هر بامداد یارم برایم
فنجانی قهوه میآورد
با تکهای شکلاتِ خالص.
من در بستر مینشینم
بالشش را پشتم میگذارم
بوسهای به او میدهم
و با بوی قهوه درمیآمیزم.
یک ساعت دیرتر
نوبت من است.
او حولهاش را در خشککن مینهد
و از آلکسا میخواهد*
ساعت را روی زنگ بگذارد.
من پس از ده دقیقه
حولهی گرم را بیرون میآورم
و پشت درِ شیشهای ظاهر میشوم.
او آب را
از مژگانش میزداید
بوسهای به من میدهد
و با گرمای حوله درمیآمیزد.
مجید نفیسی
بیستودوم فوریه دوهزارونوزده
ــــــــــــــــــ
* آلکسا: نام دستیارِ مجازی ساختِ شرکت آمازون.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد