محمود کویر پیراهنی از کلمه
برای کشتگان چه تابستانی است هنوز
بر این آسمان تلخ
نه یک تکه ابر
از آوازهای جلال بلخ
نه یک پاره ماه
رنگ خنده ی بودا
رضا اغنمیبررسی و نقد کتاب محمد اثرماکسیم رودنسون - بخش پایانی
خواندن این کتاب مستند با ترجمۀ روان، هرعلاقمند را تا پایان آخرین برگ ها با خود به خلوت های شکل گیری برآمدن اسلام می برد. باگذشته های قوم عرب وبا تاریخ ظهورپیامبراسلام آشنا می کند. و در رهگذر مطالعۀ روایت های این کتاب خیلی از مسائل تازه برای خواننده به ویژه جستجوگران وکنجکاوان اهل اندیشه ومذهب روشن می شود. این کتاب، نه یک کتاب بیش از یک کتاب وچندین کتاب است. باید خواند و به دقت خواند ؛ و فارغ از تعصب های ویرانگر داوری کرد .
محسن حکیمینقش سانسور ایدئولوژیک در کاهش تیراژ کتاب
و راه مقابله با آن علت اصلی کاهش تیراژ کتاب در شرایط کنونی، وضعیت بحرانیِ اقتصاد سرمایه داری در ایران است. من این نکته را جایی دیگر توضیح دادهام (نک به روزنامه ی شرق، ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴). در اینجا میخواهم تنها به نقش سانسور دولتی(که مقامات حکومت برای روسفیدکردن اش آن را «ممیزی» می نامند) در کاهش تیراژ کتاب بپردازم، آن هم نه تمام شکل های سانسور دولتی بلکه فقط سانسور ایدئولوژیک. یک شکل رایج سانسور دولتی در حکومت های استبدادی – اعم از سلطنتی و دینی و... – سانسور سیاسی است، یعنی سانسوری که مانع نقد استبداد سیاسی می شود و با برچسب هایی چون «توهین به مقامات» و «تبلیغ علیه نظام» سرکوب می گردد.
رضا مقصدیپیشانی ِ بلندِ ترا "طنز"،بوسه داد از دوردستِ خاطره ی باغ ، با منی !
آنجا که آسمانِ طربناکِ خاکِ ما
زیبایی ی شناورِ مهتاب وُ آب را
برچهره ی جوانه ی ما، نقش می زند
چون روشنایِ عاطفه ی باغ، با منی !
فرخ ازبرىهجوم غروب طلوعِ رنگِ شقايق
فريادِ خاموشى ى ريشه هاى سوخته اى است
كه در كويرِ آرزوهاىِ بر باد رفته ،
آوازِ باران را
بر شاخه هاىِ سبزِ تمنّا آويختند
ا. رحمانیادمان نرفته... یادمان رفت
می دانی که تاریخ نیست
هنوز حرف روز است
چند نسل که برگردی عقب
آنان خواهند گفت
علی اصغر راشداننازثعلب ورقه امتحانی رادادم دستش،مدتی وراندازش کرد،ازبالاتاپئینش راخواند.فکرکرداشتباه خوانده،دوباره ازپائین تابالاش راخواند.سرش راتکان داد،لخندتمسخرآمیزی زد،زیرچشمی چپ چپ نگاهم کرد.چیزی نگفت. برگشت رفت سراغ سه نفردیگر.دهنش رابه گوش یک یکشان نزدیک کرد.بهم اشاره وکنارگوششان پچپچه کرد.یکی یکی ورقه راگرفتند،هرکدام دوبارخواندند.همه باتعجب نگاهم کردندوناگهان باهم قهقهه زدند.
ابراهیم هرندیگســـتره فرهنگ بخش پايانی: از صدای سخنِ عشق فتارها و کردارهای آموزشی، در برگيرنده همۀ راه ها و رسم ها و آداب و فوت و فن های زيستی که انسان را با زيستگاه اش سازگار می کنند و ماندگاری او را سبب می شوند، است. آموزش از هنگام زاده شدن آغاز می شود و پدر و مادر و يا کسانی که اين دو نقش را برعهده دارند، نخستين آموزگاران انسان هستند. سپس نهادهای اجتماعی، از کودکستان تا دانشگاه و نهادهای دينی و رسانه های همگانی و بهداری و دادگستری و پليس، راه ها و رسم ها و بايد ها و نبايدها و هنجارهای فرهنگی و اجتماعی را به شيوه های ويژه خود، به افراد می آموزند.
محمود درويش « غریبه » ترجمه :حسن عزیزی نه آن غریبه را می شناسم..
و نه ریگ مرده اش را.
تابوتی دیدم بردوش مردم ،
من هم در پی اش روان..
مانند دیگران ..
سر به زیر ، به نشان احترام .
جواد طالعینگاهی به مجموعه شعر فریدا نارین فریبا نارین به نوشته ناشر در سال ۱۳۶۲ در مریوان کردستان به دنیا آمده و از سال ۱۳۸۶ تا ۲۰۱۰ به عنوان روزنامه نگار در اقلیم کردستان عراق کار کرده است. به این دلیل، مجموعه شعر او حال و هوای کردستان را با خود حمل می کند. همین شعر رقص آزادی به گونه ای سروده شده که خواننده را به یاد دختران شجاع کوبانی می اندازد. حتی عنوان مجموعه شعر نیز، تداعی کننده زن و رنج او در جامعه مردسالار کردستان است که البته امروز بر اساس گزارش هایی که می شنویم در اقلیم کردستان اندکی بهبود یافته است: “نه محصول عشقم، نه لذت”.
اسد رخساریان نگاهی به داستان بلندِ “آخرین اعدام” نوشته زکریّا هاشمی زبانِ داستان تمامِ مرزهای اخلاقی را درمی نوردد. گویا چاره ای هم جز این نبوده است. بازیگران داستان همین زبان را دارند. مواد و مصالح آن را از آشغالدانی هایی که به نام «خانه» و «محیط اجتماعی» در آن ها به سر می برند، به دست می آورند. این زبانِ زبان بُریده هاست. واژه ها را به ارادهی خود می بُرّد و به بیرون تف می کند. در متن و بطنِ خود هیچ حرمتی برای شنونده قائل نیست. جز این ویژهگی ها، شناسنامه ای ندارد. برای شناخت و ریشه یابی آن فقط باید به ژرفای زندگی متکلّمان آن نگریست. در اینجا، تمامِ انسانها آشکارا از غرایز خود پیروی می کنند.
رضا اسدیقدیما چنین چیزایی نداشتیم! «در این زمان، سالمندان و پیر و پاتال هایی هستند که بدون آگاهی از مدرنیت و تکامل، در راُس امورات ممالک مختلف قرار دارند و بدون توجه به پیشرفت های روزمره، همچنان بر ساز واپسگرایی و خرافه پرستی های خود می دمند و حاضر نیستند جای خود را به جوانترها بدهند، پس چه انتظاری از مادربزرگ تو می توان داشت»؟
احمد افرادینامه سرگشاده به دکتر شفیعی کد کنی تداوم نیما ستیزی ، در سنت ادبی و ادبیات سنتی ایران نیما، برخلاف کُهنسُرایان ، برسکویی دیگر ایستاده بود و از چشم اندازی دیگرْ، هستی را نظاره میکرد . درست به همین دلیل، جهانِ پیش رویش همان جهانی نبودکه پیش روی شاعران سنتی چهره می نمود. از این رو، در بیان تجربههای شاعرانه و توصیف هستی، به واژگان و ترکیبات و صوَر خیالی نیازمند بودکه در تاریخ ادب فارسی سابقه نداشته است و خود ِ نیما می بایست آستین بالا بزند و آنها را بیافریند .
علی اصغر راشدانخواص قهوه اهالی کارکشته منقل سال ها و بارها کنار بساط دود و دمشان کشاندنم و هم منقل و سیخ و سمبه هاشان شدم. خیلی ها مواجب می گرفتند که گیرم بندازند، تیغ شان نبرید واز دامشان گریختم. تازه پشت لبم کلک انداخته بود که مشتری پر و پاقرص آقا رضا سهیلا شدم. سال های آزگار هم پیاله میخانه نشین های حرفه ای بودم. انواع پیاله فروشی های تهران راتجربه کردم و پشت سر گذاشتم.از کلوب ها و دانسینگ های شبانه بگیر تا عرق فروشی های بامزه کله پاچه. یکی دو ساعت بعداز نصف شب که همه جا بسته می شد و جوابمان می کردند، دو سه نفر علاف همیشگی می رفیتم سراغ شکوفه نو، خورشید پیدا و تعطیل که می شد، باید می امدیم بیرون. آن همه سال نوشیدم والکلی نشدم.
محمد بینش (م ــ زیبا روز )ساحل آرامش هر گاه به خواب آیم، سودای تو را دارم
بر بستر ِ رؤیا ها، در یای تو را دارم
هر موج از آن دریا، خود موج ِ دگر آرد
زامواج ِ پیاپی من، بالای تو را دارم
رضا اغنمیبررسی و نقد کتاب محمد اثرماکسیم رودنسون - بخش دوم حضرت پس ازشنیدن صدا و دریافت پیام وحی، با ازسرگذراندن التهاب ها ودلهره های نخستین صدا ی بیسابقه، نگرانی شدیدی دردلش رخنه می کند که نکند این صدای ابلیس یا فکر و خیال بوده که در گوشش پیچیده است : «نگرانی ازاین که مبادا توسط روحی شیطانی اغفال ویا قربانی تصورات خود شده باشد» آزار می دهد. آشنائی با "ورقه بن نوفل" ونشستن پای صحبت او که ازبستگان همسرش خدیجه بوده و از دانشمندان عصر، او را تسکین می دهد وامیدوار می کند که شک وتردید ها را از دل شان باید بزداید.
خبر وحی بین مردم پراکنده می شود.
ناصر زراعتیچوب بر تابوتِ مُرده چاقِ کردنِ دکتر خانلری بهقیمتِ لاغر کردنِ نیما یوشیج
کشف و تلاشِ استاد دکتر محمّدرضا شفیعی کدکنی کتابِ «گزیدۀ اشعارِ دکتر پرویز ناتل خانلری» از سویِ نشرِ مروارید در تهران منتشر شده است. این کتاب هنوز به دست ما نرسیده، امّا «به گزارشِ خبرنگارِ [خبرگزاریِ] مِهر»، آقای استاد دکتر محمّدرضا شفیعی کدکنی مقدّمهای مفصّل بر این گزیده نگاشتهاند که حتماً مانندِ دیگرنوشتههایِ استاد پُرمایه است و خواندنی و آموزنده و ارزشمند. طبقِ همین گزارش (که آن را در اینترنت دیدم) استاد با آوردنِ دو شعر، یکی از خانلری و دیگری از نیما، موضوعِ «تأثیرپذیری»، «تقلید» و «کُپیبَرداری» نیما یوشیج را از پسرخاله و شاگردِ خود ـ یعنی همان مرحومِ مغفور دکتر پرویز ناتل خانلری ـ کشف و مطرح میکنند ...
مجید صدقیآرامش دریک رودخانه بزرگ جان هیوستن و ساتیاجیت رای . شاید هیچکس تا کنون به این موضوع فکرنکرده باشد که این دو فیلمساز برجسته سینما هردو در فیلمهایشان یک سلیقه ی مشترک داشتند . در دهه ی پنجاه هیوستن آمریکایی فیلمها یی چون ( ملکه آفریقا ) و ( موبی دیک ) را ساخت , و رای فیلمساز هندی سه فیلم که به سه گانه ی ( آپو ) معروف است را کارگردانی کرد. یک داستان حماسی درباره ی آپو پسربچه ای در یک روستا در هند که تلاش می کند سوا د بیاموزد و به عنوان یک مرد درشهر کلکته ( که از سال ۲۰۰۱ نام آن به کولکاتا برگردانیده شده ) به رسمیت شناخته شود .
ناصر زراعتیاَکلِ میّت اوّل، دو آخوندِ جوان وارد شدند: یکی عمامّهسیاه و دیگری عمامّهسفید. هر دو عبایِ نازکِ کِرِمرنگ به دوش داشتند و تسبیحِ بلند دستشان بود. پشتِ سرشان، هفت مردِ تنومند با لباسِ یکسان آمدند تو: پیراهنِ شطرنجیِ آبی/ سفید و کُتشلوارِ شیکِ سُرمهای. همه شبیهِ هم بودند. همانجا، دو طرفِ درِ ورودی، بهردیف، تکیه دادند به دیوار و مؤدب، دستها رویِهم، ایستادند و خیره شدند به جنازۀ استاد که رویِ تخت دراز به دراز افتاده بود.
رضا بی شتابعشق بازی در گورستان امشب در پیشِ روشنایی نشسته ام. چراغ را نمی بینم. ولی می دانم که هست. اکنون که اکسیرِ حوصله جسمِ مرا جانی دیگر داده است این سخنان را برای تو می نویسم. تو که حتی در غیبتِ چراغ، همیشه روشناییِ امید بوده ای. قیچیِ وقت است که لحظه ها را شکل می بخشد. زمان در بُرشی از ناگهان پدید می آید تا ما در بزنگاهِ زمان، خویشتن را بیابیم. کنارِ یکدیگر بنشینیم. در پژواکِ صدایمان ریشه های آشنایی بگسترانیم. شرابِ خورشید را در مینایِ ماه بنوشیم.
بیژن باران لحن سخنوری لحن در شعر و موسیقی تابع بسآمد، کیفیت، قدرت صدای گوینده یا ساز است. می تواند برخورد رسمی، انتیم، بازیکنانه، با مطایبه، سخره آمیز، راوی را نسبت به جا، قطعه، وضع، ترکیب، موقعیت، تم نشان دهد. لحن با حالت یعنی احساس یا جو یک قطعه هنری فرق دارد. هر قطعه هنری لحن خاص خود را داشته؛ در ادبیات با گزینه و نحوه ادای واژگان ربط دارد. در آوا شناسی تاکید بر هجایی با تلفظ شدیدتر تکیه است که گاهی معنی کلام را تغییر می دهد. تکیه هم طبیعی است هم برای ارایه معنی ثانوی. تکیه طبیعی گویشهای محلی را از هم متمایز می کند. مانند: گویشهای تهرانی، اصفهانی، مشهدی، هراتی، کابلی.
فرخ ازبرىحسرت به جستجوى تو ، اى بامدادِ شكفتن
تا ته كوچهٌ بن بست رسيدم
گُم گشته نهالِ آرزوهايم را
ساليانِ سال
در طراوتِ باران شستم
ل. تالستوی آلیوشا کوزه میر مجید عمرانی آلیوشا پسرکی ترکهای و راستگوش (گوشهایش مثل بال زده بوده بیرون) بود و دماغ گنده. بچهها سر به سرش میگذاشتند: "دماغ آلیوشا نگو، بگو یه سگ رو تپه". توی ده، مدرسه بود، اما درس تو کلهی آلیوشا نمیرفت. تازه، وقت برای درس و مشق نداشت. داداش بزرگش تو شهر پیش یک بازرگان کار میکرد و آلیوشا از همان بچگی وردست پدرش شد. شش سالش بود که دیگر با خواهرش گاو و گوسفندها را تو چراگاه میپایید و یککم بزرگتر که شد، شروع کرد به پاییدن اسب هم تو روز و هم تو شب. از دوازدهسالگی دیگر شخم میزد و گاری میراند. جان نداشت، اما فوت و فن بلد بود.
حسن حسامیلدای مادرانِ سیه پوش صدایت
از حنجرۀ خونین می گذرد
و بر لبان خشک و ماسیده
یخ می بندد
هنوزهجرانی می خوانی
با نگاهی مات
گمشده در هیچ جا
زخمت را می خراشی مادر!
مهدی استعدادی شادروایتی از شعر تبعیدی روشن است که کسرایی که در جوانی به سمت پیشنهادهای نیمایی رفته و در میان پیروان بنیانگذار شعر مدرن فارسی از جمله سیاسی ترین شاعران بوده، از گذشته خود به دوران تبعید دست نشوید و به ندامت سرایی تن در ندهد. اما تبعید به او فرصت را می بخشد که امید واری خود را تعدیل کرده و از نو تعریفش کند:
آری شبی ست شسته به تاریکی و به خون/ در خاطرم، ولی/ شمعی چراغداری خود را / در راه سرخ صبحدم آغاز می کند".
|