logo




در اين زمينه

زن ايراني در گذار از اسطوره به تاريخ - ۱
حضرت "طاهره "از توهم تا واقعيت

يکشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۰ - ۰۸ ژانويه ۲۰۱۲

علی محمد جهانگیری

Tahere-Ghoratolein.jpg
v زن ايراني در گذار از اسطوره به تاريخ

در اسطوره هاي دوران باستاني و كهن ايران زمين ، مرد و زن "مشي و مشيانه " هر دو ريشه يك گياه "ريواس " بوده اند.چون ريشه ي اين گياه بروييد و ازدل زمين بيرون آمد به دو ساقه ي همانند تقسيم گرديد . يكي نماد مرد"مشي"و ديگري نماد زن " مشيانه " شدند.
دوران ميترائسيم (مهر پرستي) و آناهيتا (ناهيد) فرشته ي پاكي­هادرايران، زنان نماد مهر و باروري در جامعه و نگهباني درخانواده بودند.
در آيين اشو زرتشت هم ،از شش امشاسپندان يا فرشتگان مقدس سه فرشته ي امر تات " امر داد "، هيورتات "خرداد"، سپنتاارمئيتي " سپندارمز " مونث "زن" بودند. زنان ايراني دراين مقطع هم ،از جايگاه خاص و منحصر به فردي چون انتخاب همسر وحق مالكيت برخورداربوده اند.
در تمدن وتاريخ ايرانيان،تاسقوط حكومت ساسانيان، زنان اين مرز و بوم در چارچوب خانوادگي، فرهنگي ، نظامي و سياسي هم، بزرگ زنان ومهربانواني رادرعرصه ي همسر ، آموزگار ، جنگجو و شاه زن به جامعه هاي خود ارزاني داشتند.
پس از تسخير ايران به وسيله سپاهيان اسلام و استيلاي اعراب تازه مسلمان شده، برجان، مال و ناموس ايرانيان ،دختران و زنان زيباروي! وسيمين تن! ايراني، به كنيزي و بردگي برده شدند .به دنبال آن در تاريخ حكومت هاي ايلي! بر ايران ، يعني تا حكومت قاجاريان ،زنان ايران در تحولات سياسي ،اقتصادي و اجتماعي نقشي به عهده نداشتند.

حضرت "طاهره "از توهم تا واقعيت :

عشق به هر لحظه ندا مي كند
بر همه موجود صدا مي كند
هر كه هواي ره مــا مـي كند
كي ضررازموج بلا مـي كند
"ديوان اشعار"
زرين تاج(زاد1817م، مرگ1852م) معروف به قرۀ العين و متخلص به طاهره درخانواده اي روحاني و ثروتمند، در قزوين زاده شد.پدرش ملا صالح برغاني از روحانيون سرشناس منطقه بود.زرين تاج از كودكي به فراگيري علوم ديني پرداخت.در نوجواني با تسلط به فقه ،اصول، كلام و ادبيات، توجه و تحسين پدر، عمو ها و اقوام خود را بر انگيخت.در سيزده سالگي به آموزش ديني دختران و زنان شهر خود اقدام كرد. ودركنار آن درموضوعات ديني و مذهبي به مباحثه با روحانيون پرداخت . در همين زمان با پسر عموي خود ازدواج كرد . تشكيل خانواده و مسايل روزمره زندگي زناشويي ، او را از آموزش و انديشه درآموزه هاي دين ، مذهب ، سعادت و رستگاري انسانها باز نداشت. دراين مقطع به وسيله يكي ازاقوام روحاني خود با مذهب شيخيه*[1] آشنا شد .
اين آشنايي انقلابي درانديشه ي او به وجود آورد ومسيرزندگي فكري وخانوادگي اورا دگرگون نمود. زرين تاج براي يافتن حق وحقيقت دين ومذهب و رهايي از بند خرافات و چه بايد كرد زمانه خود به نامه نگاري با سيد كاظم رشتي ،جانشين شيخ احمد احسايي ، رهبر شيخيه در كربلا ، اقدام نمود. شو ق دانستن وآگاهي ، اورا در بيست و شش سالگي واداركرد ،كه با داشتن همسر و سه فرزند (دو پسر و يك دختر ) به ديدار رشتي ، دركربلا برود . در كربلا رشتي پس از ملاقات و مباحثه با ايشان و همچنين ديدن قدرت بيان واستدلال هاي منحصر به فردش ، در رابطه با مقوله هاي ديني و مذهبي ،او را قره العين ( نور دو چشم ) ناميد و مقدمش را گرامي داشت .پس از مرگ زود هنگام رشتي ، قره العين به خواهش همسر رشتي كه نسبت به او ارادتي خاص داشت به منزل ايشان نقل مكان نمود . درخانه استاد ،وي جانشين علمي ايشان گشت و به نام او و از پشت پرده به تدريس طلاب (دانش آموزان ) همت گماشت. چون پيروان شيخيه كربلا ، تبحر و احاطه علمي او را در عمل ديدند از سوي پنج مريد خاص سيد كاظم رشتي لقب "نقطه علم الهيه " را، دريافت كرد .كه اين مقامي درحد اولياء دين بود .درهمين حال در كربلا موضوعات و مقولات مطرح شده قره العين در بين طلاب علوم ديني جايگاه خاص و ويژه اي يافت و مباحث(ديني ومذهبي) مطرح شده ايشان ، زبانزد خاص و عام شد . كه همين امر خشم و حسادت روحانيون شيعه كربلا را به همراه آورد. آنان والي كربلا را مجبوركردند كه قره العين را به كاظمين تبعيد كند.چون درآنجا هم، مورد اذيت و آزارعوام الناس قرار گرفت.خود سرانه به كربلا بازگشت .كه همين امر باعث شد كه او را در حبس خانگي قرار دهند و اطراف خانه اش مامور بگذارند ، تاكسي بدآنجا رفت وآمدي نداشته باشد دراين حال ، روحانيون شيعه كه وجود قره العين را، براي خود ، خطر بزرگي به حساب مي آوردند ، باز به والي شهر فشار آوردند كه اورا براي هميشه از شهركربلا اخراج نمايد ، والي شهر زير فشار روحانيون شيعه ، او را با همراهانش به شهر بغداد كه حاكم كل عراق درآنجا مستقر بود، فرستاد. حاكم بغداد براي فشار ودر تنگنا قراردادن قرة العين اورادرمنزل محمود الويسي مفتي سني مذهب ! شهر مستقركرد. با اين حال قره العين با شرايط جديد كنار آمد. و وقت خود را به مطالعه و مناظره ي ديني با مفتي مي گذراند . در همين زمان به نامه نگاري با سيد علي محمد باب ، يكي از دو جانشين سيد كاظم رشتي اقدام نمود . چندين نامه دررابطه با مباحث ديني و مذهبي بين آنان ، رد و بدل شد . بعداز نامه نگاري هاي اوليه ، قره العين رهبري مذهبي – سياسي باب را پذيرفت . به دنبال آن سيد علي محمد باب ، او را درشمار "حروف حي"يعني 18 نفري كه در آغاز حركت به او گرويده بودند ، برگزيد . چون باب درجواب يكي از نامه هاي قره العين او را راستگو ، دانا ، عمل كننده و طاهره ناميده بود . به همين خاطر پيروان باب اورا حضرت طاهره يا جناب طاهره ناميدند . درسال 1847 ميلادي با فشار روحانيون شيعه درعراق حاكم بغداد حكم اخراج طاهره را ، از سرزمين عراق صادركرد .با اين حال طاهره با همراهانش آهنگ ايران نمود .