logo





ا در عصر ناپاکی زندگی می کنیم

يکشنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۹ - ۱۰ اکتبر ۲۰۱۰

شهاب طاهرزاده

عصر بد 1
عصر ناپاک
عصر بی خرد
عصر خیانت و سردرگمی
یا آنطور که سوپور محله ء ما می گفت
= عصر بی سروپا=


عصر غمهای بزرگ
عصر شادیهای کوچک
عصر تعجب کردن
از رفتار دوست و همسایه
از تفکر سیاسی خواهر و برادر
عصر سقوط یک انسان خوب
و پست شدن یک انسان بد
عصری که منوچهر از عشق می ترسد
و افسانه
کتاب خواندن را به رابطه ء جنسی ترجیح می دهد


عصر انقلاب حماقت
و تیرباران شدن وجدان
در میدان بزرگ شهر


عصر که عشق
در نخلستانهای سوخته سنگسار شد
و یک زغن به خود اجازه داد
تا همهء گلهای پارک لاله را ببوسد


عصر قتل عام سیبهای گلاب دره
و پروارشدن خرهای پیر شمیران


عصری که آدمیت
در همین بقالی سر کوچه ء ما معامله شد
و خون راستی
فرش سرخی شد
در زیر پای هر حجره دار بازار


عصر فراموشی های بزرگ
عصر رفتن بدنبال آیندهء دیگران
و پشت پا زدن به حقانیت خویش


عصری که هر ایرانی
صدای گریه زرتشت را
از ژرفنای تاریخ شنید
ولی خم به ابرو نیاورد
عصری که زخمهای کهنهء ایران
بر تن نحیفش دهان باز کرد
واز ناله اش
جهانی به فغان آمد


عصری که دیگر کسی
حرف شاعر را باور نکرد
و خیال
درپای چوبهء دار
واقعیت پیدا کرد
عصری که سرب
آنقدر بی حیا شد
که قلب هوشنگ شانزده ساله را هم
نشانه رفت


عصر روسپی شدن قیچی
و تسبیح انداختن قلم


عصری که مرگ
جایش را در میان آرزوهای ما باز کرد
و امید آنقدر دستمالی شد
که مردی سر فرزندانش را بر لب باغچه برید

.......................................................

آیا با منی؟
آیا حرف دل من
حرف دل تو هم هست؟
!نه
!بگذار پنجره باز باشد
بگذار همسایه
!صدای ما را بشنود
چه عیبی دارد
که سخن بال بگیرد
!و برود تا آن دورهای دور
فردا که آسمان
کمی تاریکتر بشود
درب زمین و آسمان را
قفل می زنند
و فردا
همین حق کوچک را هم از ما بگیرند


1 = شاملو = سال بد


شهاب طاهرزاده
تابستان 1377 پاریس

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد