ابراهیم هرندی از اين ديــــدگاه: (۱۷) جهان در پنداره هرکس، به سویی می رود. یکی آن را رویان بسوی تکامل می پندارد و دیگری روان به ژرفای نیستی. یکی مانده است تا که کسی بیاید و جهان را پر از "عدل و داد" کند و دیگری در این آرزو که کسی برود تا جهان آبادان شود. یکی آن را با آرمان های خویش همراه می داند و دیگری با ده فرمان خدا. اما راست این است که این جهان در اندک زمانی که انسان در آن می زید، به هیچ کجا نمی رود. هرچه هست، پرتوهايی از بازی های رنگارنگ ذهن آدمی ست که جهان را در راستای آرمان های او نشان می دهد.
جلال ایجادیفلسفه، معنای زندگی و ارزش های اخلاقی معنای زندگی برای کسی که از اردوگاه مرگ نازی ها نجات یافته چیست؟ معنای زندگی برای سیزیف که سنگ بزرگی را پیوسته و بشکل تکرای باید به قله برساند چیست؟ معنای زندگی در زیستبومی ویرانشده و آلوده گشته چیست؟ معنای زندگی برای کسی که از گردن زدن داعش نجات یافته چیست؟ معنای زندگی در شرایط عشق شکست خورده چیست؟ معنای زندگی در اوج زندگی مصرفی و رفاه مادی چیست؟ معنای زندگی در فضای خفقان و دلهره دائم چیست؟ معنای زندگی در کهکشانی که بی آغاز و بی پایان است، چیست؟ معنای زندگی در دنیای تکنولوژها و ارتباط های مجازی و ساختارساز چیست؟ معنای زندگی در یک جامعه ناامید و مایوس چیست؟
اسماعیل رضاییجدل و جدال
سکولاریسم و لایئسیته نمودهای روشن بینی و بهینه اندیشی پیرامون روندهای نامتعارف وتحمیلی حاکمیت دین بر جامعه و انسان است. روندی که بسیاری از زوایای گنگ و مبهم حیات انسانی را گویاتر و شفافتر بیان داشته؛ و از شاکلۀ ارزشی نوینی برخوردار است که متمایز و متباین باارزش های دین باورانه و دین مدارانه در حیات فردی و جمعی می باشد.اما این شاکله ارزشی بایستی خود را با سیستم و نظامی هماهنگ و همزیست گرداند که بر شالودۀ ظلم و ستم طبقاتی بنا شده و برای گریز از مسئولیت ها و تعهدات خود نسبت به جامعه و انسان نیازمند جدی به دین به عنوان ابزار تحمیق و تفسیر و تاویل های دغلبازانه و فریبکارانه برای توجیه تمامی روندهای نامتعارف و متجاوزانۀ خود به حریم فردی و جمعی می باشد
یونس پارسا بنابآموزه هائی از دو انقلاب بزرگ و
پیروزمند در عصر امپریالیسم ( بخش دوم )
- با پیروزی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ عمر انترناسیونال دوم به پایان خود رسید و به همت بلشویک ها و دیگر کمونیست ها، انترناسیونال سوم در ۱۹۱۹ تاسیس یافت. انترناسیونال سوم علیرغم محدودیت های تاریخی و کمبودهای تئوریکی ، دستاوردهای قابل توجهی در تاریخ جنبش کمونیستی را در دوره ۱۹۱۹ تا ۱۹۴۲ ، به بار آورد که امروز به عنوان آموزه های تاریخی شایان تحلیل و یادگیری هستند.
نامه منتشر نشده ابراهیم گلستان به نادر ابراهیمی: تاریخ تو کدام است؟ تاریخ تو کدامش هست؟ آنهایی را که هرودت و گزنفون برایت به یادگار گذاشتند تا بیست و چند قرن بعد که حسن پیرنیایی بیاید و آنها را برایت به ترجمه درآورد یا آنهایی که دبیران ساسانی به جعل نوشتند و بعدها حکیم ابوالقاسم فردوسی که من نمیدانم این حکیمی و حکمت در کجایش بود آنها را به نظم درآورده است؟ از دویست سال بعد از تاریخ جعلی و بیکوچکترین سند از تولد مشکوک «حضرت عیسی» تا هفتاد سال پیش از همین امروز این اجداد پرافتخار حضرتعالی را هیچ یک از افراد میهن مقدس ما نشناخت، و نام یا نشانی از آنان بر زبان نمیآورد. و من نمیدانم پیش از به روی کار آمدن اردشیر ساسانی، و حذف کارکرد پنج قرنی اشکانیان آیا آن دوران «پرشکوه طلایی» را در قلمرو پارتیها کسی به جای میآورد یا نمیآورد. از آن اثر یا اطلاع نداریم، یا من نمیدانم. یا اشکانیان چگونه کورش و دارا را به یاد میآوردند، اگر میآوردند. هیچ اطلاعی از این امور در اختیار حضرتعالی نیست، با کمال تاسف.
ابراهیم هرندیاز اين ديــــدگاه: (۱۶)
هرحکومت برآن است تا برای پایداری و ماندگاری خويش، ایدوئولوژی خود را به گستره عواطف خصوصی فرد بکشاند و آن را به اندیشه های وی بدل کند. حکومت، زمانی در جامعه جا می افند که همگان بپندارند که ارزش های بنیادی آن، ارزش های دلخواه خودِ آنان نیز هست. این چگونگی از راه های گوناگون شکل می گیرد. حکومت های ناکام، آن هايی هستند که از درونهفتن ارزش های ایدئولوژیک خود در نهانخانه ذهن شهروندان خود ناتوانند. هنگامی که مردمی آگاهانه برآن می شوند که همه راهکارها و رهنمودهای حکومتی، ارزش هایی مردم ستیز و واپس زدنی ست، آن هنگام را باید آغاز پایان آن حکومت دانست.
|