محمود معتقد ی گوشی به آ زادی و / سرودی ناخواند ه ازبها ری رفیق
جمهوری چای ات را
د ر خا ورا ن بنوش
کودک وطن معجزه هایش
شب این خانه را
تو هنوز
چگونه
به یاد می آوری
سيروس"قاسم" سيفآتش بازی، برای خدايان بيدار شويد!
بيدار شويد ای آوارگان!
بيدار شويد!
جشن است!
جشن سال نو است!
آتش بازی دوست دارند اين ورشکستگان به تقصير،
اين خدايان!
بیژن باران پروانه لبخندت پروانه ای بال گشا
از چهره ات برای پرواز.
خنده ات آبشار شادی و شوق
جاری بر تن داغ شب.
میرزاتقی خان سفرهای استانی حضرت نوح هزاران سال بعد آنهائی که در ده کوره های ابرقو وکهکیلویه آن زمان زندگی خواهند کرد به بچه هایشان که غر می زنند و از عدم امکانات می نالند، خواهند گفت برو خدا را شکر کن که هزار سال پیش یک رئیس جمهور مردمی پیدا شده بود و دستور داد چند تا فرقون خاک وگل به پدران ما بدهند که این آلونک را بسازند، وگرنه الان باید زیر باران بنشینی و درس بخوانی!
رضا براهنییادداشتی بر چاپ جدید قصه نویسی بُعدِ مسافت و فاصله ی زمانی هر چند به آسانی قابل اندازه گیری و داوری هستند ـ بویژه برای کسی که هوش و حواسش سر جایش باشد ـ اما وقایعی که در طول این دو اتفاق می افتند، همیشه هم از رهگذر یقین و اطمینان مطلق نمی گذرند. حوادث دیگر، در زمانها و مکانهای طولِ راه زمان و مکان اول، و زمان و مکانِ آخر، طرح وقوع را چنان دستخوش نوسان می کنند که آدم به اجبار از تقسیم بندی به ظاهر منطقی هراکلیتوس، که بر پیشانی این یادداشت نصب شده، فراتر می رود و قدم در دنیای حیرت انگیزی می گذارد که در آن معلوم نیست خواب است یا بیدار، و یا اگر بین این دو، با چشم باز در نوسان است، تشخیص درجه ی نوسان ـ که الزاما بر عهده ی خود او نیست ـ با کیست و ماهیتش چیست.
شهلا آقاپورهفت موج زما ن هفت هزار ساعت
زنگ می زنند
ديوارها ما ت
خالی اند
رضا بی شتابچامه بر چليپا بر چليپا می چکد چون چامه اي
گلگون بلند آواز
از شعورِ شعله ی شوقی به پرواز
جمعی به مجمرِ تجهيل
نادره افشاریخانم نبات! وقتی تقوايی را اعدام كردند، آن هم به اتهام „زنا“ من شاخ درآوردم. اين حاجی تقوايی از همان سال ها مسجد برو بود. زنش چادرش را تا رو چشمش پائين می كشيد. با هيچ مردی هم سلام و عليك نمیكرد. حتا بابا را كه میديد، انگار صداش را عوض می كرد. زير لبی سلامی می گفت و در خانه را می بست.
علی رضا جباریتن لرزه های خشم زمين درسوگ بم بم
شاخه گلي
درحصارکان های ياقوت
سربرزده ازخاک
دردل کوير
مهدی استعدادی شاددوزخ دورن ما و بهانه ی عبدالکریم سروش، یکی از رکاب سواران اتوبوس انقلاب اسلامی، در ستایش از عشق زمینی امروزه، البته اگر جناب سروش دغدغه ی معاصر بودن راداشته باشند، برای ادبیات، دستکم، یک تقسیم بندی عمومی داریم. تقسیم بندی که با صفت های کلاسیک و مُدرن مشخص می شود و در معنای ضمنی خود، برای ایفای نقش زنان در عرصه ادبی، یک فاصله زمین تا آسمان را در بردارد. اگر ادب کهن به خاطر قدر قدرتی استبداد مردانه به حضور زن فضای لازم را نداد، زنان در مُدرنیته ادبی، هم به لحاظ کمی و هم از منظر کیفیتی، در حال رسیدن به جایگاهی در خور هستند. کافی است در این رابطه، یعنی از منظر سرشماری زنان، یک تذکره شاعران قدیم را با آنتولوژی ادبیان مُدرن قیاس کنیم.
علی رضا جباریکی پرچم سحر را...؟ شب درد
شب رنج
شب خاموشی
شبی که راز گم شده ات را
جز به دل ریش ریش
به هیچ کس نتوان گفت
منوچهر عوض نیاشب میلاد در شب میلاد تو ای آفتاب
تاج زرینی به سر بر می کنم.
همچو خور اندر پگاهی سیمگون
با مهارت صید اختر می کنم.
جواد طالعیسیزده دختر افغان از ایران می نویسند دفتر اروپائی شهروند ۱۳ دختران نوجوان افغان، در دوران اقامت اجباری خود در ایران، به همت خانه کودک شوش، در عرصه نوشتن نثر و شعر استعدادیابی شدند، یکی از آن ها جایزه هانس کریستیان اندرسن را ربود و اکنون دستچین نوشته های آن ها به زبان آلمانی در یک کتاب منتشر شده است.
منصور کوشانحافظه ی جمعی ی نویسندگان آن چه فرهنگ ایران را از دیگر فرهنگ ها، به ویژه از فرهنگ یونانی و فرهنگ سامی متمایز می کند، آن معرفتی است که ریشه اش در ژرفای احساس و شعور زندگی ی پیرامونی ی ایرانی ی فرهیخته نشسته است و تبلور و تجلیی آن در شعر ابوعبدالله رودکی، عاشقانه ی "ویس و رامین" اسعد گرگانی، حماسه های ابوالقاسم فردوسی، منظومه های نظامی گنجوی، غزل های شمس الدین حافظ و به شکل جسته و گریخته در آثار چند شاعر و نویسنده ی دیگر پیش از دوران صفویه دیده می شود و در شعرها و داستان های چند شاعر و نویسنده ی بعد از انقلاب مشروطیت.
محمدعلی اصفهانیبرای فردای شب يلدا می گويند که يلدا سالروز ميلاد نور است، و از فردای شب يلدا روز ها طولانی تر می شوند و خورشيد، بيشتر بالای سر ما می ماند.
اولی را خودشان بايد ثابت کنند. مخصوصاً چون که يلدا اصلاً شب است و روز نيست که بشود کلمه ی «سالروز» را برايش به کار برد. لابد می خواستند بگويند «سالگرد». من نمی دانم.
سیمین بهبهانی«والشمس...»: برای «خورشید»های یلدا قسم به قلبی که می تپد
به سینه ام تند و سخت جان
قسم به خونی که می دود
به چاردالان تنگ او
نادره افشاریصیغه ی مامانی! «نمیخواهم شوهر کنم. اصلا حسی به مردها ندارم... و مادرم... حالا که به بهانه ی کارم آمده ام اینجا، خودم خواسته ام بیایم اینجا... هر شب تلفن میکند که میدانم از پیش ما رفته ای که آزاد باشی... که هر شب پسری را به خانه ات ببری... من تلفن میکنم که صیغه ات کنم تا گناه نکنی... همین... و تلفن را میگذارد...»
مسعود نقره کار" واعظ شهیر" گوشه ای از رمان " بچه های اعماق" – جلد دوم " هفته ی پیش تو مسجد امام حسین منبر داشت , گفت : آی ژیگولوها اینقدر دنبال دختربازی نرین , معصیت داره , خیال نکنین من از روی غرض و مرض میگم , نه ,من اگه عمامه مو وردارم و ریش و سبیلمو بزنم , و یه پیرهن یقه باز و یه شلوار لی بپوشم و یه کفش ورنی پام کنم دکونه همه تونو تخته می کنم , آره مام اگه بخوایم می تونیم , اما نمی کنیم , واسه اینکه گناه داره , معصیت داره "
منوچهر عوض نیاهوشیارتر از کفش های سهراب من به ستایش کفش هایی می روم
که شیواتر از هر شاعری می سرایند
و گویاتر از میلیو ن ها زبان سخن می گویند
و از بزرگ ترین بمب ها ی عمو سام هم مخرب ترند؛
و حتی از ترازوی سردر دیوان قضا هم دادگرتر.
عباس صحرائیقصه کوچ در " بخارست " هواپيما عوض مى کرديم. هوا آزار دهنده سرد بود. برفى سنگين فرودگاه را پر از اشباح کرده بود. شلاق باد، ساچمه هاى ريز برف را بيرحمانه در پوست صورت مىچکاند. نور زرد و بى حال تک توک چراغ هاى ترمينال دوردست با تاريکى مسلط بر همه جا، کارى نداشت.
سيروس"قاسم" سيف"يا محيرالعقول و الاقوال" مدورالفکر، پس از چند سرفه ی دورانی، سینه اش را صاف می كند و می گوید: ( نظر من این است كه بیائید و دعوا را كنار بگذاریم و دست به دست همدیگر بدهیم و با هم متحد شویم، شاید كه به ناگهان، معجزه ای بشود و آسمان شهر سوخته را، ابرهای آب داری فرا بگیرند و ببارند و همه ی آن كویر، دریائی شود و آن قلوه سنگ، همه ی آب آن دریا را مثل اسفنج به خودش بكشاند و آهسته آهسته بزرگ شود و بزرگتر و ....).
م. سحرویــژهء روحــانــی خویش و «خودی» خوانی
خیل ِ اجیران را
«غیرخودی» نامی
مردم ایران را
محمود کویریلدا: زاد روز خورشید یلدا شب تولد خورشید است. طولانی ترین شب سال سپری می شود و تاریکی که تا دیروز در روزهای سرد و تاریک، بر نور غلبه یاقته بود، جای خود را به نور می دهد. نور بر تاریکی پیروز می شود و دوره سیاهی، تاریکی و تباهی پایان می گیرد. یلدا،آغاز «انقلاب زمستانی» است، در برابر «انقلاب تابستانی» که از اول تیر آغاز می شود. شب یلدا شب تولد روشنایی هاست.
شهلا آقاپورخبر جها ن به تماشای جهان گوش ایستاده ام
پرتاب انسان را از بالای حماقت
و شکستن مجسمه ی بودا
در زنگ زدگی طالبان
بیژن باران هر كسی جايی دارد از این جا تا دورتران، راه من کدام است؟
در مه یادهای دیروزین
_ خاطرات روشن کودکی _
زنده گی من در چمدانی با من است،
|