Mohammad
محمد احمدیان(امان)

از کجا


از خویش می پرسم،
از کجا این خشنودی در چهره اش را
دارد؟

از جادوی انسان بودن.



رضا اغنمی

کتاب هرگز

نگاهی به دفترشعر(کتاب هرکز)

هیچ فرصتی نبود
قطار همیشه با شتاب می گذشت
و هیچ کفشی خانه ی پاهای من نشد
برادرانم را تنها رها کردم
درمیان مار و کویر



رسول کمال

فردای قصه

مهربانی قلبت
گم شد
در پیچ و تاب خاطره
چرا این چنین پریشانی؟



دکتر منوچهر سعادت نوری

بهاران: در برخی از سروده ها ی دیروز و امروز

آه، ای روشن طلوع بی غروب/ آفتاب سرزمین های جنوب
آه آه، ای از سحر شاداب تر/ از بهاران تازه تر سیراب تر
عشق دیگر نیست این، این خیرگی ست/ چلچراغی در سکوت و تیرگی ست
عشق چون در سینه ام بیدار شد/ از طلب پا تا سرم ایثار شد…



seif.jpg
سيروس"قاسم" سيف

عارفی‌ها و بلوای قريب‌الوقوع

" نهمين هنگام"

دو سالی بود که چهارقولوها به مدرسه می‌رفتند و در طول آن دو سال، اگرچه، مهربانو هم، به کمک دکترعلفی و حاجيه بانو، توانسته بود سواد خواندن و نوشتن را فرا بگيرد و قرآن بخواند و اشعاری از حافظ و مولانا و شاهنامه را از حفظ شود، اما کتاب‌های مدرسه و حرف و سخن هائی که چهارقولوها از دنيای خارج از باغ می‌گفتند، جلوه‌ی ديگری داشت و به همان خاطر هم، تمام روز را، اگر هوا گرم بود، پشت در باغ می‌نشست و در هوای سرد، پشت پنجره‌ی اتاقش، چشم به راه آمدن آنها.



Reza-Maghsadi03.jpg
رضا مقصدی

خورشید، زنده باد

سیل آمد وُ جهان ِ دلم را خراب کرد.
شادابی ِ ترانه ی مارا به غم، سپُرد.
وان مژده را که همچنان ، شاداب وُ ناب بود-
غمگین تر از پیام ِ پریشان ِ مرگ کرد.
این سو، سلام ِ سرد ترین آه.



ali-saddighi2.jpg
علی صدیقی

فردیت زنانه

در بازخوانی دو داستان از مهشید امیر شا

از مهشید امیرشاهی بین سال های ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۰ چهار مجموعه داستان منتشر شد که ” کوچه بن بست”، “سار بی بی خانم”، ” بعد از روز آخر” و ” به صیغه اول شخص مفرد” نام داشتند و سال بعد یعنی در سال ۱۳۵۱ نیز گزیده ای از داستان های او در یک مجموعه به چاپ رسید و پس از آن او که نیم دهه پرکاری را پشت سر گذاشته بود، تا مدت ها مجموعه داستان کوتاه یا رمان منتشر نکرد. انقلاب و پس از آن تبعید در اروپا، او را وارد دنیای سیاست کرد و شگفت آن که، او که پیش تر با هیچ نشریه و جریده ای که” حال و هوای سیاسی” داشت همکاری نمی کرد، بیش از یک دهه در سیاست ماند و بخش مهمی از توان ادبی اش در امور غیرادبی مصرف شد.



Abtin
آبتین آیینه

سیلاب

آنگاه ستارگان ماهان گِریستند
دلِ سوخته ی گهواره ی زمین و زمان
دریای ایران را آرزو، ایران رود*
پندارِ دریای فَراخکَرت* آهنگ باشد!



mehdi-estedadi-shad03.jpg
مهدی استعدادی شاد

مضحکه ی شعر خوانی در نزد مقام معظم رهبری

در جایگاه آن "عقل زیرک" که نیما یوشیج تعریفش کرده است می توان ایستاد و برای خنده رهبر و آن لطیفه سرایی مرتجعانه تره هم خورد نکرد. اصلا بی اعتنا از کنارش گذشت. اما نمی توان بی تفاوت ماند. آنهم نسبت به سطح سلیقه ای که به اصطلاح ناخشنودان وضع موجود از خود بروز می دهند. بطوری که چنین مضحکه ای را بعنوان گسست اقتدار قدرتمدار جشن می گیرند.




نرگس اليكايي

آب بردن لبخندها!

اشك ها يم طعم آب و دريا
را از ياد برده است
بر چهره ام شياري تلخ نشست
چگونه به آب و دريا بينديشم



abolfazl_mohagheghi_0.jpg
ابوالفضل محققی

«دریا نبودم اما، طوفان سرشت من بود»

"شهرمن زنجان" – حسین منزوی (قسمت سی وهشتم)

راه او مشخص گردیده، او باید راهی را برود که سرنوشت پیش رویش نهاده است. راهی سخت، پرسنگلاخ که با پاهای زخمی و دردی جانکاه باید طی نماید؛ چرا که در سرشت او حیات جاودان در ستیزی است که با سرنوشت خود دارد. سرنوشتی که جاودانگی او را با شعر وغزل رقم زده است.



Mohammad
محمد احمدیان

آیا می توانم

آیا می توانم درد احساس کنم و با این حال امر انسانی را در خویش حفظ کنم؟ بر این باورم که می شود! برای آن لازم نیست یک قهرمان باشم.

یک عاشق چرا.



س. سیفی

ققنوس، آفرینه‌ای تک‌ساختی

استوره‌ها نیز بنا به طبیعت فرهنگی خویش پهنه‌ی زمین را درمی‌نوردند و ضمن سازگاری هدفمند با جغرافیای سرزمین‌های جدید به زندگی خود ادامه می‌دهند. حتا مردمان این سرزمین‌ها ضمن سودجویی از همین راهکار فرهنگی به ترمیم و بازسازی افسانه‌های پهنه‌های دیگری از زمین، اشتیاق نشان می‌دهند. ولی در این بازسازی چه‌بسا سیما و چهره‌ی جدیدی از استوره‌ی مورد نظر، به نمایش در می‌آید. چنانکه ققنوس عطار نیز از چنین نگاهی در امان نمی‌ماند. با این همه ققنوس پوشش عاریتی سرزمین‌های غربی فلات ایران را بر تن دارد، در حالی که در افسانه‌ی سیمرغ هرگز چنین سیمایی دیده نمی‌شود. حتا عنقای ادبیات عرب هم به هیچ‌روی با نشانه‌های ویژه‌ای که از سیمرغ ایرانی به دست می‌دهند، همخوانی ندارد.



Aliasghar-Rashedan05.jpg
علی اصغر راشدان

مونیخ

انگار کارم به تماشا کشیده. بیشتر شهرهای اروپا و کلی از شهرها وایالات آمریکارا گشته م، اشتباهات اینطوری نمی کردم. چند باربه خودم هی زدم :« توکه ادعامی کنی پیغبرپیاده روی هستی وکسی به گردت نمیرسه، این یه ایستگارو برو دیگه، ده تاایستگاشم پیاده گز کردی که، روزای گذشته م ده مرتبه این چن قدمو پیاده رفتی، اگه بالا،روزمین وتوخیابون بودی، نگاه که میکردی، جشمای باباقوریت ایستگاه رزنهایمرپلاتز رو میدید. همت کن واین چار قدمم برو، مرگ من تنبلی رو بگذارکنار.»



رسول کمال

خورشید می آید

تلخ می سرود
با صدای قدمهایش
باران
در دالان دلتنگی دل من
عطر غریبی داشت پائیز



nazim-hikmat.jpg
ناظم حکمت

تو را دوست می‌دارم

بهرام غفاری

بر رویِ پاها نشسته، خاک را نگاه می کنم.
گیاهان را، حشرات را نگاه می کنم.
شاخه هایی را که پر از گلهایِ آبی هستند، آنها را نگاه می کنم.
تو بسانِ خاکِ بهاری می مانی عشقِ من
تو را نگاه می کنم.



nafisi.jpg
مجید نفیسی

سعدی چه گفت

به جاسیندا آردرن، سنبلِ زلاند‌نو

سعدی نگفت: "مومنان
اعضای یک پیکرند."

سعدی نگفت: "آریائیان
اعضای یک پیکرند."



امید همائی

بهاریه

هم به یاران و هم به میهن و مام
سال و نوروزتان شاد باد و بکام.
هم زمستان و هم بهارو هم پائیز
دلتان پاک باد و عشقتان لبریز.



seif.jpg
سيروس"قاسم" سيف

عارفی‌‌ها، اهل اين دنيا نيستند

"هشتمين هنگام"

با آمدن چهارقولوها، دنيای مهربانو، دنيای ديگری شده بود و دوستان قبلی اش: آسمان، خورشيد، ابرها، درختان ميوه، گل‌ها، حوض آب وماهی‌های رنگارنگش را که برهرکدامشان، نامی گذارده بود، جلوه‌ی خود را از دست داده بودند و مهربانوی ساکت و اخمو که برای پيداکردنش، هميشه بايد گوشه و کنار باغ و زيرزمين و پستوهای اتاق را می‌گشتند، حالا، يک پارچه آتش شده بود و غش غش خنده هايش، صدای غالب باغ.



abolfazl_mohagheghi_0.jpg
ابوالفضل محققی

مستی که دردسرساز شد!

"شهرمن زنجان " – حسین منزوی (قسمت سی وهفتم)

هنوز کسی قادر به دیدن این نوجوان کوچکی نیست که دارد شاخک های حسی خود را از ورای شهربه دنیای عظیم ادبیات، به پیکرمعنوی، حافظ، سعدی، مولانا، خیام، نسیمی، نیما، اخوان وشهریار پیوند می زند. زیرسایه درخت خانه می نشیند؛ در خود فرو می رود تا بودا درآن حیاط کوچک حلول کند و او نشستن و در خود رفتن بودا را در پیکر تمام نیلوفرها تجربه نماید.



ehsan-tabari.jpg
احسان طبری

نوروز؛ بزرگ ترین جشنِ خلقیِ ایرانیان

بازنویسی و ویرایش: امید

نوروزِ ما از جهت زمانی با جشن پسح یا فِصحِ یهودیان و مسیحیان [عیدِ پاک یا عیدِ فطیر] قابل مقایسه است. فِصح یهودیان یادآورِ رهایی بنی اسراییل از اسارتِ مصریان قدیم است و در این جشن نانِ فطیر (مصا) پخته می شود. جشن فِصحِ مسیحیان یادآورِ عروج عیسی پس از تصلیب به آسمان است و به این سبب رسمی مانند "سیزده به درِ" ما، یعنی خروج از خانه به صحرا، مرسوم بوده که در جلد اول فائوست اثر گوته، قطعۀ زیبا و ژرفی بدان اختصاص یافته است.



