Marzieh-Sh02.jpg
مرضیه شاه بزاز

هارمونی

انگشتانِ چیره ی آتش بر آرشه ی آب
آب، بیتاب
سواران،
خون ماهیان در رگ،



tahere-barei1.jpg
طاهره بارئی

هراس کودک عقل در گذرگاه های جنون

خانۀ عقل کجاست
آبشار شعور پای کدام کوه لبریز است
در تیررس نگاه کدام پنجره غنوده
مرغزار یکدست حقیقت ؟



new/farhang-farrahi1.jpg
حمید اکبری

«همه چیز زنجیری تمام نشدنی از اشتیاق است»

یادداشت و برگردان شعری از رابرت فراست به یاد فرهنگ فرهی

نخستین برچسبی که بر انسان می خورد نام اوست! یک فرضیه وجود دارد که به «جبر نام» مشهور است و دلالت بر این دارد که افراد جلب حرفه و مشاغلی می شوند که با نام آنها سازگار است. چه بسا نمونه بارزی که دال بر درستی این فرضیه دارد، بزرگمرد زنده یاد ما، فرهنگ فرهی است. او همه عمر خود را صرف کار فرهنگی و اعتلای فرهنگ ایران کرد. نام و کار و حاصل زندگی اش، چیزی جز فرهنگ ورزی نبود.



new/m-shahrokhi03.jpg
مهستی شاهرخی

برای سجاد می گرید

محرم است دیگر
تک و تنها در سالن حسینیه درندشت لواسان نشسته است
و به نوحه مداح میلیادر خویش گوش سپرده است
بر سوگ سجاد می گرید



new/reza-aghnami1.jpg
رضا اغنمی

مردگان سرزمین یخ زده

نقد و بررسی کتاب

قدرت اندیشه واقتدارقلم وآگاهی نویسنده، ازشکل گیری دوران هستی وتکامل انسان، دراین اثر کم نظیرشگفت انگیز است. تا جاییکه برخی ازروایت ها، بعنوان مثال (مترسک ها وکلاغ ها)، یا سرآغاز داستان (مردگان سرزمین بخ زده) ص ۴۵ و (آن دیگری) و... بر این باورم که نویسنده روایت ها، تلفیقی ازحوادث زمان، اسطوره های تاریخی وپدیده های قدرتمند و بنیادی هستی راُ درهم آمیخته تا، اقتدار تکامل را، فارغ از باورهای مرسوم دینی و سیاسی، نشان دهد. نشانه ها زیاد است و دلیری وشجاعت ش ستودنی.



abolfazl_mohagheghi_0.jpg
ابوالفضل محققی

کسی در تاشکند وقت آزاد نداشت!

"مهاجرت" بخش چهلم

عواطف گذشته، دوستی هائی که به سالهای قبل از انقلاب و سپس به روزهای انقلاب می رسید، از مجموعه ما یک خانواده ساخته بود. روابطی دوستانه و خانوادگی، یکدیگر را می شناختیم و با سرنوشتی و عقیده ای مشترک دور هم جمع شده بودیم. داشتن مقام و موقعیت تشکیلاتی شاید برای برخی افراد بسیار مهم بود، اما این اساس کار را تشکیل نمی داد. مبنا، فکرایدئولوژیکی بود که تمام وقت ما را در چنبره خود گرفته بود. به جرئت می توانم بگویم که تمام زندگی کسانی که من میشناسم، در این عبودیت نسبت به دینی که به آن معتقد بوده ایم، گذشت و میگذرد.



abolfazl_mohagheghi_0.jpg
ابوالفضل محققی

نگاهی به گذران زندگی رهبری در تاشکند

"مهاجرت" قسمت سی نهم

ماندن یک هفته ای در تاشکند ودیدن از نزدیک زندگی روزانه رهبران برایم بسیار جالب بود .تمامی رهبری سازمان عمدتا در دو محله "سوری وستوک" و "ت.ت.ز" که مخفف شده حروف اول تراکتور، کارخانه و تاشکند بود زندگی می کردند . منطقه ای در جوار یکی از بزرگترین کارخانه های تراکتور سازی شوروی سابق. کادر ها در منطقه "نوی پوت "یا نام دیگرش "بازار برنج"سکونت داشتند.



abolfazl_mohagheghi_0.jpg
ابوالفضل محققی

میهمان تاشکندی ها

"مهاجرت "بخش سی وهشتم

من در تاشکند می مانم اکثر خانواده ها دوستان سالیانند!فرصت وغنیمتی است دیدارآنها. تاشکند شهری که از همان دیدارنخستین دل برآن بستم .عطری ناشناخته وتاریخی من را در کوچه وبازارهای قدیمی آن بدنبال خود می کشید .گوئی قرن ها قبل در آنجا زیسته بودم. نورهای روشن رقصان درمیان شاخ وبرگ های ختان تبریزی ،سپیدار مانند یک جادو سحرم می کرد.



new/Vahemeha1.jpg
س. سیفی

رمزگذاری ساعدی در داستان «دو برادر»

غلامحسین ساعدی در داستان کوتاه- بلندِ «دو برادر» شخصیت‌سازی سنتی از قهرمان داستان را نادیده می‌گیرد تا واکاوی ویژگی‌های فردی آدم‌های داستان را قدر بداند. با این همه، قهرمانان او هرگز نامی با خود به همراه ندارند. چون نمونه‌های فراوانی از این قهرمانان داستانی را می‌توان در هر جایی از جامعه یافت.



Reza-Maghsadi03.jpg
رضا مقصدی

شادا که رنج ما
فریاد را به خانه ی بیداد، بُرده است.

ما کُشته می شویم به یک آه ِآینه.
ما کُشته می شویم به یک بُغض ِآفتاب.
ما کُشته می شویم به داغ ِ بلند ِ باغ.



new/ali-mohammad-eskandari-ju1.jpg
علي محمد اسکندری جو

گوته، شاملو و داوری تاریخ

جنس و خمیره زبان استتیک یک سرزمین "واژه" نیست بلکه گوته، پوشکین و حافظ است. تعریف کلیشه‌ای از زبان نیز که "ابزار" ارتباط است هیچ ارزش و معنای زبان بلاغی را نمی‌رساند. این زبان محاوره که همانند کالای تبلیغاتی مصرف می‌کنیم در واقع در زندان زبان از ما بیگاری می‌کشد. سراشیب فرهنگ آن‌جاست که زبان "اُبژه" شود و شاعر و نویسنده هم سوژه (فاعل) شوند. این‌جا به سبب این جدایی، واژه دیگر پارهای از شاعر یا جنس و خمیره او نیست. برپایه این "نیهیلیسم" زبانی، شاعر و نویسنده دیگر پروای "هنر" ندارند و با آثار جعلی (وُلگاریسم) دامن فرهنگ را آلوده می‌کنند.



new/shahryar-hatami1.jpg
شهریار حاتمی

نوید

آه از این روزهایِ چون شبِ ما
آه از این روزگارِ پُر تبِ ما
آه از این اژدهای بی سر و پا
آه از این جانیانِ بی پروا
که سحر را به خون بیالودند



new/talat-basari1.jpg
مینا اسدی

طلعت بصاری درگذشت

نیازی نمی‌بینم که او را دکتر و استاد و شاعر و پژوهشگر بنامم و شرح اوصاف او را در خطابه‌ای بخوانم. با طلعت بصاری در مدرسه‌ی عالی دختران آشنا شدم. پیش از آنکه به دانشکده‌ی روزنامه‌نگاری بروم دو سال در آنجا درس خواندم. او استاد بود و من شاگرد. ساده ، مهربان و دلداده به انسان بود. بسیار زود جذب او شدم. پس از آن که در رشته‌ی مورد علاقه‌ام پذیرفته شدم، دیگر با او دیداری نداشتم. می‌دانستم که چه می‌کند و کارهایش را دنبال می‌کردم. اما شور و شورش جوانی، مرا به سمت و سوی دیگری کشید و در دنیای تازه غرق شدم. سالها پس از آن در استکهلم در خانه‌ی برادرش، به دیدارش رفتم. از آن پس دوستی ما ادامه یافت. گفتگوهای از راه دور. او در آمریکا و من در استکهلم.



new/aliasghar-rashedan6.jpg
علی اصغر راشدان

ختنه سوران

سرشب، مشتری های پاچراغ زن ملاحجی بیشترشان آمده اند. زن ملاتوبلنداطاق شش درچهار، پاهای ورم آورده ش رارونهالیچه درازکرده، پشتش رابه مخده ی چسبیده به دیوار تکیه داده، با نوک انگشتها و دستهای هر دو دست، پاهای ورم آورده ش را می مالد و نک ونال می کند.



بهمن پارسا

آفتابِت کو؟

آفتابت کو، تا از پسِ اینهمه اَبر آید؟
چه واجب است تا پَس مانده گان
میزبان اینهمه بنفشه
اینهمه نسترن باشند
و نور از ایشان دریغ دارند؟



mohammad-binesh1.jpg
محمد بینش (م ــ زیبا روز )

بیوَر اسب

هان؛ مغز آن جوان که چنین هایهو گرفت
ماران ِ خسته بین؛ که چه سان در گلو گرفت
در جوی، خون دواندی و گویی :" مطهّرم"
وز آب ِ خون چگونه توانی وضو گرفت؟



new/gunter-grass-mosahebe1.jpg
ایریس رادیش

آخرین چیزها ـ گفت‌وگوهایی در پایان زندگی

برگردان: فهیمه فرسایی

در بررسی آثار ادبی ـ هنری، آخرین نوشته‌های آفرینندگان آن‌ها جایگاهی ویژه دارد. این مجموعه‌ها به نظر پژوهش‌گران، معمولا چکیده‌ی خرد و تجربه‌ی این و آن خالق، نشانه‌‌ی کمال و پختگی او یا نُمود گزینش راهی نو است. تحقیق در باره‌ی زندگی ادبی شکسپیر، به عنوان مثال، هنگامی همه‌سویه و کامل است که دو نمایشنامه‌ی توفان و قصه‌ی زمستان او را هم دربر بگیرد. دلیل: این آثار نه تنها نضج ادبی این نویسنده‌ی بزرگ را به نمایش می‌گذارند، بلکه نمایانگر تغییر ژانر کاری او از تراژدی و کمدی، به رمانس و افسانه‌پردازی هم هست.



new/rasoul-kamal1.jpg
رسول کمال

«قصه ی دراز شب»
و «تکاملِ بی پایان»

نیمی ش خنده بود
نیمی اشک
نیمی روشنایِ عشق
نیمی ش زخمی از هزاره ها
شبِ آسمانش پُر بود
با چشمکِ ستاره ها



new/reza-aghnami1.jpg
رضا اغنمی

جستارهایی جامعه شناختی
درباره ی داستان های امروز درایران
ازبامداد خمار تا توکای آبی

نقدوبررسی کتاب

نویسندۀ هشیار زمانه، به درستی از دردهای پنهان و نا گفتنی اهل قلم واندیشه هموطنانش پرده برداشته واین معضل ریشه دار فلاکتبار ملی را با مخاطبین در میان گذاشته و در نخستین برگ های کتاب یاداور شده است که: بیشتر این جستارها و مصاحبه ها پیش ازاین درسایت ها و نشریه های گوناگون مانند زمانه، آسو، بی بی سی فارسی، رسانه های پارسی، اخبار روز و دوات منتشر شده اند.



alireza-jabbari02.jpg
علی رضا جباری

نوید بامدادی!

توهشیاری، توبیداری!
نوید بامدادانی!
توخورشیدی، توامّیدی،
به صبح روشن فردا،



ا. رحمان

باید باران ببارد

صدایم را می شنوی؟
صداها همه خسته و گرفته اند.
از کسی کاری برنمی آید.
همه خسته اند.
خودت را به بی خبری نزن.
می دانی از چه سخن می گویم.



abolfazl_mohagheghi_0.jpg
ابوالفضل محققی

امروز وقتی به پلنوم وسیع فکر می کنم

"مهاجرت "بخش سی و هفتم

براستی نیز چنین بود.د رتار پود هر تک تک شرکت کنندکان رنج یک مبارزه سخت و بی امان ، رنج سالها زندان وحال غربت ودوری اجباری خوایده بود اما سخت ترین رنج! سنگینی آواری بود که برروی یک جنبش انقلابی ،برروی تک تک مبارزان جوان یک نسل وسخت تر آز آن بر روی پیر گشتگان در غربت حزب توده آوار گشته بود.



tahere-barei1.jpg
طاهره بارئی

نقطۀ آخر قرار داد

به استخدام دائم بازی در آمدم
از آنروز
روزِ "نمیدانم"
روزِ "به یاد ندارم"
روزِ" نمیدانم چه شد"



new/aliasghar-rashedan6.jpg
علی اصغر راشدان

اتوبوس تهران- بندرانزلی

« انگار با این کرم کتاب بودنش، نوبرشو آورده، خیالات ورت نداره، در مقابل داشم، هیچ چی نیستی، تموم عمرشو تو کتاب استخون خرد کرده. واسه خودش یه ستون واورگانایزره. »
« لبامو گاز می گیرم که نزنم زیر خنده. »
« کجای حرفام خنده داره، داشی؟ »



VidadFarhoudi06.jpg
ویدا فرهودی

نوید، جاودانه شد

ببین که قهرمانمان،نوید،جاودانه شد
و در عزای سرخ او، جهان چه بی کرانه شد

و جابرانه عشق را، جنون چو تکه پاره کرد
شمیم خون ز دست او، به هر کجا روانه شد



»  پایان پلنوم ونهادن صلیب بر دوش از ایران آمدگان!
»  رها کن ایران ما را !
»  آخرین نفر
»  اخلاق و فلسفه سیاسی فردوسی
»  سازوکار مردمی
»  گفتگو درسحرگاهی نمناک
»  نام هائی که خوانده می شوند!
»  بر سر نویدِ ملتِ ایران چه آمد؟
»  قتلِ افکار
»  بادبان بر افرازید، در سرخ ـ آب های فلق باز
»  به یاد نوید افکاری و «از پس هزاره ها»
»  بعد ازآن سال ها
»  زخمی که به قامتِ قلم، بارید
»  كلاريس ليسپكتور: يك وجه ديگر من
»  عطرِ گلهایِ سرخ از شهریور می آید
»  برخیزخاوران!
»  نسرین ستوده
»  آغاز پلنوم
»  تاشکند پلنوم وسیع
»  دانش و خرد فردوسی
»  تکامل
»  سه خاطره کوتاه من از ناصر خاکسار، آرمان خواهِ انسان دوست
»  شیطان را از بازی حذف نکنیم!
»  یک اتفاق ساده
»  زنان مظلوم ترین بخش مهاجرت
»  «بولتن درون سازمانی»
»  روزبه پسر دادویه
»  سکوت کفتارها
»  دیدار معنوی مثنوی ــ عشق افلاطونی
»  تأثیر کودتای ۲۸ مرداد بر ادبیات داستانی ایران
»  چند شعر
»  اندر حکایت درویشان خجول
»  یک شعر، یک شاعر، یک نگاه -۲
»  شاعرِ اشکِ معشوق از دیدِ منتقدان
»  مهر ورزان
»  بوم نقاشی بر دامن من
»  داس شب
»  یک داستان پیش پاافتاده
»  برگ‌های یک کتاب
»  نامه‌ها و تجربه‌های عاشقانه‌ی نیما
»  ظرافت‌های ناب در روایت‌های تلخ
»  جضور نادرست ما در اسلو
»  داستان خرسی که جزء اهالی دهکده بود
»  خانه «آندرش زورن»
»  مادر
»  دو چهره سیدحسن
»  «چلنگری» دیگری که از میان ما رفت!