logo





«زیباترین عشق»

ترجمه : حسن عزیزی

شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۴ - ۲۵ ژوييه ۲۰۱۵

محمود درويش

m-darwish70.jpg
به مانند سبزه ای روئیده در لابلای سنگ ،
دو بیگانه بودیم که به هم رسید یم .
آسمان بهاری ، پر ستاره بود .
و من شعری عاشقانه گفتم...
برای چشمانت...و به آواز خواندم .
چشمانت می داند ، چه انتظاری کشیدم؟
...به مانند پرنده ای ، در انتظار تابستان.
و به خواب رفتی ...چون خواب یک مهاجر .
چشمی به خواب می رود تا چشم دگر بیدار بماند ،
زمانی دراز...
و بگرید برای خواهرش .
دوعاشق ایم تا زمانی که ماه بخسبد .
و می دانیم که هم آغوشی و بوسه ...
خوراک شب های عشق بازی است .
و بامداد ، ندا می دهد که روز نوینی آغاز شده،
تا به راه ادامه دهیم .
دو دوستیم ما، پس نزد یک من آی...
دست در دست ، که تا با هم ترانه و خبر سازیم .
ز چه پرسیم از راه ، که مارا به کجا می برد ؟
ما را همین بس که تا أبد ، همراه باشیم .
بیا تا ترانه های غمین کهن را رها کنیم .
و نپرسیم که آیا عشق مان جاودان خواهد ماند ؟
تو را دوست دارم ، به مانند عشق کاروان،به واحه ای دربیابان..
و عشق گرسنه ای به تکه ای نان .

به مانند سبزه ای روئیده در لابلای سنگ ،
دو بیگانه بودیم که به هم رسید یم...
و دو دوست می مانیم ، جاودان .

------------------------------------
* - از مجموعه ی شعری ً اوراق الزیتون – برگ های زیتون ً

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد