دوداستانک از یوهان پترهبل و اولریخ کنلولف ترجمه علی اصغرراشدان جوانکی آلمانی ما هر صنایع دستی از بیراهه ای عجیب وارد آمستردام شد که از راه خطاکردن به حقیقت و خودشناسی برسد. وارد شهر بزرگ ثروتمند تجاری پر از خانه های مجلل، کشتی های پر تب وتاب وآدم های سخت مشغول که شده بود، خانه ای قشنگ و بزرگ را تو چشم انداز خو دحس کرده و انگا ردر تمام مدت سفرش از دوتلینگن تاآمستردام اصلا زندگی نکرده بود .مدت زیادی با سردرگمی بنای گرانبهاراباشش دودکش روپشت بام ها،گچ بر یهای قشنگ، پنجره های بلند و به بزرگی در خانه پدرش را تماشاکرد.
محمد بینش (م ــ زیبا روز )عرفان از دیدگاه مولانا (۲) تنفس عمیق و آرام و تمرکز فکر بر دم و باز دم و اندام های انجام دهنده آن ها و توجه به ضربان نبض و قلب ، یکی از راه های مغلوب ساختن ِ هجوم خاطرات نیک و بد است . وقتی هم که افکار در ذهن رژه می روند ،می توان کوشش کرد که بدون گرفتار شدن به وسواس ، آنها را چون خاشاک ِ فراهم آمده بر سطح ِ رودخانه ای آرام ، به دور دست ها برد و از نظر ناپدیدشان کرد ، تا بتدریج جریانی از آب زلال پدیدار شود .
ابوالفضل محققیمن ابوالحسن شهادت می دهم بر مقدس بودن چاه جمکران ! پس از قرن ها به طور کاملااتفاقی دست نوشته ای از ابوالحسن رضا که کنیت او را نمی دانم به دست من رسید. او عالمی بود در قم بین سال های سیصد یا چهار صد قمری. بر عکس تاریخی که او در پای نوشته خود نهاده است کسی نمی تواند تاریخ دقیق این نوشته را معین کند و بردرستی یا نادرستی آن صحه بگذارد. من تنها می توانم عینا به این دست نوشته ابوالحسن استناد کنم که در زمان خود عالمی ربانی بود و جز به راستی سخن نمی گفت چرا که عالمان ربانی علمان دین، دهان جز به حقیقت نگشایند! و جز راست نگویند!
رضا بی شتابشب آویز با یادِ زیباترین ستارگانِ سرزمینِ آفتاب
شب از شرمی نفس گیر
چو آتش می خروشید وُ ز دردِ خویش می مویید
سپهرِ سوخته رخسارِ خود را چنگ می زد
و آه اش در نهفتِ سوگ می پیچید
زمان اِستاده بر درگاهِ باران
گلویش گُر گرفته سخت می سوخت
فرخ ازبرى
آواز جاودانگی به خاک افتاد
پیراهن دامادیش
هنوز، لکه های سفید داشت
دو چشم عاشقش بز وُ
دلش، راز هزاران امید داشت
منیر طه«بیا به دانشکدۀ خودمان، جای تو آنجاست» به یادِ استاد عزیزم دکتر لطفعلی صورتگر در دورهای که من دانشجوی دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی بودم به دعوتِ دانشگاه تهران دانشجویان کشورهای مختلف با سنین متفاوت برای تحقیق و تحصیل به ایران میآمدند و شمارِ دانشجویانِ خارجیِ زبان و ادبیات فارسی بیش از دیگر دانشکدهها بود و برخی از آنان استادان، دانشیاران، مدیران کتابخانه و رؤسای دانشکدههای خود بودند با خُلق و خویی متفاوت از یکدیگر، الفتگزین و دوست داشتنی که نامههای مهرآفرینشان را در صندوقچۀ نامههایم حفظ کردهام.
اشرف علیخانی«شب شکن» ماه می رقصد ز شادی ، تا تو می آیی رفیق
شب شکن، شور آفرین، خورشید دلهایی رفیق!
همچو سروی سربلندی، پای برجا، ماندگار
بر فراز قله هایی، شوق فردایی رفیق!
رضا اغنمیروشنگر تاریکی ها نقد و بررسی کتاب یاد نوشته های صفیه میربابایی (باغچه بان) خاطرات ایشان ازدوران بچگی شروع می شود. ازسه چهارسالگی شان. زمانی که پدرش اسماعیل ازاسکی شهر[شهر کهنه] ترکیه به ایروان کوچیده در آنجا با «علویه خانم که دختر جوان وزیبائی بوده ازدواج می کند» حاصل این زناشوئی زلیخا و صفیه و پسری به نام فرید است. پس ازمدتی پدر به ناگهان دارائی خود را به حراج گذاشته، با فروش خانه و زندگی زن وبچه را به امید مادربزرگ رها می کند و به اسکی شهر برمی گردد. و این مصادف زمانی ست که جنگ بالکان شروع شده و هفت سالگی صفیه خانم که بعدها باهمسری جبار عسگرزاده، به خانم باغچه بان شهرت می رسد.
مهدی استعدادی شادمسئله ی نجات مراد از دست مرید این نکته که فارسی زبانی توصیفی است و بدین خاطر نیز آن دقت مفهومی زبان های فرنگی را ندارد می تواند یک ارزیابی باشد. ارزیابی ای که بر اساس قیاس زبان ها شکل یافته است.
گرچه درستی یا نادرستی چنین ارزیابی ای به جای خود محفوظ است، اما ارزیابی فی نفسه هرگز بهانه ای برای موجه جلوه دادن خطا نیست؛ که همه چیز را به رغم ناهنجاری هایش بپذیریم. آن هم بدین معنی که در زبان فارسی هر نکته ای را به هر صورت در هم ریخته ای می توان بیان کرد.
محمود درويش«زیباترین عشق» ترجمه : حسن عزیزی به مانند سبزه ای روئیده در لابلای سنگ ،
دو بیگانه بودیم که به هم رسید یم .
آسمان بهاری ، پر ستاره بود .
و من شعری عاشقانه گفتم...
برای چشمانت...و به آواز خواندم .
رضا اسدیاسطوره مبارزه ز قرار گرفتن مشرف به درب ورودی هم چندان ناراضی نبود، چرا که عبور رهگذران، پزشکان و پرستاران بیش از حرکت یکنواخت ابرها توجه اش را جلب می نمودن. اونجا هم تمام وقت شاهد حرکت تخت روان های بیمارانی بود که در وضعیت دراز کش و یا باند پیچی شده در احاطه گروهی سفیدپوش در حرکت بودن.
ابتدا صدای پایشان به گوش می رسید و سپس جمالشان پدیدارمی گشت.
ا. رحمانقلب بی قرار در این دنیا چه داری؟
از این دنیای حسرت و امید، چه می خواهی؟
که این سان
چشم و دل از تو ربوده است؟
بهروز داودیچهار سروده تلخ
نه صدايت
نه تصويرت
نه حضورت
رؤياهايت را چه كنم
همه كابوس گشته اند
احمد شیرازی«پل ها و رهروان مات و مینای آسمان» به روایت شاعر یادها باز خوانی چند شعر از دفتر«ملانکولیا»اثر محمد رضا فشاهی به مناسبت هفتادمبن زاد روز او که از روزگار جوانی در بررسی وواکاوی ارثیه فکری وفلسفی نیاکانی پیشگامی ژرفا یاب بوده و در این باب چندین رساله ی پر ارزش ارمغان نسل ما کرده است
مهدی اصلانی و حاشا این خروس را سرِ بُریدن نیست بهروز شیدا، چیزی را میبیند که دیگران ندیدهاند. ما در نقدنوشتههای بهروز شیدا با متنی مستقل مواجهیم. پیشخواندهگیهایش افزون از بیش است. پوشههایی میگشاید و فایلهایی به دست میدهد که هرکدام خود فرمی مستقل است. او ذهنِ خواننده را خط نمیزند. داوری نمیکند و از خوب و بد قصه نمیگوید. پرسش روبرویمان مینهد، پنجرهای میگشاید و نهیب میزند که میتوان جور دیگری هم خواند. جور دیگری هم دید. انسان و آئینه مقابل هم قرار میدهد. جهان را به هیچ دلیل دشنام نمیدهد و گرفتارِ وحشت واژهها نمیشود. او نقالی است بلند فریاد.
