|
لازم است در همین ابتدا عرض شود که این گزارش هنوز و الزاما ناقص است و نمیتواند جامع و دقیق باشد؛ چرا که ساختار بسته و مقررات و محدویت های تشکیلات مخفی آن زمان، اجازه نمی داد که اعضا ومسئولین سازمانی، از همه مسائل مربوط به مسائل نظری و سیاسی درون سازمان مطلع باشند.
امیدوارم که بتوانیم روزی، به یاری همه دوستانی که در آن سال های سخت خود سازنده جریان فدایی بودند و برای ساختن و تداوم آن از جان مایه گذاشتند و لحظه لحظه آن را زندگی کردند، گزارش جامعی در اختیار پژوهشگران قرار بدهیم. چنین کاری فعلاً جایش خالی است. گزارش من، البته فقط در ارائه اطلاعات به علاقه مندان و پژوهشگران محدود نمی ماند بلکه در عین حال نشان دهنده عمومیترین سمت تغییر وتحولات درون سازمانی است از مبارزه مسلحانه و ساختار نظامی اولیه به مبارزه سیاسی وسازمان سیاسی. لازم است به این نکته مهم نیز اشاره کنم که نظر براینکه فداییان به عنوان یک نیروی چپ ازابتدای شکلگیری شان، اندیشه و روش انتقادی را پذیرفته و همواره تلاش کردهاند که اندیشهها، گفتار، اعمال و رفتار سیاسی و سازمانی خود را در جهت دستیابی به برنامه، سیاست ها و اشکال مبارزاتی منطبق با شرایط جامعه خود و جهان معاصر به نقد بکشند، پس گزارش من از آن سال ها نیز روح و خصلت انتقادی دارد. اما اینکه، آن زمان ژرفا و وسعت شناخت و فهم ما از اندیشه و روش انتقادی معاصر تا کجا و چگونه بود، خود به پژوهش مستقلی نیاز دارد و طبعا نمیتواند موضوع سخن من در این گزارش باشد. کوشش من در این گزارش،معطوف و محدود به فرودها وفرازهای فکری، سیاسی و سازمانی درون سازمان است تا آنجا که من از آنها مطلع هستم ومی توانم نشان دهم. برای سهولت کار و برای اینکه بتوانم گزارش نسبتاً دقیق و روشنی ارائه کنم، موضوع را به فصل های زیر تقسیم کردهام: سال ۱۳۵۳ این سال، سال انباشت سؤالات و سربرآوردن تردیدها در باره تز "مبارزه مسلحانه، هم استراتژی و هم تاکتیک" و باز شدن راه برای گذار به پذیرش کار سیاسی به عنوان پای دوم جنبش فدایی است. - تردید در وجود شرایط عینی انقلاب و سمتگیری به اینکه چنین شرایطی وجود ندارد (مراجعه به جمع بندی سه ساله حمید اشرف.)؛ - تردید در صحت مبارزه مسلحانه هم استراتژی، هم تاکتیک و سمتگیری به سوی پذیرش کار سیاسی به عنوان یکی از ارکان فعالیت سازمان؛ - تردید در ساختار نظامی واقعاً موجود و سربازگیری وسمتگیری به سوی ساختار سیاسی – نظامی؛ - تردید در عملگرایی حاکم بر رهبری و کل تشکیلات مخفی و بازگشت به تئوری واهمیت و نقش آن در حیات سیاسی و حرکت سازمان؛ - تردید در شیوه تصمیم گیری و رهبری سازمان که کاملاً مرکزی، عمودی و بدون اطلاع اعضای سازمان بود و سمتگیری به سوی مشارکت اعضا در مباحث درون رهبری و سازمان. شاید امروز بعداز ۴۰ سال، انگشت گذاشتن روی این گونه تردیدها و سمتگیری ها بیاهمیت به نظر برسد، ولی واقعیت این است که در آن شرایط و آن سال ها که فکر و روش مبارزه مسلحانه در اقصا نقاط جهان و جامعه ما زبانه میکشید، هر سؤال و تردید در صحت مبارزه مسلحانه و هر سمتگیری زاویه دار با آن در درون سازمان، بسیار سخت بود و به کندی پذیرفته می شد. با این همه، هرکدام از این سوالات و تردیدها و سمتگیری ها، گام مهمی در سمت گذار به مبارزه سیاسی بود. در سال های تدارک نظری وعملی مبارزه مسلحانه، بویژه در زمان آغاز مبارزه مسلحانه در سال های ۱۳۴۹ و۱۳۵۰، گرایش به عمل دربرابر گرایش به تئوری و نظریه پردازی ، گرایش به مبارزه قهرآمیز در برابر گرایش به دیگر اشکال مبارزاتی و گرایش به محدود کردن مفهوم عمل سیاسی به عمل مسلحانه، بر ذهن پایه گذاران و رهروان جنبش چریکی حاکم بود. سه واندی سال طول کشید تا سؤالات و تردیدهای کوچک و بزرگ به فراز نقد و انتقاد فرا بروید و موجب اصلاح روش ها و اشکال و سازوکارهای سازمان و سمتگیری جدیدی در عرصه های گوناگون شود. عوامل پیدایش سوالات و تردیدها و سمتگیری جدید اگر قبل از عملیات سیاهکل در سال ۱۳۴۹، مبارزه مسلحانه یک موضوع ذهنی و انتزاعی بود، در سال ۱۳۵۳ ، دیگر چنین نبود. مبارزه مسلحانه طی این مدت، از دایره تنگ و خاکستری نظر و تئوری مبارزه مسلحانه در آمده و توسط فداییان و مجاهدین، به میدان پراتیک راه یافته، در بوته آزمایش قرار گرفته و خاکستری بودن، تناقضات درونی، ظرفیت های مثبت و منفی، توانایی ها، محدودیتها و نارسایی های آن آشکار شده بود. شکست عملیات در سیاهکل، کشته شدن و دستگیری اکثریت کادرهای اصلی آغازگر در یک سال اول و دیگر تلفات جبران ناپذیر فراوان، اولین سوالات و جرقه های تردید را در نزد فداییان به وجود می آورد. دستگیری وسیع گروه ها و محافل و افراد چپ ایران توسط رژیم دیکتاتوری شاه از اواخر سال ۱۳۴۹ تا۱۳۵۲، تبدیل شدن زندان ها به مراکز بحث و بررسی مشی مبارزه مسلحانه، حضور فعال و پیوسته بیژن جزنی و دیگر کادرهای با تجربه در میان زندانیان، نگاه نقادانه جزنی و دیگر افراد به اعمال و نظرات و تحلیل های حاکم بر رهبری وقت سازمان، برقراری رابطه میان جزنی از زندان با رهبری سازمان، آزاد شدن تعداد قابل توجهی از کادرهای باتجربه از زندان و پیوستن به سازمان در این سال ها، پیدایش و گشوده شدن فضا برای مباحث جدی تر در رهبری و حضور جدی تر و تدریجی نظرات جزنی در مرکزیت و درون سازمان، از جمله عوامل مهم این تغییر وتحول بودند. در تغییر وتحولات در رهبری، تشکیلات مخفی و نیروهای سازمان به عوامل زیر نیز باید اشاره کرد: - روی آوری اکثر گروه ها ومحافل و افراد چپ ایران به سازمان فداییان، با پیشینه وتجارب گوناگون و با برداشت های متفاوت از رابطه مبارزه مسلحانه با کار سیاسی؛ - گسترش نفوذ سازمان در میان دانشجویان و جنبش دانشجویی و فعالیت آنان در اشکال گوناگون غیر نظامی در حمایت از سازمان؛ -تشکیل گروه ها ومحافل مختلف توسط هواداران سازمان و فعالیت آنان در اشکال گوناگون غیر نظامی؛ - گسترش نفوذ سازمان در میان روشفکران، هنرمندان و معلمان که در اشکال گوناگون فکری، فرهنگی و