بهمن پارسا

تکراری نو

فصلِ اوّل از کتاب ِ چار فصل روزگار
می شود آغاز با گل واژه ها ی نو بهار
میرسد از در چو مهمان ماه فروردین تو هم
همچو مهمان ِ عزیزی مقدمش را پاس دار



VidadFarhoudi06.jpg
ویدا فرهودی

بوسه ی باران

بید به دیدار گل ،زلف- پریشان شده
لاله ببین سرخ از بوسه ی باران شده

شسته سیاهی و غم،کینه وخشم وستم
روز نو زندگی بر همه مهمان شده



kambiz-gilani.jpg
کامبیز گیلانی

جان زنده
بهاری دیگر

وقتی چهره ی زندگی را
طبیعت
دگرگون می کند دوباره،
موسیقی
گوش جان را
پر از آفتاب می کند



Aliasghar-Rashedan05.jpg
ارنست همینگوی

« بادهای سه روزه »

ترجمه علی اصغرراشدان

باد فروکش کرد، نیک به طرف جاده ای پیچیدکه واردباغ میشد. میوه ها چیده شده بودند. بادپائیزی درمیان درختهای لخت می وزید. نیک ایستاد، یک سیب واگنری ازکنارجاده واززیرعلفهای زردباران خورده براق برداشت. سیب راتوجیب کت مکیناوخودگذاشت.
جاده دربالای تپه ازباغ خارج شد. ویلاآنجابود. ایوان لخت بودودودازدودکش بیرون میزد.



»  در حبس
»  شاعری می کوبد بر دف، می خواند با درد: «سر کوهی گر نیست، ته چاهی بدهید!»
»  شعله نور‌
»  صبح ، به نوروزیان،تهنیت عید گفت !
»  دیدار معنوی مثنوی باغ سبز عشق (۶)
»  شرم ناگفته ی قرن حلبچه
»  روز به روز
»  بکارت جاودانه درخت
»  تماشای برف با وندی
»  دخترحاج رسول
»  عارفی ها؛ مرغان عروسی و عزا
»  چند شعر از عسگر آهنین
»  روشنفکران عرب و غرب
»  تا آخرین سپیده‌دم
»  شاعر! زمان غزل های ترا از زبان عاشقان تکرار خواهد کرد. با یاد حسین منزوی - شهرمن زنجان (قسمت سی وچهارم )
»  سه نویسنده ، چند اثر
»  نگاهی به «چاله عنکبوت»
»  یک صدا
»  هنوز فراموشت نکرده ام هموطن
»  ما برف نیستیم
»  خیابان زمان
»  پائیز تازه
»  خانه ای مهربان در شهر! خانه میرزا سلیمان محسن اردبیلی .خانه« سعید محسن» شهر من زنجان (قسمت سی وچهارم)
»  «روی تپه»
»  فروغ ِ فرزانه
»  آقای کاد
»  «ما» و از مابهتران«ما»
»  در ستایش زن ایرانی
»  آمیزه‌ی بامدادی
»  همپوشانی سنگتراشِ عبید با موسا و شبانِ بلخی
»  اینجا کسی‌ آرمیده‌ست‌ ...
»  خداي تان ناوجود مانِ خواست
»  زنم
»  هشت مارس!
»  «اصحاب علی» کسی که آمدن ورفتنش را هیچ کس ندید! «شهر من زنجان ( قسمت سی وسوم)»
»  مُنجی‌ها
»  به پیشوازِ بهــــار
»  امیال سرخورده در آینه‌‏ی عشق پرده‌در
»  جهانی خواهم ساخت
»  علم، اعدام و خرد ، تعطیل کرد
»  تقسیم طاقت فرسا
»  معرفی کتاب نامه های هدایت
»  بانو، آينه ای برای «فرشاد»، فرشاد - فرشاد، آينه ای برای «ما»
»  پیروزی از آنِ عشق است
»  شرمِ سنگین
»  محافل سیاسی چپ در زنجان! شهر من در زنجان (قسمت سی ودوم)
»  غریبه
»  عطر عشق و دو شعر دیگر
»  وطنم
»  زیبایی در گذرِ تقدسِ زخم‌ها نمی‌ماند
»  معرفی کتاب داریوش آشوری
»  ‫‫عشق‬‬
»  بستنی
»  خروسی که بیست وسه سال کتابداری کرد شهر من زنجان (قسمت سی ویکم)
»  ساندویچِ جورج حبش
»  «درخت»
»  ترمه