در كرند ، كرمانشاه و همدان به تبليغ از مرام و آيين جديد خود و همراهانش اقدام نمود و ازمردم خواست جهت رهايي از جهل و ظلم حاكم و رسيدن به علم وعدالت به باب ايمان بياورند . ايشان درادامه سفر ، به زادگاه خود ، شهر قزوين وارد شدند ودرآنجا هم، مردم را به آيين باب فرا خواندند اين دعوت و تبليغات طاهره و يارانش ، روحانيون شيعه مذهب شهرراكه اكثريت آنها ازاقوام طاهره بودند ، به هراس و وحشت انداخت.روحانيون قزوين به رهبري ملا محمد تقي امام جمعه قزوين ، عمو و پدر شوهر طاهره كه تكفير كننده شيخ احمد احسايي نيز بود ، به مقابله با طاهره وبابيان شهر پرداختند.در نهايت اين مقابله روحانيون(تكفيروتفسيق بابيان) ملا محمد تقي به وسيله يكي ازپيروان باب كشته شد. همين مسئله باعث گشت كه والي شهر به تحريك روحانيون ،دست به كشتار بابيان بزندكه اين اولين كشتاردسته جمعي از بابيان درايران بود .درادامه مامورين حكومتي طاهره را هم ، دستگير و در خانه ي حاكم شهرزنداني كردند. روحانيون بعد از كشتن ملا محمد تقي به وسيله بابيان ، حاكم برجان ، مال و ناموس مردم منطقه شدند. و هرمخالف خود را با عنوان "بابي" سر به نيست مي كردند . در اين شرايط شوهر طاهره به خون خواهي پدرش ، خواستار محاكمه طاهره به عنوان محرك اصلي و خواهان قصاص از ايشان شد .در اين آشفته بازاركه طاهره درميان مرگ وزندگي دست و پا مي زد ؛ بابيان تهران به كمكش شتافتند و با نقشه ي قبلي او را اززندان خانگي فراري دادند و اورا با خود به تهران بردند. طاهره در تهران متوجه شدكه دستگيري و زنداني نمودن رهبر بابيان سيدعلي محمد شيرازي ، خللي درامرمبارزه بابيان ايجاد كرده است به همين خاطر جهت نجات باب از زندان وتعيين استراتژي جديد مبارزه ، اولين وآخرين نشست وكنگره بابيان درسراسرايران را در روستاي بٍهدشت دريك فرسنگي شهرشاهرود برپا نمود .دراين كنگره كه برنامه ريز ومجري اصلي آن طاهره بود . دين اسلام ومذهب شيعه منسوخ شد و طاهره خود به عنوان آخرين سخنران ، بي حجاب درجمع بابيان حاضر شد و آزادي زنان ورهايي آنان را ازبند حجاب و همچنين اشتراك دراموال رادوركن اساسي بابيان درشرايط جديد مبارزه اعلام كرد . بابيان دراجراي خط مشي نوين خود وساختن جامعه ايده آل ،دربيست كيلو متري بار فروش ( بابل ) در مكاني كه مزار شيخ طبرسي بود ، قلعه اي بر پا كردند ودرعرض 16 ماه آن را به دژي غير قابل نفوذ تبديل كردند. اين كانون پس از چندي به قبله آمال وآرزوهاي بابيان ، از سراسر ايران مبدل گشت.
دراواخرسلطنت محمد شاه يعني درزمان ولايت عهدي ناصر الدين شاه درتبريز،ميرزامحمدتقي خان كه پيشكاروليعهدبود،محاكمه سيد علي محمد باب را ترتيب دادوفتواي قتل او را ازدومجتهد وقت تبريز ملامحمدممقاني وسيد علي زنوزي گرفت .و بدينوسيله باب را با دو تن از يارانش درميدان شهر تير باران كرد و جسد آنان را هم، پس از آنكه سه روز بردروازه شهر آويزان بود ، به آتش كشيد. محمد تقي خان پس از مرگ محمد شاه وشروع سلطنت ناصرالدين شاه ودرآغازصدارت اعظمي خود(امير كبيري ايران)جهت نابودي جنبش بابيان چندين لشكر ازسپاهيان حكومت را جهت جنگ و نابودي آنان به مازندران گسيل داشت. بابيان درجنگ با سپاهيان دولت با شجاعت بي نظيري جنگيدند آنان حتي پسر فتحعلي شاه و ظل السلطان دو تن از فرماندهان دولتي را هم، كشتند.چون درادامه اين جنگ نابرابر،رهبر و فرمانده نظامي بابيان ملاحسين بشيرويه ( از حروف حي ) كشته شد. بابيان بازبااستقامت خود،حماسه ها آفريند. سپاهيان دولت چون از شكست بابيان نا اميدشدند، با محاصره وپيام به بابيان و قسم خوردن به قرآن ! به آنان امان دادند كه درصورت تسليم با آنان مدارا خواهند كرد كه اين حيله و خدعه اي بيش نبود . چرا كه با تسليم بابيان همگي آنان (1500تا2000 نفر) را ناجوانمردانه از دم تيغ گذراندند.
طاهره در زماني كه منطقه مازندران دراشغال نيروهاي نظامي و اعزامي از تهران بود و دژ بابيان در محاصره سربازان دولتي ،روزهاي سختي را مي گذارند. هر روز در منطقه اي از مازندران ديده مي شد و با سخنان آتشين خود ، مردم را به كمك رساني يا پيوستن به بابيان فرا مي خواند. در روز هاي آخر محاصره بابيان در قلعه طبرسي ، طاهره جهت پيوستن به همفكران و همراهان خود، به منطقه جنگي آمد. كه به وسيله سپاهيان دولتي دستگير شد و بعد از شناسايي و كسب تكليف از تهران او را تحت الحفظ به پايتخت فرستادند. در تهران وي را در بالا خانه ي ! منزل كلانتر شهر زنداني كردند. طاهره درزندان با طبع شعري كه داشت به سرودن اشعاري اقدام نمود و با جذب همسر زندانبان خود، ارتباطاتي با زنان و بابيان تهران بر قرار كرد وجواب نامه هاي بابيان و دوستداران خود را با آب سبزيجات مي نوشت. درهمين مقطع به دستور امير كبير جهت تخريب شخصيت مذهبي– سياسي طاهره، دو روحاني طراز اول تهران و ايران "ملاعلي كني" و "ملامحمد اندرماني " به مناظره ديني ومذهبي با طاهره پرداختند كه اين ترفند حكومت، دستاورد و نتيجه اي براي شاه، دولت وروحانيون دربر نداشت. وي دراين زمان(صدارت امير كبير ) ظاهراٌ با وساطت شاه از مرگ رهايي يافت.معروف است شاه ،پس ازگفتگويي با او ،به صدراعظم فرمان داده بود:
«...از هياتش خوشم مي آيد ، بگذار بماند .»
طاهره جداي از وجاهت ، شخصيت ، و بلاغتي كه بدان شهره ؛ و يا حتي اصل و تبار او كه از خانداني از علماي متنفذ قزوين بود، آنچه جان او را درآن موقع موقتاٌ نجات داد ، شايد احكام شرع اسلام(مذهب شيعه)بود كه اعدام مرتدي مونث را مكروه مي شمرد.
درادامه چند روزپس از ترور ناموفق شاه به وسيله بابيان ، باز مامورين حكومتي به سراغ طاهره رفتند و به استنطاق(بازجويي) از او پرداختند. طاهره در تمام مراحل بازجويي ، توهين ها ، تهمت ها و فشار ها را ، به جان خريد وراسخ ومصمم ازعقايد و عملكرد خود و بابيان دفاع نمود . سر انجام چون مامورين حكومتي با هيچ ترفندي نتوانستند طاهره را مجبور به توبه و ندامت واداركنند .صدراعظم(ميرزا آقاخان نوري)همچون اميركبير پيشين باز به سراغ مراجع تقليد(ملاعلي كني و ملامحمد اندرماني) رفت .آن دو با پيشنهادٍ عفو و آزادي در برابر توبه ، به ديدار طاهره شتافتند. كه نتيجه اي در بر نداشت . سرانجام اين دو روحاني !به امر شاه و حكومت ( دولت ) فتوي دادند كه:«... چون ارتداد و امتناعش از توبه محقق است بايد به نام قرآن به قتل برسد! » و اين فتوي خود را براي شاه فرستادند و شاه هم ، با دستاويز قرار دادن اين فتواي مراجع تقليد وقت ايران ،دستور كشتن طاهره را صادر كرد . چون طاهره پس از 3سال زنداني بودن ،بالاخره از زمان مرگ محتوم خود با خبر شد . بهترين لباسش را پوشيد و عطروگلاب به خود زد و عاشقانه و عارفانه به استقبال مرگ شتافت. مامورين تمام راه هاي منتهي به محل قتل را از ترس كوشش احتمالي بابيان براي رهايي اوبسته بودند. ساعت مرگ، او را به باغ ايل خاني ( محلي فعلي بانك ملي در خيابان فردوسي تهران ) بردند و درآنجا با فرو بردن دستمالي دردهانش اورا خفه كردند وپيكرش را درچاهي انداختند وآن را با سنگ و خاك پر كردند و به روايتي ديگر پيكر او را سوزانيدند. طاهره پس از مرگ در بين بابيان به اسطوره تبديل شد و بابيان او را رسوله ( رسول زن) ناميدند و چند سال بعد هم، ميرزا حسينعلي نوري ( بهاء الله) بنيانگزار فرقه بهائيت او را " صد يقه " ناميد. طاهره پس از سي و شش سال زندگي در قرن19 ميلادي ، به راستي يكي از معدود زنان در قاره آسيا و حتي جهان بود كه درحركت و نهضتي اجتماعي – سياسي شركت كرد و در آن نقشي اساسي به عهده گرفت و اولين زن ايراني درقرن نوزدهم بود كه در زماني كه زن كالايي بيش نبود . كشف حجاب كرد وجانش را فداي مبارزه در راه عقيده نمود.
در آغاز قرن بيستم ميلادي مستشرقين غربي كه به تاريخ ايران زمين و روند تحولات اجتماعي – سياسي آن علاقمند بودند ، در نوشته هاي خود بارها از حركت اصلاحي طاهره ياد كردند .
ژول بوا اسلام شناس فرانسوي گفت :
«... اگر قرار بود در عالم زنان بانويي به پيامبري مبعوث گردد . طاهره قائم و مهدي بود.»
لرد كرزن نويسنده و سياستمدار انگليسي هم گفت :
«... حسن جمال تنزيه و تقديس ، شجاعت و شهامت شاعر محبوب ايران طاهره قره العين را تكريم بسيار قائلم. كه درنهايت شجاعت وجانبازي ،مشعل دار آزادي زنان گرديد . شهادت او يكي از محزون تر ين وقايع تاريخ معاصر است.»
ولي مهمترين كسي كه درشناسايي طاهره به جهانيان و حتي ايرانيان اقدام نمود . مارتالوئيس روت[2] امريكايي است. ايشان پس ازآشنايي با بهاييان درامريكا ومطالعه تاريخ بابيان و بهاييان علاقه عجيبي به طاهره پيدا كرد . همين علاقه و عشق سبب شد كه مطالعات و تحقيقات دامنه داري را درجهت نوشتن كتابي درباره او شروع كند . مارتا به همين خاطر به ايران آمد و به شهر قزوين رفت و با بستگان طاهره كه همگي شيعه 12 امامي بودند تماس گرفت و از آنان اطلاعات لازم را براي تاليف كتابش به دست آورد . وچون به خانه نيمه مخروبه طاهره ، درشهر قزوين وارد شد زانو زد و كف اتاق را بوسه زد واشك ريخت . و به اين ترتيب كتاب (the iyih the pure iyads greatest woman ) را نوشت.
مارتا پس از ديدار از ايران به هندوستان رفت و در آنجا هفت مجموعه از شعرهاي طاهره را كه توسط ايرانيان به دست آورده بود با شرح حال مختصر وي به همت مرحوم اسفنديار بختياري ، تحت عنوان "تحفة طاهره" چاپ و پخش نمود . مارتا در همين حال درمناطق مختلف شبه قاره هند به خصوص درعرصه ي مطبوعات ،راديو و محافل ادبي ، هنري به معرفي و شناخت طاهره همت گماشت . ايشان در روز 22 جولا 1930 ميلادي به اتفاق دانشمند بهايي پرفسور پريتم و اسفنديار بختياري با اقبال شاعر وفيلسوف بزرگ شبه قاره هند ، درمنزلش ملاقات كردند آنان به ميزبان خود ، تحفة طاهره را با چند كتاب ديگر به رسم هديه و يادگاري تقديم نمودند. اقبال پس از مطالعه تحفه طاهره ،چنان تحت تاثير آن قرار گرفت كه درملاقات بعدي با مارتا، اظهار داشت كه در نظردارد ، در كتابي كه دردست تهيه دارد . ذكري از طاهره بنمايد . دو سال بعد يعني در سال 1932 ميلادي اين كتاب تحت عنوان "جاويد نامه" منتشر شدكه اكنون درديوان اقبال موجود است . جاويد نامه منظومه اي است تمثيلي و شرح حال مسافرتي عرفاني به شعر است كه اقبال تحت راهنمايي مولانا مي كند . در اين سير و سلوك عارفانه وقتي اقبال از افلاك قمر ،عطارد ، زهره و مريخ مي گذرد و به فلك مشتري مي رسد در آنجا با ارواح بزرگ منصور حلاج ، غالب دهلوي و طاهره موجه مي شود و داستان را ، خود به اين صورت ادامه مي دهد:
پيش خود ديدم سه روح پاكباز
آتش اندر سينه شان گيتي گـداز
در تب و تابي ز هنگام الســت
از شراب نغمه هاي خويش مست
غالب و حلاج و خاتون عجــم
شورها افكند در جــــان حــرم
اين نواها روح را بخشد حيـات
گرمي او از درون كـــاينــــات
سپس اقبال ابياتي از اشعار آنان را بيان مي كند و تحت نواي طاهره ابياتي از غزل معروف او را به مطلع زير مي‌نويسد:
گر به تو افتدم نظر چهره بچهره رو به رو
شرح دهم غم ترا نكته به نكته مو بمو
چاپ و انتشار اين كتاب اقبال با توجه به شخصيت ممتاز و نفوذ ايشان در شبه قاره هند و چاپ آن به زبان هاي سند‌هي، پشتو، پنجابي و اردو ، نقش اساسي درمعرفي طاهره در هند داشت . به دنبال آن ، مولانا انور شاه كشميري ، پرفسور محمد اسحاق ، شاد كشميري ، پرفسور يوسف سليم چشتي و جميله، داستان ها و ابياتي از آثار طاهره را به نثر يا نظم به چاپ رساندند . درحال حاضر هم در شبه قاره هند ، ياد وخاطره طاهره همچنان زنده است ودرپاكستان ،هرسال روز 22 فروردين به نام روز طاهره را ،گرامي مي دارند وجشن مي گيرند.
ولي دراين حال درايران وحكومت جمهوري اسلامي، هم چهره وهم عملكرد طاهره ناشناخته مانده است. واگر زماني هم سخن و بحثي از طاهره مطرح مي گردد، بيشتر جنبه نفي او را در بردارد و مسايلي چون بي بند و باري و فساد در عقيده او را عنوان و تبليغ مي كنند ، نه مبارزه و كشف حجاب و فدا كردن جان درراه هدف وعقيده ،در همين حال، درآغاز قرن 21ميلادي و درعصرارتباطات وچرخش آزاد اطلاعات درجهان، چهره روشني از طاهره در ايران نمودار شده است كه مي تواند الگو و راهنمايي براي زنان ودختران ايران فردا باشد. به همين خاطر بايد سپاسگزار زنان نويسنده ، روشنفكر و فمنيسيت ايراني دردرون وبرون ايران زمين بود ،كه با تحقيق درزندگي ، عقايد ، عملكرد ، اشعاروشهادت طاهره ، چراغي فرا راه ايرانيان امروز و فردا به خصوص دختران اين مرزوبوم قرار داده اند.[3]


1.پيروان شيخ احمد احسايي (زاد 1166هجري قمري – مرگ1241 ه.ق) .فرقه اي از شيعه­ي اثني عشري كه در استباط مسايل فقهي جز و اخباريان و مخالف با اجتهاد از طريق اعمال اصول فقهند. آنان معتقد به توحيد، نبوت، امامت و اعتقاد به شيعه كامل هستند.
2.مارتالوئيس روت متولد 19 اوت 1872ميلادي در اوهايو (امريكا) پس از آشنايي با بهائيت از مبلغين اين آيين شد. در 400دانشگاه معروف جهان سخنراني كرد. و با انواع مختلف مردم در ارتباط بود. وي كتاب دكتر اسلمنت "بها الله و عصر جديد "را ترجمه كرد؛ به وسيله همين كتاب ملكه رو ماني به آيين بهائيت گرويد. ملكه رو ماني به همين خاطر يك سنجاق باارزش كه هديه دولت روس بود، به ايشان اهدا كرد. مارتا در28 سپتامبر 1939 در هونولولو درگذشت.

3.فشاهي، محمدرضا: واپسين جنبش هاي قرون وسطايي در دوران فئودال؛انتشارات جاويدان؛چاپ اول2536-فشاهي ، محمدرضا::نهضت باب(رنسانس ورفرماسيون ايران)-منصور،روشنك:چهره زن درجرايدمشروطيت-معين الدين صحرايي(زرين تاج ياقرۀ العين)به نقل ازروزگارنوديماه 1368-آدميت، فريدون:اميركبيروايران؛چاپ1334-ديوان اشعار،بانوفاطمه زرين تاج-طاهره قرۀ العين،به كوشش دكتر سام واثقي،نشربنيادكتابهاي سوخته ايران ودههامقاله ازوبلاكهاوسايتهاي اينترنتي

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد