بدنمان بهصورت نوشتهای باستانی ثبت شده است. گرچه این خطوط بارها بازنویسی شدهاند، اما قدیمیترین بخشها هرگز کاملاً پاک نشدهاند. برای مثال، در عمق این کتاب نیاکان نوشته شده است که انسانها زمانی بر درختان زندگی میکردند. و در لایههای عمیقتر میتوان قطعاتی یافت از زمانی که اجداد ما از دریا به خشکی آمدند.
دی سایت: و امروز با این اطلاعات چه میتوانیم بکنیم؟
داوکینز: اگر یک پژوهشگر آینده بتواند این نوشتههای امروز که هنوز ناخوانا هستند را کشف، رمزگشایی و بیاموزد که کل کتاب نیاکان را بخواند، میتواند بفهمد جهان میلیونها سال پیش چگونه بوده و چرا حیات به شکلی تکامل یافته که امروز میبینیم. روزی خواهیم توانست خیلی دقیقتر بفهمیم خودمان از کجا آمدهایم.
دی سایت: میتوانید مثالی بزنید؟
داوکینز: بله، مثلاً عصب حنجرهی ما. این عصب مستقیماً از مغز به حنجره نمیرود، بلکه مسیر شگفتآوری را طی میکند: ابتدا به قفسهی سینه میرود، دور یک شریان بزرگ میپیچد و سپس به حنجره بازمیگردد تا عضلات تارهای صوتی را تأمین کند. در زرافه هم همینطور است — این عصب باید کل گردن را بالا برود تا به تارهای صوتی برسد.
دی سایت: این کار به نظر پیچیده میآید.
داوکینز: هیچ مهندسی چنین چیزی را اینگونه نمیساخت! طراحی بد، هدررفت مواد و ریسک آسیب. بالاخره عصب میتواند در طول مسیر طولانی آسیب ببیند. اما این پیچوخم یادگاری است از زمان اجداد ماهیمان. وقتی ماهیها آب را ترک کردند و به خزندگان و پستانداران تبدیل شدند — ماهیها گردن ندارند — گردن شروع به طولانیتر شدن کرد و این مزایای زیادی داشت. اما عصب قبلاً پشت شریان قرار داشت و با هر طولانی شدن کوچک گردن، مسیر عصب هم طولانیتر میشد.
دی سایت: اما چرا تکامل عصب را مستقیماً جابهجا نکرد؟
داوکینز: زیرا این کار نیازمند تغییر کامل برنامهی جنینی بود. جایگاه اعصاب و رگهای خونی در جنین بسیار زود تثبیت میشود و با بسیاری از ساختارها و مراحل تکاملی دیگر مرتبط است. احتمالاً حیواناتی که در آنها عصب به دلیل جهش در جای دیگری قرار گرفته بود، به دلایل دیگر زنده نمیماندند. بنابراین هزینهی هر طولانی شدن کوچک عصب، که در طول نسلها با گردن رشد میکرد، بسیار کمتر از تغییرات عظیم جنینی لازم برای جابهجایی کامل عصب بود.
ریچارد داوکینز در مصاحبهای دیگر با روزنامه "دیسایت" در باره این اثر همچنین میگوید:
دی سایت:اگر هر آنچه جانداران انجام میدهند در نهایت حاصلِ انتخاب طبیعی باشد و در خدمت بقای آنها، پس چگونه ممکن است ما انسانها بنیانهای زیستی و حیاتی خود را نابود کنیم؟
داوکینز: حیوانات دیگر هم گونههایی را منقرض میکنند، اگر طعمهشان نتواند زیستگاه تازهای بیابد یا راهی برای دفاع از خود پیدا کند. با این حال، انسان توانسته است تا حدی از تأثیر مستقیم انتخاب طبیعی بگریزد. همین امر سبب شده است که توازن میان انسان و دیگر گونهها — یعنی تعادل بومشناختی — از هم بپاشد. به یُمنِ زایمانِ پزشکی، آنتیبیوتیکها و طبِ باروری، بسیاری از ما صرفنظر از تواناییهای ژنتیکی یا قابلیتهای بقا در برابر شکارچیان، میتوانیم زنده بمانیم و تولید مثل کنیم. افزون بر آن، با فناوریهای خود محیط زیست را چنان با شتاب دگرگون میکنیم که هیچ گونهی دیگری فرصت و توان سازگاری با آن را ندارد.
دی سایت: اگر ما انسانها صرفاً از ژنهای خود پیروی میکردیم، چه گونهای میبودیم؟
داوکینز: در آن صورت، جامعهای بهغایت نفرتانگیز میداشتیم. ما انسانها تنها گونهای هستیم که تا حدی میتوانیم به آینده بیندیشیم و پیامدهای رفتار خود را بسنجیم. همین توانِ بازتابگری است که ما را از دیگر موجودات متمایز میکند. این ویژگی به ما امکان میدهد تا احساس شادی، رضایت، گناه یا عذاب وجدان را تجربه کنیم — همان پایهای که بر آن میتوان چیزی به نام «معنا در زندگی» را دریافت.
دی سایت: شما بهعنوان یک خداناباور و مدافع سرسخت روشنگری، در کتاب پندار خدا (۲۰۰۶) توضیح دادهاید که چرا از دیدگاه علمی، وجود خدایی متعالی را بسیار نامحتمل میدانید. با این حال، در تاریخ بشر، ادیان بارها و بهصورت مستقل از یکدیگر پدید آمدهاند. چرا؟
داوکینز: توضیحی داروینی میتواند این باشد که نیاکان ما، وقتی نمیتوانستند رخدادهای خطرناک طبیعی را توضیح دهند، اگر باور داشتند که نیرویی برتر انسان را از رفتن به جنگل در تاریکی یا بالا رفتن از کوه هنگام طوفان بازمیدارد، شانس بقای بیشتری داشتند. کسانی که از اینگونه آیینها پیروی میکردند، احتمال زندهماندنشان بیشتر بود. اما میتوان ادیان را همچنین بهعنوان شکلی از جستوجوی معنا در زندگی درک کرد.
دی سایت: اما چرا ما انسانها در پی معنا یا خوشبختی هستیم؟
داوکینز: اینکه ما خیالپردازی میکنیم و میتوانیم دربارهی خاستگاه خود و هدف حضورمان در جهان بیندیشیم، نتیجهی مغز نیرومند ماست. اما این توانایی مغزی برای همین منظور تکامل نیافته است. بلکه به این دلیل پدید آمده که نیاکان ما، که چنین مغزی داشتند، بهعنوان شکارگر و گردآورنده توانستند زنده بمانند. از این منظر، ایمان نیز نوعی پیامد جانبیِ تکامل مغز ماست. معنا و خوشبختی هم تنها فرآوردههای فرعیِ فرگشتاند.
دی سایت:شما که خود باورمند نیستید، انتظار دارید پس از مرگ چه رخ دهد؟
داوکینز: هیچ.
دیسایت: و این شما را ناراحت نمیکند؟
داوکینز: تصورِ جاودانگی برایم نگرانکنندهتر است. دویست سال زندگی شاید قابلتحمل باشد، اما ابدیت را ترجیح میدهم در بیهوشیِ کامل بگذرانم. با این حال میپذیرم: اگر اینهمه کتاب نمینوشتم، رضایت کمتری احساس میکردم. دستکم با آثارم چیزی از من باقی میماند.
کتاب «The Genetic Book of the Dead» در تاریخ ۷ نوامبر به زبان آلمانی با عنوان «Das große Buch der Evolution» (کتاب بزرگ تکامل) در انتشارات هوفمان و کامپه منتشر شده است.