محمود صفریاننگاهی به کتاب «در خدمت و خیانت زنان» اولین موضوعی که نظرم را جلب کرد نام کتاب بود. کتابی که با نام " زن ها و آدم ها " برای کسب اجازه چاپ به ارشاد تحویل می شود با نام " در خدمت و خیانت زنان " اجازه چاپ می گیرد. یعنی نامی که بیشتر می توانست باب سلیقه وخواست ارشاد باشد توسط ارشاد به نام دیگری تبدیل می شود. که کم تر برای ارشاد مطلوب است. اگر برعکسش بود بیشتر پذیرفتنی بود.
رضا بی شتابشیوه های عاشقی کاش هوای عاشقی، از بُنِ جان گذر کُنَد
بگذرد از گمانِ من، سوی دلم نظر کند
بویِ تو آوَرَد دمی تا دلِ من جوان شود
پیرهنی زِ پَر به بر، با تو رها سفر کند
(شارل بودلر) ایده ال برگردان از مانی مَه رُخانی را که در هر قابِ عکس بینی کنون،
میوه ی آفت زده، محصولِ این قرنِ جنون،
چَرمِ رقصیدن به پا، بُشقابکِی چوبین بدست
چون منی را قلب کی آرام و تسکین بوده است؟
ابوالفضل محققیکاندید سازمان! آن ها هنوز در یک خانه تیمی نیمه مخفی و نیمه علنی زندگی می کردند؛ خانهای نسبتاً بزرگ با چهار اطاق، چهار رفیق مرد و دو رفیق زن. دو زن و سه تن از مردان از جمله زندانیانی بودند که اندک زمانی قبل از انقلاب از زندان آزاد شده بودند. بعد از سال ها زندگیکردن در خانههای مخفی در مناطق فقیرنشین این نخستین خانه بزرگ در یک منطقه خوب تبریز بود که اجاره کرده بودند و یا شاید یکی از هواداران در اختیارشان نهاده بود. دختران هنوز شور سال های چریکی داشتند، هر روز صبح زود از خواب بر می خواستند، ورزش می کردند و گاه سرودی زیر لب زمزمه می نمودند. هرازگاهی نیز مشتی به شوخی حواله مردان! مردان نیز گاه گاهی همراهیشان می کردند. همه به گونهای گیج تحولات سریعی بودند که روزانه اتفاق می افتاد؛ تحولاتی که از زندگی و افکار گذشته دورشان می کرد و خواسته و ناخواسته به داخل میدان بزرگی که انقلاب ساخته بود پرتابشان می کرد. سالها زندگی چریکی، مخفیکاری، زندان و نگاه بیباور به تحولات، مانع از درک عمیق آنچه که پیرامونشان می گذشت می گردید. هیچ برنامه مشخصی نداشتند. موجی عظیم از نیروهای جوان عمدتاً دانشجو و محصل به طرفشان سرازیر شده بود. هیجان انقلاب جائی برای عقلانیت نمی گذاشت. آن هم برای یک سازمان چریکی!
علی اصغر راشدانبگو مگوهای آق جواد «مستقیم و غیرمستفیم، با انواع شگردا باد تو غبغب شون انداختن که کوس شهرتمون گوش فلکو کر کرده. یکی شون می گفت: خارج که میشم، همیشه ویزای برگشتم تو جیبمه. نان به نرخ روز خور، تا حس میکنه اوضاع قاراش میشه و ممکنه طناب دور گلوش بندازن، با روابط وضوابط و شاخکاش، جیم میشه خارج. آبا که از آسیا میافته، برمیگرده و میشه عضو برجسته. طناب مال نویسنده های دیگه است، دعوتنامه های طاق و جفت مال چار پنج نفر از ما بهترونه. آهست میرن وآهسته میان، گربه م اصلا وابداشاخشون نمیزنه. هیچوقت بهشون نگفتن بالای چشتون ابروست! کدوم شهر و کشور؟
ابراهیم هرندیدر گســـتره فرهنگ بخش هشتم: ژن و مِم نداشتن زبان نيز دست کمی از نداشتن آن سه برآيه ديگر ندارد. ناشنوايان با زبان ايمايی بیانِ مقصود می نمايند و نابينايانِ ناشنوان با زبان بساوايی (لامسه). پيش تر گفتيم که هر يک از حس های پنجگانه انسان، زبان ويژه خود را دارد. برای نوزادی که حس های بينايی و شنوايی و بساوايی ندارد، زبان در حس های بويايی و چشايی شکل می گيرد. اما زبان چشايی و بويايی، زبان های درونی هستند و با آن ها نمی توان با ديگران به گرفت و داد اطلاعات پرداخت. چنين است که اين نوزادان که خوشبختانه شمارشان در جهان اندک است، به بزرگسالی نمی رسند و هرگز نمی توانند هويت اجتماعی بدست آورند.
رضا اغنمیکهربا بررسی و نقد کتاب این کتاب ۲۷۷ برگی، نه وقایع نگاری ست ونه داستان یا رمان اجتماعی. به نوعی درهمریخته از آشفته فکری ها؛ نشانگرفضای بخشی از محافل روشنفکری سطحی درفضای بحرانی، زیرسانسور و سرکوب است. ومهم، برجسته کردن مسائل جنسی، با زبانی بس تهوع آور! نیش زدن وبدنام کردن این شاعره ونقاش وآن نویسنده وهنرمند، و شگفت اینکه با همه پنهان کاری دراسم گزاریِ بازیگران، هرخواننده ، به ویژه هم نسل های نویسنده، همۀ آن ها را می شناسد، با تمیز سره ازناسره، ازتهمت ها وچرکینیِ عقده هایِ نهفتۀ نویسنده به نفرت ازاو یاد می کند.
ناصر زراعتیحکایتی سوررئال از عطار نیشابوری «الهینامه» عطار نیشابوری شاملِ حکایتهایِ متعددی است. «حکایتِ عاشقانۀ رابعه و بکتاش» مفصلترین این حکایتهاست. حکایتِ زیر، ماجرایِ آدم و حوّا و ابلیس که پس از رانده شدن از بهشت و هبوطِ آدم و حوّا، در زمین نیز دست از سرِ آن دو برنمیدارد، از جمله حکایتهایِ جالب و جذّاب و خواندنی این کتاب است.
محمد بینش (م ــ زیبا روز )معنای عرفان از دیدگاه مولوی (۱) عرفان یعنی شناخت . و این کامل ترین تعریف از آن است : "شناختن و دانستن بعد از نادانی" (منتهی الارب)(ناظم الاطباء) [به نقل از فرهنگ دهخدا] آن نوع دانایی که بر اساس تجارب و تفکر و فرهنگ و محفوظات شخص برایش ایجاد شود دانایی پس از دانایی ست . اما این دانایی یکباره روشن شدن است؛
مجید صدقیزندگی بهتراز جنگ اهی شدن به سوی جشنواره ی سینمایی کن برای دیدن فیلم ها و نیز رویدادهای حنبی حشنواره همواره برای دوستداران سینما یک حسرت ابدی وبرای آنهایی که جیبشان خالی است یک آرزوی دست نیافتنی بشمارمی آید. با این حال ,هرچند عشاق سینما بناچار از سفربه کن - که سکونت در هتل هایش مستلزم پرداخت هزینه ی سرسام آوری است - چشم پوشی میکنند , سینماهای فرانسه پس از پایان جشنواره مانند بسیاری از کشورهای دیگر به تدریج - و گاهی همزمان با حشنواره - اقدام به نمایش فیلمها می کنند . ولی در فرانسه علاوه براین , سینما تک پاریس نقش مهمی در نمایش زود بهنگام فیلمهای جشنواره کن دارد .
|