مجید نفیسی دیدار خمینی پدرم هیچگاه به ما نگفت
که خمینی به دیدارش آمده
به درمان دردی، در سال های دور
وقتی که خمینی فقط یک “خمینی” بود
و هنوز جانشین خدا نشده بود.
برزین آذرمهرآزادی! در بهار ِ تو
ای جوانه ی شکوه ِزندگی
نبض ِ تند عشق
از رگان نازک وجوان لحظه ها
می رسد به گوش!
مهرانگيز رساپور (م. پگاه)من از آينه عبور میکنم من
در آينهها تکرار نمیشوم
من از آينه عبور میکنم !
من از عاقبتِ خويش نمیترسم
درختی که در اتاق میرويد
به سقف نمیانديشد
رضا هیواجار اگر من جار نزنم:
"آتش! آتش!"
این خطر هست که روستاییان
خفته در خوابِ شیرین
به خفگی افتند
محمود کویرآهای ی ی... ما تنها صدا زدیم : آهای ی ی ی ی!
از اعماق دره صدا زدیم.
اما آن دیو سپید مهیب
آن بهمن بزرگ
از اوج اقتدار
با هول و با هراس
تا ژرفای دره سقوط کرد.
بیژن باران رفتی و نرفتی ز یاد اکنون مردگان ما
حتی زنده تر از گذشته اند؛
گذشته، سمج در آستانه در،
زنده در خاطرات عاشقان قدیمی
در خوابهای کودکان فردا.
مجـيـد فلاح زاده
"داشآكل" (برداشتي نمايشي ازداستان صادق هدايت) قهوهخانهاي در گوشهاي دور افتاده از شهر شيراز (يا هر كُجاي ايران). در و ديوار قهوهخانه با تابلوهاي سنتي، از جمله يك تابلوي مينياتور ايراني با تصوير زني، و دو تبرزين كه يكديگر را قطع كردهاند، در زير مينياتور، تزئيـن شـده اسـت. همينجا، در زير تابلو و تبرزينها، چهارپايهايست كه برابرش ضرب زورخانهاي بزرگي قرار دارد. يكي دو پارچه شال رنگارنگ و يكي دو لُنگ نيـز در چهارگوشهي قهوهخانه بر سر نيزههائي كه بر ديوار نصب شدهاند، آويزاناند.
مجید صدقیمردان و خدایان فیلم ( مردان و خدایان ) ساخته ی خاویر بیووا که نمایش آن از یک ماه پیش با موفقیت در فرانسه آغاز شده زندگی این هفت راهب را در دیری دریک منطقه کوهستانی در الجزایر پیش از گروگان گیری و قتل آن ها توسط گروه جهاد اسلامی الجزایر به تصویر در آورده است . می توان گفت این فیلم خیلی به موقع نمایش داده شده است به ویژه در کشوری که مدت هاست گفت و گو در باره اسلام و آینده کشورهای سکولاربه یک بحث داغ سیاسی تبدیل شده است.
رضا هیوانبردِ مسلحانه من دوست دارم
و شیر به پستانهایِ تاریخ میدود
من مُسَلَّحَم
گیل آواییدر معرفی جنگ زمان ویژه منصور خاکسار به کوشش منصور کوشان زیر نظر خسرو دوامی انتشار فصلنامه فرهنگی/ادبی جنگ زمان در شرایطی تداوم می بابد که یک سوی مشکلات آن، از تدارک و گزینش و ویرایش گرفته تا چاپ و نشر و توزیع و رساندنش بدست خواننده است و سوی دیگر مشکلات فرهنگی و حتی ریشه ای کتاب نخواندن در جامعه ی از جمله ما ایرانیان است. کار چاپ و انتشار در چنین برهوت فرهنگی سیاسی، انگیزه و تاب و توانی کوه واره و عزمی استثنایی می خواهد.
محمود علی آبادیمقاومت تنها
گفتن بک نه خالی
در اعماق یک سلول نمناک
فریادی بلندتر از تمامی قله های این وطن شد.
سکوت شب شکست و فعل "ما می توانیم"
دوباره سبز شد.
رضا بی شتابانسان، اسمِ اعظم درین خلوت من وُ آیینه وُ پیمانه ی مُل
خدایا! گوش کن تا فاش گویم با تأمُل:
اگر در دل مرا نوری ز ایمان نیست
گُنه از توست از من نیست
محمد جلالی چیمه (م. سحر)اَیُهاالنّاس که روشنفکرید! بشتابید هابرماس آمد
صاحب اندیشه و احساس آمد
قلمی را به دوات اندازید
چنگ در زلف نشاط اندازید
"آهای زندگی!"
انکار من
بی معنایی توست
و خنده ات
بر رویای بیات شده
دیگر کپک زده
حمید حمیدی"سرود گل نسرین" پائیز زير چتر شب، کم رنگ تر از هميشه،
ثانيه ها را آواز مي دهد.
گل نسرین، نشكسته در آفات خزان،
با گلوي سوخته، آواز مي شود.
رضا بایگانچرا چنین است که ما . . یادی از خان مرضیه و اما شادروان مرضیه چیز دیگری بود . جنس صدای ایشان خاص خودشان بود . اگر چه از نظر وسعت صدا به خوبی خانم دلکش نبود و از نظر نرمی و لطافت به صدای خانم الهه نمی رسید . ولی صدای ایشان خاص خودشان بود با گرمای خاصی که داشت . از همه مهمتر احساسی بود که پشتوانه ای گرانمایه ای بود ، در اجرای ترانه های ایشان .
فرم بیان و در هم آمیختگی احساس و کلمه چنان در کار ایشان هویدا بود که ، شنونده را وادار به پذیرش متن نوشته شده برای تصنیف می کرد .
برزین آذرمهربس که در این شب خونین... آسمان آبی نیست،
سرخابی ست؛
بادلی سوخته ازداغ ِهزاران اختر
دیرگاهی ست که خون می گرید...
راشل زرگریانآنسوی زندگی…! از زندگی برسیدم چرا این همه مرا پیچ وتاب میدی؟ باسخ داد: آیا بازیگری بلدی؟ گفتم: هنربیشه خوبی هستم اما فقط روی صحنه نمایش. گفت: کافی نیست. سبس سئوال کرد: آیا دروغگوی خوبی هستی؟ گفتم گاهی دروغ مصلحت آمیز میگم اما پشت آن لبخند وناگهان ازخنده می افتم. گفت: کافی نیست اما بد هم نیست به زندگی وتشکیلات آن بخندی.
محمود کویرعالمتاج حسین پژمان بختیاری شاعر همروزگارما و فرزند این پیوند، در باره¬ ی زندگی ناسازگار پدر و مادر،در مقدمه ای كه بر دیوان ژاله نوشته، چنین آورده است: «مادرم در آغاز جوانی بود و پدرم در پایان جوانی، مادرم اهل شعر و بحث و كتاب بود و پدرم مرد جنگ و جدال و كشمكش، مادرم به ارزش پول واقف نبود و پدرم بر عكس پول دوست و تا حدی ممسك بود، مادرم از مكتب به خانه شوهر رفته و پدرم از میدان های جنگ و خونریزی به كانون خانوادگی قدم گذارده بود. آن از این توقع عشق و علاقه و كرم و همنوایی به افراط داشت و این از آن منتظر حد اعلای خانه داری و شوهر ستایی و صرفه جویی و فرمانبرداری بود...»
شهاب طاهرزادهدر تن آسایی های آبان دوست دارم با تو باشم
دوست دارم آفتاب پاییز را با تو طی کنم
عصارهء خورشید را با تو بنوشم
تن آسایی های آبان را با تو تقسیم کنم
جهانگیر صداقت فرماجرای شهر عشق آشتی کن بامن ای دیر آشنای شهرِعشق
ای بهار باصفایِ باغهایِ شهرِعشق
مر مرا تا مخملینِ وادیِ رویا ببر،
شهرزادِ خوش سُرایِ قصه هایِ شهرعشق
رضا هیواپروانهٔ باکره بانگ دادند که جایِ یاغیان بر دارست
ور باکره جان داد بهشتش جایست
شیخان همگی مست و خرابند امشب
پروانهٔ خونین بدهند دست به دست
ژان ماری گوستاولو كلزیو* جنگل تناقض ها ترجمه: عباس شکری چرا مینویسیم؟ گمان میکنم هر یک از ما پاسخ خود را برای این پرسش ساده دارد. یکی گرایشهای خاص خود را دارد، یکی موقعیتهای محیطی را در نظر دارد و یکی هم وضعیتهای روز وادار به نوشتنش میکند. خلاصه این که اگر ما مینویسیم به این معناست که عملگرا نیستیم. بههمینخاطر هم زمانی که با واقعیتها روبهرو میشویم خود را در موقعیتهای دشوار پیدا میکنیم؛ چرا که ما راه دیگری را انتخاب کردهایم، راه دیگری برای ارتباط، فاصلهای معین، زمانی برای واکنش.
مهناز هدایتیفکر آتش بس نباشم هراز گاهی بیا پیشم که دل واپس نباشم
دلم با توست پیشم باش تا بی کس نباشم
دراین غربت که غمگین دل خویشم همیشه
کمک کن تا رها شم تا دراین محبس نباشم
آبتین آیینه"واژه های گم شده" می دانم واژه های گم شده را
از پستوها می یافتی
بر چشم می سپردی
و ناوگانِی از واژگان
بر برگ ها می نگاشتی
|