غیر نظامی فعالیت میکردند؛ - گسترش نفوذ سازمان در خارج از کشور در میان کنفدراسیون دانشجویان و بخشی از گروه ها ومحافل چپ و بخشی از جبهه ملی خارج کشور؛ - پیدایش افراد و هسته های کارگری هوادار سازمان در پارهای از کارخانه های شهرهای بزرگ وفعالیت آنها در میان کارگران؛ - وجود ارتباط و گفت وگو میان برخی از اعضای سازمان با برخی از کارگران باتجربه در سال ۱۳۵۳؛ -ارتباط و بحث و گفتگو با برخی گروه های چپ مقیم خارج کشور. هرچه دامنه فعالیت نیروهای هوادار سازمان که صدها برابر اعضای مخفی آن بود گستردهتر میشد، تناقضات درونی مشی مسلحانه آشکارتر می شد. جریان فدایی که درسال ۱۳۴۹ یک گروه کوچک مخفی و مسلح بود درسال ۱۳۵۳ به یک جریان بزرگ و سراسری پر نفوذ در میان جوانان، روشنفکران، معلمان و بخشی از مردم فراروییده بود. در سال ۱۳۵۳، سازمان نزدیک به ۱۰۰ نفر عضو مخفی مسلح و هزاران طرفدار از طیف های گوناگون جامعه داشت. بعداز اینکه درسال ۱۳۵۳ تعداد زیادی تیم تشکیل شد و سازمان گسترش پیدا کرد، یکی از سؤالات اصلی در رهبری سازمان این شد که با این همه نیرو که به سازمان روی آوردهاند چه باید کرد؟ آیا میتوان و باید همه آنها را عضوگیری و مخفی و مسلح کرد؟ مبارزه مسلحانه چگونه تودهای میشود ؟ کارکرد مجموعه عوامل فوق، موجب شد که یقین مطلق گرایانه نسبت به نقش عمل و مبارزه مسلحانه به تدریج سست شود، ترک بردارد و دوباره راه برای اندیشیدن بازشود. در سال ۱۳۵۳، طلسم عملگرایی، مبارزه مسلحانه هم استراتژی، هم تاکتیک و طلسم اینکه نمی شود کار سیاسی کرد، شکست. یکی از دستاوردهای مبارزات چریک های فدایی خلق ایران تا سال ۱۳۵۳ ، ترک برداشتن و سست شدن این یقین ها و احکام غیرعلمی خودساخته و سست شدن این طلسم بود. از نظر من، سال ۱۳۵۳ ، نقطه عطفی در تاریخ سازمان و سرآغاز بازگشت سازمان چریک های فدایی خلق ایران به اصل خود در دهه چهل، یعنی سؤال کردن، تردید کردن، مطالعه کردن، اندیشیدن، انتقادی اندیشیدن، بازاندیشی دراندیشه و عمل و راه رفته خود، اهمیت دادن دوباره به تئوری و کار تئوریک، اهمیت دادن به کار سیاسی و نقش آن در میان مردم، اهمیت دادن به کادرها و نقش آنان است. سال ۱۳۵۴ در سال ۵۴ ، رهبری سازمان در راستای رفع اشکالات فکری، سیاسی و ساختاری واقعاً موجود، گام هایی عملی برمی دارد. توجه به تئوری، کارسیاسی، تداوم کار، حفظ رهبری و اصلاح ساختار تشیکلاتی از اوایل سال ۱۳۵۴ در دستور قرار گرفت. اقدامهای رهبری در جهت گذار به پذیرش کار سیاسی به عنوان پای دوم جنبش عبارتند از: ۱- اقدام در جهت توجه به تئوری: قرار گرفتن مطالعه، بویژه مطالعه آثار مارکسیتی- لینینیستی دردستور کار رهبری؛ قرارگرفتن مطالعه کتاب در برنامه روزانه اعضای تیم ها؛ توجه ویژه به کادرهایی که استعداد و توانایی کار تئوریک دارند؛ تشکیل تیم ویژه مطالعاتی توسط حمید اشرف، حمید مومنی و پاشاکی؛ فعال کردن نشریه تئوریک درون سازمانی. ۲- اقدام در جهت توجه به کارسیاسی- تبلیغی غیر مسلحانه: تغییر ساختار شاخههای سازمانی در جهت تشکیل تیم های کار در کارخانه ها و میان مردم با هدف کار سیاسی میان آنان و تشکیل چنین تیم هایی؛ تشکیل تیم های علنی – مخفی؛ اقدام برای گسترش ارتباط با کارگران با تجربه و پرنفوذ در کارخانه ها؛ انتشار نشریه تبلیغی – سیاسی تحت نام نبرد خلق کارگران و زحمتکشان (این نشریه متفاوت از نبرد خلقی بود که منتشر میشد. این نشریه فقط یک بار منتشر شد وبه دلیل دستگیری بهمن روحی آهنگران، ضربات ناشی از آن و نیز ضربات ۲۸ اردیبهشت ۱۳۵۵متوقف شد.) ۳- اقدام در جهت مشارکت دادن اعضای تیمها در روند تصمیم گیری رهبری: تشکیل هسته مسئولین مرکب از مسئولین تیم ها بمثابه حلقه رابط اعضا و رهبری سازمان؛ طرح مسائل و مباحث مهم مربوط به مشی و سیاست های سازمان در این هسته ها جهت انتقال به تیم ها و برگشت نتیجه مباحث به مرکزیت سازمان؛ تشویق اعضا و کادرها برای نوشتن در نشریه تئوریک درون سازمانی . در این سال، همچنین ازجمله مسائلی که در دستور قرار گرفت توجه به کیفیت سیاسی افراد برای عضو گیری بود. سال۱۳۵۵ این سال، سال متلاشی شدن سازمان تا مرز نابودی توسط رژیم بود. ۱- ابعاد ضربات وارده به سازمان از فروردین تا اواخر تیر ماه سال ۱۳۵۵: سازمان حدود ۶۰ درصد از اعضای مخفی خود از جمله کل رهبری را در این حملات ازدست داد؛ از چهار تا پنج شاخه سازمان که حدود ۱۰۰ نفر عضو مخفی داشتند، تنها یک شاخه سالم ماند وکلیه ارتباطات میان شاخه ها و تیم ها گسیخته شد. از میزان دستگیری ها اطلاعی در دست نیست اما بخش بزرگی از امکانات مالی و تسلیحاتی از بین رفت؛ بسیاری از ارتباطات با نیروهای علنی سازمان قطع وارتباط با خارج کشور قطع شد. ۲- مهم ترین عوامل بیرونی ودرونی ضربات سازمان در نیمه اول سال ۱۳۵۵: رژیم دیکتاتوری شاه، بعد از تاسیس حزب رستاخیز در سال ۱۳۵۳، سیاست و روش بازهم خشن تر و سرکوبگرانه تری در پیش گرفته بود، مجموعه شواهد نشان میدهد که رژیم، روش جدیدی برای نابودی کل رهبری و تشکیلات مخفی سازمان اتخاذ کرده بود. حملات رژیم به سازمان در سال ۱۳۵۵ با حملات قبلی درسال ۱۳۵۲، متفاوت بود. ساواک قبلاً براساس اطلاعاتی که به دست میآورد به طورعجولانه، ضربتی و مقطعی به این یا آن تیم یا فرد حمله میکرد، اما از سال ۱۳۵۳ به بعد کنترل تلفنی، مراقبت و تعقیب هواداران به طور طولانی و باحوصله جهت دستیابی به رهبری و کل تشکیلات، از روش های جدید رژیم در نابودی سازمان بود. ساواک با درس گرفتن ازچند سال درگیری با سازمان و عدم موفقیت در نابودی آن، روش کاررا عوض کرده بود. از سال ۱۳۵۱ تا اواخر سال ۱۳۵۳، تعداد قابل توجهی از زندانیان آزاد شده و به سازمان پیوسته بودند. رژیم درپروسه پنج سال تجربه، به اهمیت نقش رهبری فکری سازمان توسط جزنی و دیگر کادرهای با تجربه زندانی و نقش زندانیان آزاد شده در تقویت سازمان و تداوم کار، پی برده بود و با توجه به این تجربه، تعداد وسیعی از زندانیان سیاسی را که دوره محکومیتشان تمام شده بود، آزاد نمی کرد. این زندانیان مشهور به ملی کش بودند. رژیم در فروردین سال ۱۳۵۴ جزنی و ۶ نفر دیگر از کادرهای باتجربه و برجسته سازمان را در زندان کشت. کشتن جزنی بخش مهمی از برنامه رژیم برای نابودی کل سازمان بود. ۳- عوامل درونی مؤثر در ضربات سال ۱۳۵۵ رهبری واقعاً موجود سازمان در سال ۱۳۵۳ شناخت و تحلیل جدید و درستی از سیاست ها وروش های جدید رژیم ندارد. رهبری سازمان اطلاع و شناخت دقیقی از پیشرفت فنون در امور تلفن و کنترل تلفنی و دیگر سیستم های کنترل نظیر تعقیب و مراقبت پیچیده و طولانی ندارد و از روش های قبلی برای مقابله با کنترل تلفنی و ضد تعقیب و کنترل استفاده میکند. مسئولین شاخه ها با احتساب اینکه مامورین امکان کنترل تلفن به مدت ۱ تا ۲ دقیقه را ندارند، از خانههای تیمی به خانههای تیمی تلفن میکنند. مسئولین شاخه ها از روش ضد تعقیب سال های قبل که در برابر کنترل های پیچیده چندان کارایی ندارد استفاده میکنند. به این ترتیب، تلفن ها توسط مامورین سازمان امنیت کنترل شده و افراد علنی سازمان تحت مراقبت طولانی قرار میگیرند و ساواک به اغلب شاخه ها و تیم ها دسترسی پیدا میکند. ازجمله عوامل ضربات ۱۳۵۵، گسترش کمی و شتابناک تشکیلات مخفی از اواسط سال ۱۳۵۳ تا اوایل سال ۱۳۵۵ بود. سال ۱۳۵۵، سال حفظ سازمان بعداز ضربات اردیبهشت و تیرماه سال ۱۳۵۵، حدود ۳۲ نفر از اعضای مخفی سازمان زنده مانده بودند. حمید اشرف بعداز ضربات اردیبهشت، طی نامهای خطاب به اعضای سازمان نوشته بود که مرکزی ترین مساله سازمان در لحظه کنونی، حفظ سازمان است. بعداز ۸ تیر و کشته شدن حمید و بقیه رهبران سازمان، حفظ سازمان به تنها مساله مرکزی اعضای باقیمانده سازمان تبدیل شد. اقدامات اعضای باقیمانده ۱- اقدام مستقل هریک از مسئولین تیم ها و اعضای باقیمانده درجهت برقراری ارتباط با افرادی که حدس میزدند زنده مانده اند. ۲- برقراری ارتباط میان پنج تن از مسئولین تیم ها از ۸ تیر تا حدود اوایل مرداد ۱۳۵۵: حسن فرجودی ( رحیم) مسئول تیم مشهد از شاخه محمد حسین حق نواز؛ احمد غلامیان (هادی) ، از مسئولین تیم های شاخه نسترن آل آقا در تهران؛ صبا بیژن زاده (هاجر) از مسئولین تیم های شاخه بهروز ارمغانی؛ مجید عبدالرحیم پور از مسئولین تیم های شاخه بهروز ارمغانی و کیومرث سنجری. ۳- تشکیل اولین جلسه فوق اضطراری در تاریخ حدود اوایل مرداد ماه ۱۳۵۵ با شرکت ۴ نفر اول در خواجه ربیع مشهد. دلیل اینکه چرا غیر از حسن فرجودی، احمد غلامیان، صبا بیژن زاده و مجید عبدالرحیم پور، مسئولین دیگری نظیر طهماسب وزیری، کیومرث سنجری و عبدالله پنجه شاهی در این جلسه شرکت نداشتند، برای من روشن نیست. در آن زمان، حسن فرجودی، احمد غلامیان و صبا بیژن زاده همدیگررا می شناختند. آیا هنوز ارتباط میان این افراد با دیگر مسئولین باقیمانده برقرار نشده بود؟ آیا آنها با احتساب وارد شدن ضربه احتمالی به جلسه فوق اضطراری و به خاطر حفظ آنها، تصمیم به عدم حضور دیگر مسئولین باقیمانده در جلسه گرفته بودند؟ دلایل برایم معلوم نبود و نیست. در آن زمان تمامی ارتباطات من قطع بود. حدس می زنم تا آن لحظه هنوز ارتباطات میان همه مسئولین برقرار نشده بود و یا سه فرد مذکور صلاح نمیدانستند همه مسئولین در یک جلسه جمع شوند و در یک جا ضربه بخورند. تشکیل این جلسه در آن تاریخ و در شرایطی که سازمان همچنان مورد پورش پلیس بود، مهم ترین اقدام در جهت حفظ سازمان ودرعین حال خطرناک ترین وسرنوشت سازترین اقدام بود. مهم ترین تصمیمات درجلسه فوق اضطراری: حفظ سازمان و باز سازی آن،هسته اصلی دستور جلسه بود و مدت زمان جلسه بسیار کوتاه بود. از مهم ترین تصمیم هایی که از آن جلسه به خاطرم مانده است تعیین مسئول ارتباط میان مسئولین و برقراری ارتباطات قطع شده است. در این جلسه، حسن فرجودی به پیشنهاد مجید عبدالرحیم پور به عنوان مسئول ارتباطات تعیین شد. حسن فرجودی (رحیم) نه تنها این مسئولیت را به خوبی اجراکرد، بلکه بعد از دستگیری و زیر شکنجه های بسیار ساواک نیز، مجموعه ارتباطات و اطلاعات خود را درسینه نگه داشت. بروز گرایش های متفاوت در میان اعضای مخفی سازمان به دنبال از بین رفتن کل رهبری و حدود ۶۰ درصد اعضای مخفی سازمان، سه گرایش در درون تشکلات مخفی بروز کرد: گرایش دفاع از نظرات مسعود احمد زاده؛ گرایش دفاع از کار سیاسی و گرایش دفاع از خط جزنی. مدافعان گرایش سیاسی بلافاصله بعداز ضربات تیرماه ۱۳۵۵، نظرات خود مبنی بر اشتباه بودن مبارزه مسلحانه به قرائت های مسعود احمدزاده ، پویان و جزنی و درست بودن کار سیاسی را در درون سازمان طرح کردند. آنها بعداز کمترین بحث و تبادل نظر دردرون سازمان، تصمیم به انشعاب گرفتند و انشعاب کردند. تعداد آنها حدود هفت نفربود. این دسته از اعضای سازمان، چند ماه بعداز ضربات ۸ تیر ۱۳۵۵ با انتشار یک بیانیه انشعاب خود از سازمان را اعلام کردند. مدافعان گرایش دوم و سوم به بحث و تبادل نظر ادامه دادند. نتیجه کار، پذیرش نظرات جزنی از طرف همه اعضای مخفی سازمان در داخل کشور بود. بدین سان تا اواخر سال ۱۳۵۵ نظرات جزنی برای اولین بار رسما توسط اعضای مخفی سازمان در داخل کشور پذیرفته شد. نظرات جزنی اگرچه از طرف رهبری سازمان از سال ۱۳۵۳مورد توجه جدی قرار گرفته و به رهنمای عمل بدل و اهمیت آن در نبرد خلق شماره ۶ اعلام شده بود، ولی تا ۸ تیر ۱۳۵۵در درون و بیرون سازمان به عنوان نظر رسمی سازمان اعلام نشده بود. انشعاب هفت تن از اعضای سازمان در آن شرایط، سازمان را به لحاظ کیفی و کمی بازهم تضعیف کرد. بعد از انشعاب، در اواخر سال ۱۳۵۶، گرایش به کار سیاسی و ردّ مبارزه مسلحانه مجدداً در درون سازمان بروز کرد و حدود هفت نفر به صحت کار سیاسی رسیدند. یکی از این افراد اواخر سال ۱۳۵۶ از سازمان رفت و به منشعبین پیوست و دونفر دیگر به سازمان پیکار( بخش مارکسیست شده مجاهدین ) پیوستند، بقیه ماندند و به بحث و فعالیت ادامه داند تا انقلاب. ادامه ضربات از ۱۰ تیر تا اواخر اسفند ۱۳۵۵ بعداز ۸ تیر تا اسفند سال۱۳۵۵ حدود ۲۰ نفر از اعضای مخفی سازمان در درگیرهای خیابانی و یا حمله ساواک به خانه های تیمی کشته شدند: ۹تیر: حمید آرین، بهزاد امیری دوان؛ ۱۰ تیر: افسرالسادات حسینی، نادره احمد هاشمی، سیمین توکلی، ؟ تیر: حمید ژیان کرمانی؛ ۱۶ تیر: کاظم غبرائی؛ ۲۱ مرداد: مرتضی فاطمی؛ ۶ شهریور: حسن سعادتی؛ ۱۲ شهریور: پرویز داوری؛ ۱۲ مهر: تورج حیدری بیگوند؛ ۶ آبان: رحیم خدادادی، علی رضا شهاب رضوی؛ ۲۵ دی: خدابخش شالی؛ ۶ بهمن: کیومرث سنجری؛ ؟ بهمن: محمد کاسه چی؛ ۲۸ بهمن: فردوس آقا ابراهیمیان، حسین چوخاچی؛ ۸ اسفند: صبا بیژن زاده، بهنام امیری دوان؛ ۱۸ اسفند: عبدالرضا کلانتر نیستانکی. سال ۱۳۵۶ مرکزیت سه نفره جدید سازمان در اوایل سال ۱۳۵۶ به پیشنهاد احمد غلامیان و عضویت مجید عبدالرحیم پور و محمدرضا غبرائی تشکیل شد. مهم ترین سمتگیری، تصمیمات و اقدامات مرکزیت جدید عبارت بودند از: - اعلام موجودیت دوباره سازمان از طریق انتشار اعلامیه سیاسی نه انجام عملیات مسلحانه ( آبان ماه ۱۳۵۶)؛ - اعلام موضع جدید سازمان مبنی بر پذرش مواضع جزنی (ازطریق انتشار پیام دانشجو، به مناسبت ۱۶ آذر و یاد آوری نقش جزنی در انتشارپیام دانشجو در سال های قبل. از همین تاریخ ، نظرات جزنی به عنوان مبنای فعالیت سازمان، برای اولین بار به طور رسمی در سطح جامعه اعلام شد.) . - سازماندهی تیم ها در شاخه هایی با مسولیت های احمدغلامیان، مجید عبدالرحیم پور و محمد رضا غبرائی؛ - عضوگیری ویژه از افراد باتجربه و با کیفیت سیاسی وکاهش عضوگیری و مخفی کردن افراد کم تجربه؛ - فعال کردن دوباره رابطه سازمان با هواداران و گسترش آن؛ - انتقال بخشی از کارهای مهم از تشکیلات مخفی نظیر کارهای تایپ و انتشارات، تدارکات برخی از وسائل لازم و پخش اعلامیه و آثار سازمان به بیرون سازمان، به افراد غیر مخفی و هوادار سازمان؛ -تشکیل تیم های علنی – مخفی؛ - مشارکت دادن اعضای سازمان در مباحث مربوط به مسائل سیاسی؛ - تلاش برای تغییر ساختار مرکزیت و سازمان، گسترش کمی وکیفی مرکزیت در راستای انطباق با شرایط جدید در جامعه؛ -دادن اختیارات بیشتر به مسئولین شاخه ها و مسئولین تیم ها؛ - جهت دادن به هواداران سازمان درسمت فعالیت سیاسی گسترده در میان مردم و کارخانه ها؛ - ارتباط با زندانیان؛ -تداوم ارتباط با رفقای خارج کشور وفعال کردن بیشتر این ارتباطات. سال ۱۳۵۷ این سال، سال فراز کار سیاسی و فرود کامل مبارزه مسلحانه بود. تردید در نظرات جزنی در زمینه محوری بودن مبارزه مسلحانه و پیدایش مجدد نظرات مبنی بر رد مبارزه مسلحانه و پذیرش کار سیاسی در اوایل سال ۱۳۵۷ شروع شد. حدود شش نفر از اعضای مخفی سازمان در اوایل سال ۱۳۵۷ چنین نظری داشتند. این افراد برخلاف گروه منشعب از سازمان، ماندن در سازمان و فعالیت کردن و ادامه بحث درون سازمانی را بر ترک سازمان و انشعاب ترجیح دادند و ماندند. در اوایل این سال، شرایط برای پیدایش تحلیلی جدید از اوضاع سیاسی کشور مبنی بر آماده بودن شرایط انقلابی در کشور فراهم شد. در اردیبهشت یا خرداد ۱۳۵۷ مرکزیت سازمان جلسه ای با مسئولیت مجید عبدالرحیم پور و با شرکت علی اکبر شاندیزی (جواد) ، مهدی فتاپور(خسرو)، اکبر دوستدار صنایع، رحیم اسدالهی (علی) و... برای بررسی اوضاع جدید کشور تشکیل داد. در این جلسه موضوع پیدایش شرایط عینی انقلاب در کشور توسط مجید عبدالرحیم پور مطرح شد و مورد بحث قرار گرفت. در آن جلسه، این نظر مورد پذیرش قرار نگرفت، اما همه متفق القول بودند که سازمان باید فعالیت سیاسی خود را مطابق شرایط جدید به طور وسیعی گسترش دهد. نتیجه این جلسه را می توان در محورهای زیر خلاصه کرد: اتخاذ سیاست و تصمیم مبنی بر شرکت فعال وگسترده تر سیاسی در مبارزات مردم در محل کار و زندگی و کارخانه ها و استفاده از عملیات مسلحانه منطبق با شرایط جدید؛ رهنمود به هواداران سازمان جهت شرکت گسترده در مبارزات مردم؛ ارتباط گسترده با هواداران؛ ارتباط گسترده با روشنفکران و هنرمندان حامی سازمان؛ ارتباط گسترده با زندانیان آزاد شده و تلاش برای پیوستن مجدد آنها به تشکیلات واقعاً موجود. پایان سال ۱۳۵۷، پایان فرود کامل مشی مسلحانه به قرائت رفقا جزنی و پویان و مسعود احمدزاده و آغاز غلبه کار سیاسی در سازمان چریک های فدایی خلق ایران بود. چریک های فدایی خلق ایران، در پایان سال ۱۳۵۷ به یکی از اهدافشان که تشکیل حزب سیاسی چپ ایران بود رسیدند. مبارزه مسلحانه مورد نظر رفقای بنیانگذار جنبش فدایی تودهای نشد، ارتش خلق درست نشد ولی سازمان چریک های فدایی خلق ایران به حزب سیاسی بزرگ، سراسری و فراگیر در سطح کشور فرارویید. این یکی از بزرگ ترین دستاوردهای سازمان چریک های فدایی خلق ایران بود. چریک های فدایی برای رسیدن به تشکیل حزب جدید چپ ایران، از مبارزه قهرآمیز مسلحانه شروع کردند و هزینههای فراوانی پرداختند، ولی در پروسه تلاش وکار شبانه روزی و نقد وانتفاد از افکار و روش ها واعمال خود، به راههای سیاسی متعادل رسیدند. این یکی دیگر از دستاوردهای جنبش فداییان خلق ایران است. عوامل گذار از مبارزه مسلحانه به عنوان محور، به مبارزه سیاسی از سال ۱۳۵۶ تا انقلاب مهم ترین این عوامل عبارتند از: پیدایش فضای باز سیاسی؛ گسترش جنبش دانشجویی، روشنفکران، هنرمندان ، کانون وکلا و...؛ پایان یافتن سیاست صبر و انتظار توسط برخی نیروهای سیاسی نظیر نهضت آزادی و روی آوری مجدد آنها به مبارزات سیاسی فعال؛ روی آوری و گسترش مبارزات مردم شهر نشین و روی آوری تدریجی اما سازمان یافته و توانمند کارگران به مبارزات سیاسی گسترده؛ شرکت گسترده و علنی هواداران سازمان در سراسرکشور در مبارزات روزمره مردم؛ گسترش رابطه اعضای مخفی سازمان با هواداران و مردم؛ شکستن فضای بسته و روحیه ناشی از چند سال زندگی مخفی در ذهن ما چریک ها؛ روی آوری نه تنها بخش قابل توجهی از کادرهای زندانی جنبش فدایی، بلکه بخش مهمی از دانشجویان و دیگر هوادار سازمان به کار سیاسی و رد مبارزه مسلحانه. نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|