logo





پاسخی به یک نقد

بازهم در باره تاریخ فدایی(بخش دوم)

يکشنبه ۲۲ فروردين ۱۳۸۹ - ۱۱ آپريل ۲۰۱۰

الف. جیلو

خلاء اطلاعاتی دراسناد ساواک
از نظر مولف کتاب"چریک های فدایی خلق..."(۱) اسناد سازمان های اطلاعاتی در هرکشوری اصلی ترین حقایق مربوط به سازمانهای مخالف را در خود ذخیره کرده و می توانند اساسی برای بازآفرینی رویدادهای مربوط به تاریخ گرایشات سیاسی را فراهم سازند.
چنین باور غلو آمیزی، به خصوص اگر مقید به رعایت سیاست های راهبردی نهادهای رسمی حکومتی باشد، نیاز چندانی به تحلیل تاریخی موقعیت و مناسبات متقابل اقشار و گروهای اجتماعی با قدرت و گرایشات عمده سیاسی، برای تبیین پیچیدگی رویدادهای دوره مورد بررسی نخواهد داشت. برای تهیه تاریخچه ای که در خدمت اهداف معین سیاسی و تبلیغاتی باشد، صد البته نیازی به کار پر زحمت مذکور نخواهد بود. به همین اعتبار هم، آقای نادری به تحلیل و بررسی جامعه شناختی موقعیت اقشاری از جامعه ایران که نقش پایگاه اجتماعی جنبش چریکی را ایفا کرده و در کنش متقابل با آن قرار گرفتند، نزدیک نمی شود(۲). اما چنین روشی حتی به روند بررسی اسناد ساواک نیز تسری یافته، و ما جای شواهد مستند مربوط به ارزیابی های اطلاعاتی ساواک در مورد نیروهای اجتماعی پشتیبان جنبش چریکی چپ و به تبع آن نیروی مادی و نفوذ بالقوه سازما ن فدایی در میان آنان را، خالی می یابیم.
حتی اگر از آقای آرمان رهاوردی بپذیریم که هیچ گونه سناریوی قبلی و پیش زمینه فکری بر چنین تالیفی تحمیل نشده، باز هم بر ما معلوم نیست که دلایل عدم انعکاس اسناد مذکور در کتاب آقای نادری چه بوده است؟ به سختی می توان پذیرفت که چنین اسنادی در ساواک تهیه نمی شده و وجود نداشته اند. اگر چنین بوده، پس اسناد ساواک، به عنوان تکیه گاه وعصای دست یک تاریخ نویس، مشکلاتی فراتر از کمبودهایی که قبلا مورد اشاره ما و منتقدین دیگر این کتاب قرار گرفته اند، در تحلیل و تبیین صحیح رویدادهای تاریخی دارا هستند.
عدم دسترسی، نخواستن و نتوانستن، به هر دلیلی جز تاییدیه بیشتری بر بی اعتباری "فریب و توهم" جامعیت اسناد ساواک که مورد استفاده آقای نادری قرار گرفته اند، فراهم نمی کنند.
اما مشکل فراتر از حتی کمبودهای فوق است. اسناد ساواک دچار یک خلا فزاینده اطلاعاتی در باره سازمان فدایی در دوره ۱۳۵۵-۱۳۵۷ و بعد از ضربات ۸ تیر است. و از قرار معلوم، همین درد بی درمان یکی از دلایل رویکرد اقای نادری برای اعلام "تمام شدن کار چریک ها" بوده است.
صرفنظر از پیش فرض های خود خواسته و خود ساخته، یکی از عواقب کمبود های پیش گفته،ارائه یک تصویر به افراط دست کاری شده، مغشوش، از نفس افتاده و درهم شکسته از جنبش چریکی است، و نباید تعجب کرد اگر حیات و فعالیت جنبش چریکی در تعداد محدودی از اعمال مسلحانه خلاصه شده، و مهم ترین سازمان رزمنده آن، در بهترین حالت، به یک تشکیلات حد اکثر چند ده نفره مسلح تقلیل می یابد.
این نوع نگرش به تاریخ سازمان چریک های فدایی توسط کسان دیگری نیز به عینه تکرار شده است. در سایت انترنتی «باشگاه اندیشه» متعلق به نهاد حکومتی " دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران" به سر پرستی آقای عباس سلیمی نمین؛ سردبیر سابق کیهان هوایی، می خوانیم: "...گروه هاي چپ و به ويژه فدائيان خلق نيز كه از سال ۴۹ خط مشي مسلحانه را در پيش گرفتند، به تدريج از سوي رژيم پهلوي سركوب شدند و با كشته شدن حميد اشرف در سال ۵۵، آخرين شعله‌هاي فعاليت هاي مسلحانه اين سازمان نيز فروكش كرد. شبكه‌هاي مخفي اين سازمان كاملاً از هم فرو پاشيد و عمده اعضاي آن در زندان قرار داشتند. اين ضربات به حدي عميق بود كه پس از آزادي اعضاي اين گروه از زندان در آبان و آذر ۵۷ به هيچ‌ وجه امكان بازسازي سريع شبكه مخفي و مسلحانه وجود نداشت..."(۳).
ببینیم این قبیل نتیجه گیری ها به چه میزان بر رویدادهای طی شده منطبق است.

روایت فشرده شاهدان
قراین وشواهد مربوط به این دوره، حقایق دیگری، ورای حکم فوق را بازتاب میدهند. توضیحاتی که در پی خواهد آمد برفشرده ای از عناصر اصلی روایات شفاهی، خاطرات و تجربیات مستقیمی استوار است که راویان آن اغلب از فعالین مخفی فدایی درآن دوره بوده اند:
-ضربات وارده به رهبری سازمان در تیر ۱۳۵۵ منجر به اختلال وقطع ارتباطات بخشهای باقی مانده سازمان از یکدیگر می شود. گرچه ساواک در آن مرحله به بزرگترین پیروزی خود در مبارزه با سازمان فدایی نایل شده ورهبری آنرا از بین می برد، اما برای مدت معینی، حذف این رهبری، خود به نوعی درمحدود ماندن اطلاعات ساواک از بقایای سازمان نقش ایفا می کند. در این مدت معین، نه به کار گیری پیش رفته ترین تکنیکهای ردگیری ونه اطلاعات اخذ شده در زیر شکنجه ونه کار کرد عوامل نفوذی ساواک در حاشیه سازمان دیگر نمیتواند به آسانی منجر به جمع کردن بقیه سازمان شود، چون شکل گیری مرکزیت فعالی که بتواند بخشهای مختلف باقیمانده را به شکلی به هم مرتبط ساخته و محملی برای سرایت ردها باشد، زمان معینی را لازم داشت. بخشی ازگزارشات واسناد مربوط به محمد کتابچی عامل نفوذی ساواک برای پیدا کردن ردی از جان به در بردگان فدایی خود گواهی روشن بر این امر است.
در آن هنگامه ملتهب، اینکه ساواک چه تحلیلی از وزن و ثقل سازمان باقی مانده در دست داشت، چه نقشه جدیدی برای کنترل ویا نابودی سریع بقیه چریک ها در سر می پروراند، و میزان اطلاعاتش از سازمان درچه مقیاسی بود، چندان برما روشن نیست. اما قدر مسلم این است که حد اکثر اطلاعات آن نمیتوانسته است فراتر ازاطلاعات مربوط به تعداد و هویت بخشهایی از مرتبطین شناخته شده زیر رهبری که هنوز هم سالم مانده بودند، باشد.
اما اغلب این افراد، دیگرازدسترس خارج شده بودند، وبایدبا قطعیت گفت بدون وجود چنین نیروهایی، بسیار بعید می نمود که باز سازی مجدد صفوف و رهبری سازمان فدایی مجددا ممکن گردد. چنین تعبیری، الزاما نباید به معنای وجود کیفیت های استثنایی و یا حتی ضرور در نزد بازماندگان برای احیاء و باز سازی بعدی سازمان دریافت گردد. آن چه که این باز سازی را بیش از هر چیز دیگری ممکن می ساخت، آن اتوریته عظیمی بود که به بهای بسیار سنگین و گزافی حاصل شده ، و خواهی نخواهی بخش باقی مانده سازمان را، به وارثان بی چون وچرای آن ،درنزد نیروها ومحافل پر شماری بدل ساخته بود، که بخش مهمی از بدنه اجتماعی جنبش فدایی را شکل داده بودند.
-در ضربات مربوط به رهبری در بهار واوایل تابستان ۱۳۵۵، بعضی محافل وگروه های مرتبط با سازمان، که هنوز به دلایل مختلف در درون تشکیلات رسمی و مخفی آن تجدید سازمان نشده بودند، عمدتا از این ضربات جان سالم به در می برند. اغلب اعضای این محافل که بعدا در جریان احیاء مجدد سازمان نقش کارسازی ایفا کردند، برای ساواک ناشناخته بوده و صرفا به همین دلیل ساده، اطلاعات مربوط به موجویت و مناسبات و مشخصات فعالین آن ها، نمی توانست در اسناد دستگیری ها وبازجویی های ساواک منعکس گردد. مثال بارز در این مورد، محفلی مرتبط با زنده یاد همایون کتیرایی بود که سوابق ایجاد آن به سال ۱۳۴۸ بر می گشت و بعد از دستگیری گروه"آرمان خلق" در سال ۱۳۵۰، طی چندین سال فعالیت مستقل و مستمر مخفی و گسترش صفوف اعضای خود، بالاخره در رابطه با سازمان فدایی قرارگرفته ولی به خاطر از بین رفتن مسئول رابط سازمان در خانه مهر آباد جنوبی در ۸ تیر ماه ۱۳۵۵، دچار قطع رابطه شده و نتیجتا اغلب امکانات وروابط آن سالم باقی مانده بود.
-بخش مهمی از روابط افرادی که در خانه مهر آباد جنوبی در ۸ تیر از بین رفتند سالم باقی می مانند. از جمله می توان به روابط محمدحسین حق نواز، غلامعلی خراط پور، محمد رضا یثربی، و... با برخی ازافراد و تیم های زیر مسئولیت خود اشاره نمود. اغلب این تیم ها و افرادبه تدریج موفق به برقراری رابطه با همدیگر شده و بدنه اصلی و مرتبط به هم سازمان را تشکیل می دهند. در عین حال عده ای از مرتبطین با افراد رهبری نیز بدون ارتباط با این بدنه اصلی باقی مانده وهر یک سرنوشت متفاوتی را طی می کنندو...
-تا آخر سال ۱۳۵۵ به جز حسن فرجودی که می توانست اطلاعات با ارزشی از نیروها و توانایی های عملا موجود سازمان در آن هنگام داشته باشد، یا کسی به طور زنده دستگیر نشد، و یا اگر مثل نمونه حسن سعادتی، به دست ساواگ گرفتار آمد، احتمالا فاقد رابطه نزدیک با تیم های اصلی کم یا بیش مرتبط به هم بعد از دفع ضربات تیر ۱۳۵۵ بوده اند. به همین دلیل می توان گفت که اطلاعات ساواک در آخر سال ۱۳۵۵ از ارتباطات و امکانات بالفعل تشکیلات سازمان، احتمالا باید اطلاعاتی باشد که اقای نادری در کتاب خود از پرونده حسن فرجودی بیان کرده است، به اضافه اطلاعاتی که از پیش، از هویت باقی ماندگان تحت پیگرد و شنا خته شده سازمان در مورد استان یا شهر اسقرار احتمالی آنان در دست ساواک بوده است. هم چنین در سراسر سال ۱۳۵۶ و تا انحلال ساواک درآبان ۱۳۵۷ توسط دولت دکتر بختیار، نه تنها کسی از اعضا و کادرهای مخفی سازمان زنده به دست ساواک گرفتار نمی شود، بلکه حتی افراد علنی فعال مرتبط با سازمان هم به ندرت به دست ساواک می افتند.
-سازمان در این دوره برخی تدابیر را در ابتدا به طور محدود و واکنشی، و سپس به عنوان نرم و قاعده، برای پیشگیری از تکرار ضربات سنگین مشابه در گذشته، به کار می بندد. از جمله اجاره خانه های تیمی از طریق بنگاه منع می شود، تماس های تلفنی مستقیم برای تامین ارتباطات مطلقا ترک شده و روش های جدیدی جایگزین آن می گردند، برای خنثی کردن سیستم تعقیب ساواک، موتور سیکلت بیش از گذشته و در اجرای اغلب قرارهای سازمانی مورد استفاده قرار می گیرد، سیستم اطلاع روزانه از سلامتی اعضای هم تیم و تیم های مجاور با یکدیگر و رهبری سازمان با شاخه های زیر دست تسریع و حتی الامکان تغییر می کند، کوشش می شود از تورم اعضای مخفی در تیم ها جلوگیری شده و تعداد آن ها در حداقل ممکن نگه داری شود. در عوض بخش پیرامونی و حاشیه تیم ها با احتیاط گسترش می یابد. روابط یک طرفه، با محافل هواداری که در مراکز دانشگاهی وآموزشی و کارگری کم و بیش فعال اند، در اشکالی نوین دوباره بر قرار می شود.
-در این دوره است که سازمان بعد از خلاصی از ضرباتی به اعضای رهبری جدید در اواخر سال ۱۳۵۵، مجددا ترمیم شده و با عضو گیری هایی از زندانیان آزاد شده، موقعیت خود را تقویت و فعالیت های شتاب گیرنده ای را با سمت گیری های جدید آغاز می کند. در اواسط سال ۱۳۵۶ محافل و گروه های متعددی از روابط پیشین سازمان و یا تازه پا گرفته که اغلب برای ساواک ناشنا خته مانده اند& موفق به تماس با سازمان شده و نیرو وامکانات آن را به طور گسترده ای تقویت می کنند. رابطه با بخش خارج سازمان مجددا احیا شده و همآهنگی هایی برای انتقال متقابل افراد و ا مکانات بین داخل وخارج صورت می پذیرد.

پروسه تجدید حیات سازمان فدایی۱۳۵۵-۱۳۵۷
(طرحی مقدماتی برای تدقیق وتکمیل)

با شروع آتش ضربات پی در پی به سازمان فدایی که از زمستان ۱۳۵۴ شروع گردیده و بالاخره در ۸ تیر ۱۳۵۵ کل رهبری وقت را در کام خود کشید، محافل گسترده ای ار دانشجویان و فارغ التحصیلان و معلمین و... با گرایشات نزدیک به سازمان فدایی در کشور قوام یافته بودند که بخشی از آن ها یا درحال پیوستن به سازمان بوده و یا درگیر گسترش یک فعالیت مستقل مخفی جدا از سازمان، اما در سمت آن، بودند. اگر این روند، علیرغم تمام محدودیت ها ی ذاتی تاکتیک های مسلحانه در نفوذ به درون مردم، ادامه می یافت هیچ معلوم نبود که تناسب دیگری از نیرو، ما بین جنبش چریکی و نیروهای اجتماعی پشتیبان آن از یک سو و حکومت شاه از سوی دیگر در کل کشور نطفه نبندد. در این صورت با توجه به باز بینی های معینی که رهبری سازمان از سال ۱۳۵۴ درروش و مضمون فعالیت خود برای انطباق نسبی با شرایط واقعی، و انتقال ثقل عمده فعالیت های خود از عمل نظامی به فعالیت های صنفی- مطالباتی و سیاسی شروع کرده بود، امکان ارتقاء کیفی نقش و تاثیر آن در مبارزه ضد دیکتاتوری در مرحله ای که موقعیت انقلابی در کشور رو به نضج می گذاشت، به هیچ وجه امری دور از ذهن نبود.
تمام هنر ساواک در آن بود که توانست به شانس و تصادف و یا غریزی، و یا بر اساس تحلیل هوشیارانه اوضاع، اهمیت خطیر این روند را درک، و برای قطع آن، تمامی تجربه، توانایی وامکانات خودرا وارد میدان کند(ای کاش بخشی از اسناد ارزیابی های اطلاعاتی ساواک درتعیین اولویت های مبارزه خود برعلیه جریانات مخالف دیکتاتوری شاه می توانست راهی به درون کتاب اقای نادری بیابد).
توفیق ساواک در کاری ترین ضربه خود به رهبری سازمان فدایی روند فوق را قطع و یک بار دیگر، پرسش اساسی چه باید کرد؟ را از نو، پیش روی سازمان بعد از ضربه ۸ تیر ۱۳۵۵ و همه محافل پیرو مشی چریکی قرارداد.
بعضی از این محافل تحت تاثیر نظریات جزنی که درسال ۱۳۵۲ ، در چندین نوبت و به طرق مختلف به بیرون از زندان راه پیدا کرده و در سال ۱۳۵۳ در خارج از کشورنیز منتشر شده بود، در حال سمت گیری به سوی فعالیت های صنفی و سیاسی به عنوان پای دوم جنبش چریکی بوده و در آستانه ضربات تیر ۱۳۵۵ گرچه به طور نسبی، اما محسوسی از برداشت های پیشین سازمان فاصله گرفته بودند. حتی، برخی از فعالین این محافل پیوستن خود به سازمان را در گرو اطمینان از سمت گیری آن در این جهت می جستند.
در خارج از سازمان، در سطح محافل گسترده هوادار سازمان، شوک خرد کننده و بسیار کاری ضربه ۸ تیر، برخی از آن ها را یا به کلی از هم پاشاند و یا حل قطعی پاسخ به «چه باید کرد؟» را به عنوان وظیفه ای مقدم پیش روی آن ها نهاد. تعدادی از اینان در ادامه تلاش خویش، به مشی حزب توده گرویدند، و بعضی نیز کوشیدند خود را به مشی "سازمان مجاهدین م-ل" قانع و به آن بپیوندند.
اما بخش قابل توجهی از این محاقل، به تبیین ها و فرمول های های بیژن جزنی از مبارزه مسلحانه رسیده وعده محدودی نیز هم چنان بر تبیین مبارزه مسلحانه بر اساس نظرات احمدزاده پای فشردند.
چنین روندی کم یا بیش در درون سازمان بعد از ضربه ۸ تیر هم طی شد. انشعاب عده ای از چریک ها از سازمان برای پیوستن به مشی حزب توده ایران یک جنبه از بروز چنین روندی بود. به خصوص با پیوستن تدریجی بعضی از زندانیان آزاد شده به سازمان که از سال ۱۳۵۶ شروع می گردد، گرایشات و گروه بندی های کاملا شکل گرفته زندان به درون سازمانی که کم و بیش در حال باز نگری به گذشته و ترسیم آینده خود بود، نیز رسوخ کرده و روند پیش گفته را تقویت کرد، به طوری که ما در آستانه انقلاب بهمن ۱۳۵۷، طیف طرفداران رد مبارزه مسلحانه، طیف پیروان نظریات بیژن جزنی که گسترده تر از بقیه بودند و بالاخره طرفداران "مشی احمدزاده" را در درون سازمان فدایی مشاهده می کنیم.
در این امر تردیدی نیست که، سازمان فدایی در پروسه بازسازی تشکیلات و باز یابی رهبری خود از تیر ماه ۱۳۵۵ تا حدود نیمه ۱۳۵۶ و تا قبل از شروع جذب تعدادی از زندانیان آزاد شده فدایی به رهبری خود، فاقد فرصت واقعی برای جذب تجربیات پراتیک طی شده و تحلیل وارزیابی از اوضاع جدیدی که درحال قوام بود، بوده است. دراین دوره تنها کار ممکن دست یابی به یک جمع بندی حداقل از دلایل ضربات، حفظ واحدهای بازمانده و از زیر ضرب در رفته بر این اساس، و تلاش برای متصل کردن آن ها به یکدیگر و تجدید سازمان تشکیلات مخفی و حاشیه پیرامون آن بود.
بالاخره، به موازات توفیق نسبی سازمان در متوقف کردن ضربات موثر ساواک از یک سو، و گسترش جنبش ضد دیکتاتوری و آزادیخواهانه از سوی دیگر، مفر معینی در پاسخ قطعی به سوال سمجانه «چه باید کرد؟» برای رهبری سازمان فراهم می شود.
سمت گیری تازه، عبارت از تاکید بر گسترش کار صنفی_سیاسی، و تبلیغی_تهییجی(که شامل عملیات نظامی هم بود) در ارتباط با محافل دانشجویی، روشنفکری، کارگری وغیره بود. به تدریج محافل و گروه هایی که مستقیم و غیر مستقیم با تشکیلات مخفی سازمان مرتبط بوده و تحت تاثیر اتوریته آن قرارداشتند، شروع به ایفای نقش در برانگیختن و سازماندهی تظاهرات دانشجویی واعتراضات دیگر گروه های اجتماعی از جمله کارگران برعلیه حکومت شاه کرده و یا در اعتراضات عمده ای که به ابتکار و تحت تاثیر جریانات مخالف شاه از جمله روشنفکران نامی کشور و یا جریانات مذهبی سازمان داده می شد، فعالانه شرکت جسته و می کوشند در حیطه مقدورات خویش نقشی دراین مبارزات ایفا کنند.
از بهار سال ۱۳۵۶ تا انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ افراد و محافلی که ابتدا به طور پراکنده و سپس با شتابی فزاینده به دورسازمان چریک های فدایی خلق حلقه زده و به طور کلی تحت اتوریته سیاسی و معنوی آن قرار می گیرند، نیروهای وسیعی را تشکیل می دادند که هم به دلیل ساختار تشکیلات چریکی و معیارهای حاکم بر مناسبات درونی آن و هم به دلایل امنیتی که به تجارب پیشین بر می گشت، قادر به عضویت در آن نبودند. به همین دلیل نیز، هاله پیرامونی اغلب تیم های مسلح به تدریج با تعداد گسترده ای از افراد و محافل فعالی که رابطه مستقیم با این تیم ها داشتند، پوشیده و حتی متورم می شود. اکثریت بزرگی از این افراد تنها بعد از انقلاب و به تدریج به عضویت رسمی سازمان درآمدند.
بنابراین، نه کمیت محدود تیم های مسلح و مخفی موجود درآن زمان می تواند به ترازویی برای سنجش قدرت و نفوذ مادی سازمان فدایی در آن دوره تبدیل شود، و نه رهبری موجود در آن دوره حتی بعد از جذب تعداد ی از کادرهای زندان، بدون تعیین تکلیف بنیادی با ساختار تشکیلات چریکی و معیارهای حاکم بر آن (که خود تابعی از مشی مبارزه مسلحانه بود)، می توانست، جذب و سازماندهی سریع این نیروهای گسترده را در درون تشکیلات سازمان تحقق بخشد.
در آن سال ها که کم ترین نشانی از فعالیت مشهود محافلی، که بعد از انقلاب به قدرت رسیدند تا انواع مکافات های زمینی را، طبق فرامین آسمانی با بیرحمی بیمانندی در حق مخالفان خویش روا دارند، دیده نمی شد؛ علیرغم افزایش و تشدید خشونت دولتی در پاسخ به مبارزه چریک ها، بخش گسترده ای از محافل متعلق به اقشار جدید میانی جامعه و بعضا کارگری به حمایت مستقیم و غیر مستقیم از سازمان فدایی برخاسته و می کوشند از طرق مختلف، به مقابله آن با دیکتاتوری و استبداد حاکم بر کشور یاری رسانند. در ادامه این رونداز زمان شروع نمایشات توده ای خیابانی در پاییز ۱۳۵۶ که برای اولین بار نام آیت الله خمینی در بخش هایی از صفوف تظاهرات کنندگان طرح می گردد تا طوفان انقلابی زمستان ۱۳۵۷ که اتوریته او به یک موقعیت بی رقیب فرا می روید، اغراق نخواهد بود اگرگفته شود که اعضای گروه ها و محافل متشکلی که در حال حلقه زدن به دور سازمان چریک های فدایی خلق ایران بوده و به پشتیبانی فعال از آن روی می آوردند، در سطح کشور حد اقل سر به هزاران می زد. اعضای این محافل در تمامی دانشگاه ها، مراکز تولیدی و اداری، آموزش و پرورش و اغلب شهر های کوچک و بزرگ کشور دوش به دوش سایر روشنفکران و محافل و جمعیت های مخالف شاه، به ابتکار خود و یا تحت هدایت مستقیم سازمان چریک های فدایی، به برانگیختن اعتراضات مطالباتی و سیاسی و حتی رهبری آن ها دست زده و می کوشند به گسترش جنبش ضد دیکتاتوری یاری رسانند. در این میان کم نبودند گروه هایی که سابقه تشکیل آن ها حتی به ضربات قبل از ۱۳۵۵ برمی گشت. بعضی ازآن ها خود یک سازمان مخفی کامل با معیارهای آن روز به حساب می آمدند، که مستقل از سازمان مادر شکل گرفته و در بعضی زمینه ها حتی شانه به شانه آن می سائیدند. یکی از آن ها به نام" هواخواهان سازمان چریک های فدایی خلق"با سوابق فعالیت های سیاسی و اقدامات مسلحانه، و ده ها عضو فعال و اغلب ناشناخته برای ساواک، که در تهران، کرمانشاه و بعضی از شهرهای استان لرستان به فعالیت مشغول بوده، تنها بعد از انقلاب هویت واقعی خود را برای سازمان آشکار می سازد. گروه سرخه روجا در مازنداران، و اگر در ذکر نام اشتباه نکنم گروه " رزمندگان هوادار چریک های فدایی خلق ایران"در سنندج، و... چند نمونه دیگر در تایید ادعای فوق هستند.
درتابستان سال ۱۳۵۶ گروهی به سازمان فدایی متصل شد که خود مشخصه های کامل یک تشکیلات گسترده مخفی-مسلح متشکل و منضبط و با تجربه دارا بود. بعد از ضربات ۸ تیر ۱۳۵۵ یکی از چریک های قطع ارتباط شده، نقش بی بدیلی را در گسترش و تجدید سازمان این گروه ایفا کرده بود. بدون نقش و تلاش او که تا به امروز هم ابعاد مختلف آن ناگفته مانده، سازمان از امکانات و نیروی بسیار موثری در پروسه بعدی تجدید حیات خود در بعضی از نقاط عمده کشور، محروم می ماند. گروه تحت مسئولیت او منطقه نسبتا و سیعی از مرکز تا غرب کشور را تحت پوشش فعالیت های خود گرفته و هاله گسترده و چند لایه ای متشکل از اعضای علنی و هواداران مرتبط و گروه های متشکل هوادارای که رابطه صرفا یک طرفه با بدنه اصلی داشتند، را در پیرامون تشکیلات مخفی خود ایجاد کرده بود. در فاصله ضربات ۸ تیر ۱۳۵۵ تا تابستان ۱۳۵۶، این گروه کم و بیش توانسته بود نشانه های مکرری از تداوم حضور سازمان را، که در آن هنگام امری حیاتی در خنثی کردن تاثیرات و عواقب منفی ضربات ۸ تیر ارزیابی می شد، از طریق فعالیت های بیرونی در بعضی از مناطق زیر پوشش خود بروز دهد.
مرور روابط و فعالیت افراد متشکله این گروه با سازمان قبل از ضربات ۸ تیر و همچنین فعالیت مستقل آن بعد از ضربات مذکور تا وصل مجدد به سازمان در تابستان سال ۱۳۵۶ نشانه ای مبنی بر اطلاع ساواک از افراد تشکیلات و روابط آن به دست نداده است. این گروه از جهات مهمی، بر خود سازمان که درحال باز سازی آرام خود بعد از ضربات ۸ تیر ۱۳۵۵ بود، برتری داشت.
از جمله؛ گروه مسئله «چه باید کرد؟» خود را به تدریج با به حاشیه راندن عمل نظامی و انتقال ثقل اصلی فعالیت خود بر کار صنفی-مطالباتی و سیاسی در بین اقشار اجتماعی در دسترس خود، حل کرده و به مرحله فعالیت بیرونی گذرکرده بود( ۴ ). اطلاعات ساواک از اعضا و امکانات گروه علیرغم فعالیت بیرونی آن در زمینه های متعددی، در بهترین حالت ناچیز بود. ساواک نتوانسته بود از افراد دستگیر شده و یا کشته شده در چندین حادثه، به رد مشخصی از گروه دست یابد، و بالاخره این که این گروه، در قبل و بعد از ضربه به رهبری سازمان، با محافل متشکل مخفی متعددی در مراکز دانشگاهی، ادرات آموزش وپرورش و مدارس و ...تماس داشته و جا پاهای معینی را در بعضی کارخانجات صنعتی در دسترس خود، برای فعالیت های آتی خویش ایجاد کرده بود،. این گروه دسترسی آسان به اغلب منابع کلاسیک مخفی مورد علاقه چپ، و هم چنین نشریات مختلف خارج از کشور داشته دارای منابع مستقلی در داخل برای تامین نیازهای مالی خود بود و امکانات قابل اتکا وامنی برای تداوم رابطه خود با خارج داشت.
اکنون به جاست ادعای "تمام شدن شدن کار چریک ها" بعد از ضربه ۸ تیر را دوباره به یاد آوریم و در پاسخ به مولف کتاب، برآن چه که آقای عبدالرحیم پور درنشریه آرش شماره ۱۰۲ (۵) درمورد پروسه باز سازی وادامه فعالیت سازمان بعد از ۸ تیر ۱۳۵۵ گفته است، مجددا مهر تاکید بگذاریم. آقای نادری کوشیده بودند در مقاله "خیال پرستی ورد حقیقت(۶)" خود در پاسخ به منتقدین کتاب خویش، با استناد به سخنانی از مسئولین فداییان-اکثریت درکنگره اول این سازمان، اعتبار فاکت های مسلمی را که توسط مجید عبدالرحیم پور در مورد پروسه باز سازی وادامه فعالیت سازمان در بعد از ضربات ۸ تیر، عرضه شده را زیر سوال ببرند. کسی که بر پروسه بر آمد مجدد سازمان فدایی در بعد از ضربات ۸ تیر ۱۳۵۵ تا انقلاب بهمن، که شمایی از آن در بالا ترسیم شد، اشراف نداشته باشد بعید است بتواند معانی واقعی اظهارات مجید عبدلرحیم پور و امیر ممبینی را در کنگره اول سازمان دریابد. هیچ تناقضی بین آن سخنان و پروسه ای که در بالا ترسیم شد، وجود ندارد. هم کیفیت رهبری و هم کمیت تشکیلات تیمی مسلح سازمان چریک های فدایی در پروسه بازسازی خود در بعد از ضربات ۸ تیر هیچ تناسبی با کم و کیف خیل انبوه نیروهای متشکل مخفی و علنی محصور در حاشیه آن نداشته است. آدرس صحیح "تناقض" درست همین جاست، نه جای دیگری.

پژوهش تاریخی یا پروژه سیاسی
من در پاسخ مجدد به شما در موضوع محدویت توانایی متخصصین به رفع ایرادات و تناقضات یک پژوهشی که سناریو یا چهار چوب کلی آن از قبل مشخص می شود چند نکته را طرح می کنم.
قبل از هر چیز باید این سوال به جا را طرح کرد که وزارت اطلاعات یک کشور چه ربطی به امر پژوهش های تاریخ احزاب مخالف و موافق دارد؟ مگر نمی توان به وجود یک مرکز اسناد که مشابهش در بسیاری از کشورهای دیگر وجود دارد، قائل شد و این امکان را برای محافل دانشگاهی و آکادمیک و موسسات مستقل پژوهشی و محققین منفرد داخلی و خارجی فراهم کرد تا به این امر مهم اهتمام ورزند؟
زمانی نه چندان دور وزارت اطلاعات کشور علاوه بر قلع و قمع مخالفین حکومتی به عنوان وظیفه اصلی خود، به یکی از بنگاه های پر سود فعالیت های تجاری و صادرات و واردات به کشور تبدیل شده بود. اکنون هم مدتی بیش از ۲۰ سال است که در جنب خود، به امر تدوین تاریخ جریانات سیاسی کشور مشغول است و تالیفات مهمی هم در مورد جریانات مخالف منتشر کرده که جز در جهت اثبات "شرارت و خباثت و خیانت و..." این جریانات نبوده است. چرا ما باید اکنون باور کنیم که تاریخ چریک های فدایی خلق می تواند استثنا باشد؟ مگر آقای شهبازی همکار سابق آقای نادری و سر پرست قبلی "موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی" وزارت اطلاعات اخیرا نگفتند که:
" کتاب «حزب توده» نوشته‌هاي خام من است که به شکل کنوني قابليت انتشار نداشت ولي به دليل اصرار و سماجت مسئولان جديد مؤسسه فوق به انتشار آن رضايت دادم مشروط بر عدم درج نامم. هر چند کتاب فوق حاوي اطلاعات منحصر به ‌فرد و ارزشمندي است ولي ارائه تاريخ جامع از حزب توده ايران نيازمند تلاش و دستيابي به اسناد مهم موجود در آرشيوهاي اتحاد شوروي سابق و اسناد قديمي ايراني، از جمله اسناد «گروه ۵۳ نفر»، اسناد رکن دوّم ستاد ارتش و اطلاعات شهرباني در سال‌هاي پس از شهريور ۱۳۲۰ و پرونده‌هاي سازمان نظامي حزب توده و خسرو روزبه و «تشکيلات تهران» و غيره در سال‌هاي پس از کودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا انقلاب ۱۳۵۷، بود. کسي حاضر به همراهي در اين کار سنگين نشد. ترجيح مي‌دادند کاري خام، ولي حاضر و آماده و بي‌زحمت، منتشر کنند. کتاب «مجاهدين خلق» اثري است پرملاط، که به اين دليل با استقبال فراوان مواجه شد، ولي آشفته و پرغلط و آلوده به جانبداري زمخت و بيگانه با اندک ظرافت؛ هم در مضمون هم در شکل. مي‌توان بسياري نقدهاي بنيادين را گفت ولي «شعار» نداد. خواننده امروز، برخلاف بسياري از خوانندگان جوان در سال‌هاي ۱۳۵۰، کتاب شعارگونه را نمي‌پسندد. «اسناد فراماسونري در ايران» مبتني بر اسنادي است که در زمان من فراهم آمد. با صرف وقت فراوان اين اسناد را دسته‌بندي و آماده انتشار کردم. پيشنهادم اين بود که عين اسناد منتشر شود به همراه مقدمه‌اي مفصل در تبيين آن. به عبارت ديگر، تحليل فراماسونري در ايران مي‌توانست جلد اوّل کتاب باشد و اسناد جلدهاي دوّم و سوّم آن. چنين نشد و حاصل کار را، به‌رغم تلاش ارزنده محقق آن، چندان نمي‌پسندم. اثري است مفيد، ولي ناقص. آرزويم اين بود که حاصل کار کتابي باشد که خواننده را از اثر سه جلدي بسيار ارزشمند، ولي ناقص و مملو از اشتباه و بي‌دقتي‌، اسماعيل رائين بي‌نياز کند. چنين نشد و اکنون بايد از هر دو کتاب به عنوان مکمل هم استفاده نمود(حاشيه‌اي بر کتاب «چريک‌هاي فدائي خلق»درج شده در مجله "ايراندخت" شماره ۴۹، شنبه ۸ اسفند ۱۳۸۸، ص ۱۱۱).
خوب در همین جا می توان از شما پرسید: چرا کارشناسان نتوانستند اشکالات برشمرده توسط اقای شهبازی در این تالیفات را قبل از انتشار آن ها برطرف کنند؟ اقای شهبازی بیش از یک دلیل را در این جا گفته اند. من پاسخم را به شما قبل از این که این یادداشَت آقای شهبازی منتشر شود نوشته، و در آن جا چند دلیل را طرح و در یکی از آن ها هم گفته بودم که مولفین کارشناس الزاما و همیشه نه قادر و نه مایل به رفع اشکالات تالیفات خود هستند. خوب یکی از دلایلی که آقای شهبازی آورده همین موضوع را به وضوح بیان می کند. به قول ایشان" اصرار و سماجت مسئولان علیرغم وجود اشکالات جدی در کتاب مربوط به حزب توده منجر به انتشار آن شده است. ترجیح می دادند کاری خام و حاضر وآماده و بی زحمت منتشر کنند...".
تازه معلوم هم می شود که شخص مولف هم کوچک ترین تاثیری در مورد زمان و کیفیت انتشار تالیف خود ندارد و این مسولان موسسه هستند که حرف اول وآخر را می زنند.
اگر کارشناسان همیشه و در همه حال قادر به رفع ایرادات و اشکالاتی باشند که ممکن است به خاطر تحمیل سناریوهای قبلی به درون تالیفات راه یابند، به طریق اولی باید بتوانند حداقل، اغتشاشات فنی و تکنیکی را که در نوشته "افسانه نفوذ" ذکر شده اند، قبل از انتشار کتاب رفع کنند. خوب در مورد این کتاب لابد این اشکالات محلی از اعراب برای آن ها نداشته است. حتی علیرغم گذشت یک سال و نیم از انتشار کتاب به یک تصحیح حداقل در این مورد از طریق اعلام آن در سایت موسسه هم اقدام نشده است.
آن چه که به نظر می رسد این است که این نوع تالیفات در واقع بخشی از همان پروژه سیاسی"جنگ اسناد" موسسه مطالعات وزارت اطلاعات است که مبنای تالیفات را قبل از این که بر تاریخ نگاری علمی با تمام شرط و شروط آن بنا کند، عمدتا بر استفاده گسترده و وسیع از اسناد خام، با افزودن برخی بخش های تحلیلی آمیخته به برداشت و نیات معین سیاسی، برای پیش برد یک جنگ روانی تبلیغاتی با مخالفین استوار می کند.

سرنوشت نا معلوم حسن جان فرجودی
نوشته اید که " من ادعا کرده ام " آقای فرجودی زیر شکنجه به شهادت رسیده‌اند. ولی هیچ سند و تاریخی برای این رویداد مشخص نمی‌کنند. بنابراین تنها موضوعی که خواننده از بیرون می‌تواند بین حدس مؤلف و ادعای منتقد قضاوت کند، به طور مبهم رها شده است؟".
برداشت شما صحیح است. ولی بحث اصلی ما با آقای نادری مربوط به سرنوشت نهایی حسن فرجودی نبوده است، گرچه در این مورد تعابیر و تحلیل های آقای نادری هم به پرسش جدی کشیده شده اند. بحث اصلی این بوده که آیا ساواک توانسته بود از طریق او به سازمان چریک های فدایی نفوذ کند یا نه؟ پاسخ ما به این پرسش به اندازه کافی روشن بوده است.
مضاف بر این، اگر کسی بتواند به روشن شدن این موضوع کمک کند، آن شخص قبل از هر کس، خود آقای نادری است که ممکن است با استفاده از امکانات گسترده موسسه خویش، با ادامه جستجو در اسناد ساواک که ظاهرا بخش های مختلف آن هر یک در تیول انحصاری یکی از نهادی حکومتی است، به نشانه های بیشتری برای روشن شدن قطعی سرنوشت نهایی حسن فرجودی دست یابد. آن چه فدائیان بازمانده از سرنوشت او می دانند و یا حدس می زنند همان مطالبی است که قبلا در "افسانه نفوذ" براساس شواهدی معتبرتر از حدسیات آقای نادری، درج شده است.
قطعا آقای نادری بر این تصمیم ساواک آگاهی داشته اند که طبق اعترافات بهمن نادری (تهرانی) بعد از شروع تظاهرات مردمی، مسئولین ساواک تصمیم می گیرند که اگر ردی از چریک های مسلح به دست آوردند بر عکس سابق، که تلاش اولیه برای زنده دستگیر کردن آن ها بود، آن ها را با تیر بزنند و خود را از دردسرهای بعدی خلاص کنند. حتی چندین نفر را بعداز دستگیری، به اعتراف او با خوراندن اجباری سیانور می کشند. اگر محقق منصف باشد و نخواهد اغراض و پیش فرض های خود را بر تحقیق تحمیل کند، چرا باید الزاما موارد نامعلوم را بدون هیچ گونه شاهد و سندی به حساب تصفیه های درونی بگذارد. فضایی که اقای نادری پیرامون تصفیه ها در کتاب می سازد، خواننده را به سوی احتمال تصفیه حسن فرجودی توسط سازمان سوق می دهد. علاوه بر این، ایشان در نقد منتقدین خود در"خیال اندیشی و رد حقیقت" می گویند:
"آقاي عبدالرحيم‌پور هم چنين از حسن فرجودي نيز سخن مي‌گويد. درباره فرجودي دو تن سخن گفته‌اند. يكي آقاي فريبرز سنجري كه در آن دوران در زندان بوده است. بنا بر اين نمي‌توانسته چندان اطلاع دقيقي داشته باشد و ديگري آقاي عبدالرحيم‌پور. آقاي عبدالرحيم‌پور برخلاف آقاي محمد دبيري‌فرد از كشته شدن فرجودي «در زير شكنجه بدون آن كه سخني بگويد»، حرفي نمي‌زند زيرا با بخشي از اعترافات فرجودي مواجه شده است، ايشان درباره سرانجام فرجودي نيز سخن نمي‌‌گويد. بنابراين به برخي سوءظن‌ها دامن مي‌زند."
خوب این خود نمونه ای از یک"خیال اندیشی" محض است که آقای نادری به بهانه حقیقت جویی منتقدین خود را به آن متهم کرده است. ببینید ایشان چه دلیل بدیعی هم برای انتقال سوء ظن خویش به خواننده، ارائه داده اند. چون آقای عبدالرحیم پور در باره سرانجام فرجودی اطلاعی در نوشته خود ارائه نداده، پس حسن فرجودی احتمالاتوسط خود سازمان که لابد آقای عبدالرحیم پور هم از آن اطلاع داشته، اعدام شده است.
اگر کسی بخواهد منصفانه به قاضی برود باید ظن خودرا حداقل بین پنج احتمال مختلف در مورد سرنوشت حسن فرجودی تقسیم کند، و تنها بعد از بررسی یک به یک آن ها در حضور خوانندگان، قوی ترین احتمال را بر اساس شواهد غیر ذهنی معین کرده و بعد حکم خود را صادر کند. از کسی که احتمالا ۲۰ سال است به تفحص در تاریخ مشغول بوده و به قول آقای شهبازی از موسسین "موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی" وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بوده است، حد اقل در مقام محقق، انتظاری بسی فراتراز چنین "خیال اندیشی های" بی بنیاد می رود. آگر اقای نادری به هر دلیلی نمی توانند چنین انتظاری را بر آورده کنند، دیگر نباید منتقدین را بر"انگیزه خوانی" متهم و انتظارداشته باشند که کار ایشان یک پژوهش بی طرفانه دریافت گردد.

با سپاس
الف.جیلو، يکشنبه ۲۲ فروردين ۱۳۸۹ - ۱۱ آپريل ۲۰۱۰
(بخش سوم این نوشته بعدا تقدیم خواهد شد.)

درهمین زمینه:
۱-پاسخی به یک نقد؛ بازهم در باره تاریخ فدایی(بخش اول)، شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۸ - ۱۳ مارس ۲۰۱۰
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=8881
۲-افسانه نفوذ؛ کنکاشی در یک رویداد از تاریخ فدایی، دوشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۸ - ۰۸ فوريه ۲۰۱۰
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=8234
---------------------------------------------------------
پانویس
۱-">چریک‌های فدایی خلق، از نخستین کنش‌ها تا بهمن ۱۳۵۷، محمود نادری"از انتشارات موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، بهار ۱۳۸۷
۲-خبر شروع حركت مسلحانه در سياهكل و سپس چاپ خبر كوتاه اعدام ۱۳ نفر در ٢۶ اسفند ١٣۴۹ موجى از خشم، غليان احساسات انقلابى و بيم واميد را در محافل گسترده خود جوش، و يا از پيش سازمان يافته جوانی كه در آستانه حرکت سياهكل در اغلب شهرهاى عمده كشور خصوصا در دانشگاه هاى تهران و تبريز وجود داشتند، دامن زد. خلاء سیاسی موجود درصف اپوزیسیون به ناگه پرشده بود. حادثه ای که در شرایط خفان زده آندوره در سطح تمام گروهای مخالف وموافق آن ایام به عنوان یک نقطه چرخش سیاسی وروان شناختی در مبارزه سیاسی با حکومت شاه دریافت شد. انعکاس این واقعه در محافل دانشجویی وتبعیدی خارج از کشور چنا ن بود که حتی آیت الله خمینی هم درنجف مجبور به سخن گفتن در این مورد شده ودوری از بانیان انرا به پیروان خود توصیه کرد.
خبر ترور سرتیپ فرسيو، دادستان دادگاه نظامى چريكهاى فدايى اعدام شده، در ۱۸ فروردين ١٣۵٠ که به فاصله كوتاهى بعد از اعدام مبارزين سياهكل صورت گرفت، ضربه اى کاری تراز شروع مبارزه در سياهكل را بر اتوريته سياسى حكومت شاه وارد كرده و پر شدن اين خلاء سياسى را كه با انتشار اولين اعلاميه تاسيس چريك هاى فدايى توام شده بود قطعيت بخشید.
بخش وسیعی از روشنفکران، معلمین و دانشجویان و..در سطح كشور و در راس آن دانشجويان دانشگاه تهران با شعارهاى تند مرگ بر شاه و فرسيو مرگت مبارك و…، با اشتیاقی بی سابقه به استقبال حركتى شتافتند، كه میرفت تا برای سالیانی پر التهاب وتا آشکارشدن محدودیت های آن دربسیج اقشارعمده اجتماعی بر علیه حکومت وقت، حد اقل از نظر حکومت شاه و دستگاه ساواک، به عنوان جدی ترین، خطرناکترین ومتشکل ترین دشمن رزیم پادشاهی در سطح کشور بر آمد کند.
علیرغم موفقیت ساواک دردستگیری اغلب رهبران این حرکت، نه تنها آنان موفق میشوند اطلاعات مهمی از روابط اصلی خود را، از دسترس ساواک خارج وادامه کاری تشکیلات تازه پا گرفته در بیرون را فراهم سازند، بلکه اطلاعات مرتبط با برخی از روابط جانبی ویا محفلی دستگیر شدگان نیز از ساواک دریغ میشوند، روابط و محافلی که به فعالیت خود ادامه داده ودرگامهای بعدی از طریق گرم نگه داشتن فضای جامعه روشنفکری چپ، در تداوم جنبش مسلحانه نقش ایفامیکنند. از این میان به عنوان مثال میتوان به روابطی از سازمان با گروهی که بعدا به گروه "دکتر اعظمی" مشهور شد اشاره کرد. بعد ها ودر سال ۱۳۵۴ بود که شایعه یک رویداد در کوه های لرستان به طور بسیار گسترده ای در سراسر محافل روشنفکری متمایل به چپ آن زمان پیچید. گفته می شد گروهی به رهبری دکتر اعظمی در منطقه لرستان به کوه زده و مبارزه چریکی خود را اغاز کرده است.
برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به لینک زیر تحت عنوان: برگی از تاریخ، گروه دکتر اعظمی و یاران، تهیه و تنظیم توسط حماد شیبانی:
http://www.etehadefedaian.org/archive/bargiaztarikh/Azami-end.pdf<7a>
۳-نقدی بر کتاب «ایران بین دو انقلاب» نوشته یرواند آبراهامیان، دفترمطالعات وتدوین
تاریخ ایران، ۱۳/۱۰/۱۳۸۸ سایت انترنتی«باشگاه اندیشه»
http://www.bashgah.net/pages-37322.html
۴-گزارش زیر ازجمله این موارد است که علیرغم ناقص بودن آن، به علت ارتباط آن با موضوع بحث در این جا ذکر می شود.
"...زمان، تابستان-پاییز سال ۱۳۵۵ و مکان، محله حاشیه نشین یکی از شهرهای شمال غرب کشور است. مسول گروه و همراهانش تازه به این محله نقل مان کرده و به تدریج در حال آشنایی با محیط و انطباق خود با آن هستند. محل خانه تیمی به جای اجاره، خریداری شده است. شغل مسئول گروه و رفقای همراهش بنایی است. آنان در جریان تکمیل کار ساختمانی منزل خریداری شده، به ناگهان با انبوهی از درخواست از سوی اهالی محل برای انجام کار ساختمانی آن ها مواجه شده و از این طریق به یک امکان ارتباطی گسترده با اهالی محل دست می یابند..
به مرور خانه تیمی جدید، به محلی برای رفع و رجوع امور روزمره مردم محل از معاملات زمین و ساختمان گرفته تا عریضه نویسی و مشاوره در حل و فصل مشکلات مردم عادی تبدیل می شود. هنوز چند ماهی از اقامت این تیم در محله نگذشته که آوازه سید مشگل گشا در محله می پیچد و مراجعات بیشتری را به سوی خانه تیمی سرازیر می کند. در میان مراجعین روزافزون زنان و مردانی نیز یافت می شوند که از سید، مسول گروه می خواهند برای درمان دردهای زندگی آنان چاره ای بیندیشد و شاید با توسل به جد خود دعایی برایشان بنویسد. حتی بعضی از همسایه ها، بچه های مریض خود را برای شفا پیش او می اورند. در مقابل، سید؛ بی حاصل بودن این راه ها را به مراجعین توضیح و آنان را تشویق به در پیش گرفتن راه اعتراضات و شکایات ممکن قانونی، و در مورد مریضان رجوع به بهداری و دکتر می کند. اما در اغلب موارد توصیه های او نادیده گرفته شده و مجددا مورد مراجعه قرار می گیرد و در نهایت تنها چاره را در آن می یابد که قول دهد برای حل مشکل و یا شفای مریضان دعا کند و یا شخصا درگیر حل مشکلات دیگر مردم شده و می کوشد راهی برای حل آن ها بیابد و...
روزی شهرداری محل، طی اخطاریه ای اعلام می کند که خانه های جدیدا ساخته شده برخلاف مقررات بنا شده و بزودی تخریب خواهند شد. شایعاتی از دخالت زمین خواران در پشت سر شهرداری بر سر زبان ها میافتد. با اخطاریه کتبی شهرداری نطفه یک حرکت اعتراضی نیرومند در محله، بسته می شود.
محمد حسین یکی از همسایه های دیوار به دیوار سید، بعد از شنیدن خبر اخطاریه، به زن خود، بلقیس پیشنهاد می کند که یکی از فرش های تازه بافتشان را به سید پیشکش کنند. کار زن بلقیس در منزل فرش بافی بود. محمد حسین برای جلب رضایت زنش گویا مدعی شده بود که در خواب دیده که سید آنان را از دست شهرداری نجات داده است. او بعد از جلب رضایت بلقیس فرشی را زیر بغل زده و به خانه سید می رود و بعد از کلی اصرار و عدم موافقت سید، بالاخره او را مجبور می کند که حداقل به طور موقت فرش را پیش خود نگهدارد و...
بلقیس؛ شوهر خود محمد حسین را، مسئول بدبختی های تازه مردم محل می داند. از روزی که او پی برده بود ممد حسین، به روزه خواری مشغول بوده است، به این نتیجه رسیده بود که تخریب احتمالی منازل مردم، مکافات گناهانی است که همسرش در ماه رمضان مرتکب شده بود.
از آن جائی که درب خانه سید تقریبا همیشه به روی مردم باز بود، محمدحسین هر وقت اراده می کرد بدون مشکلی وارد منزل شده و با پناه گرفتن در توالت منزل که در انتهای جنوبی حیاط قرار داشت، با خیال راحت سیگار ی چاق کرده و مدتی را در آن جا به نشئگی می گذراند و بعد هم با یک چاق سلامتی مختصر با کسی که منزل بود به خانه خود بر می گشت. سید و همراهانش برای حل این معما مدتی وقت صرف کردند تا بالاخره از کار او سر در آورند. از آن سو، بلقیس نیز بعد از شک اولیه به شوهرش، که بعد از هر بار برگشت از منزل سید بوی سیگار می داد، مدتی او را تحت نظر گرفته و خیالش راحت شده بود که سید و شاگردانش گناهی در روزه خواری شوهرش ندارند.
سید و همراهان، قبلا طرح آتش زدن ماشین های شهرداری را در صورت تخریب گسترده خانه ها مورد بررسی قرارداده ولی آ نرا کنار گذاشته بودند و...
روزی عده ای از سا کنین با هم آهنکی قبلی، سوار بر موتور و بلند گو بر دست به اهالی خبر می دهند که برای اعتراض جمعی و مقاومت در برابر شهرداری آماده شوند. بولدوزرهای شهرداری چند صد متر پایین تر از خانه تیمی، تخریب را آغاز می کنند. سید و همراهانش می کوشد تا آن جا که مقدور است، همسایگان واهالی محل را برای اتحاد و همبستگی با یکدیگر و اقدام هرچه جمعی تر برای سدکردن مسیر پیشروی بولدوزرهای شهرداری بسیج و تهییج کند. ریش سفیدان و معتمدین دیگر محل هم در همراهی با مردم آنان را به ایستادگی تشویق می کنند. با همیاری و تجمع تعدادی از ساکنین در محل حادثه، مامورین جز تخریب ناقص دیوارهای حیات چند خانه، کاری از پیش نبرده و بعد از روبروشدن با اعتراض فزاینده مردم که هر آن ممکن بود از کنترل خارج شده و به خشونت ختم شود، فرار را برقرار ترجیح داده ولی تهدید می کنند که دوباره بر گردند.
به پیشنهاد معتمدین محل، برنامه تجمع اعتراضی مردم در مقابل ساختمان شهرداری شهر برنامه ریزی می شود. سید و شاگردانش از افراد مورد وثوق مردم محل برای شرکت در این تجمع، و تشویق دیگران به شرکت در آن هستند. دو تجمع وسیع و پر جمعیت، متشکل از زنان و مردان وافراد خرد سال، در مقابل ساختمان شهرداری با هیاهو برگزار می شود. سید نیز با باز کردن کمر بند مهمات و سلاح خود در این تجمعات شرکت می کند. قول های سرخرمن مسئولین برای بررسی مشکل مورد قبول واقع نشده و اهالی تصمیم می گیرند با جمع کردن ۲۰ تومان از هر خانوار هیئتی را برای تظلم خواهی و ملاقات با فرح پهلوی به تهران بفرستند. تهدید معتمدین و ریش سفیدان محل از سوی شهربانی برای خاتمه تجمعات، راهی جز اعزام سریع یک هیئت به تهران باقی نمی گذارد. قرار می شود تا برگشت این هیئت از تهران، تجمعات جمعی در مقابل شهر داری خاتمه یابد، مگر این که که بولدوزرها مجددا به محله بر گردند. سید به عنوان یکی از افراد اصلی مورد اعتماد مردم نقش خود رادر حرکت یک پارچه مردم، جمع آوری پول و تهیه عرض حال با استفاده از وکیلی که یکی از معتمدان محل پیدا کرده و ترغیب اهالی محل به امضای آن، و... بازی می کند. بعد از جمع آوری پول کافی و آماده شدن عریضه قرار می شود هیئتی برای اعزام به تهران معین شود. اما سید به دلیل موقعیت خود درگروه فقط در خارج از این هیئت به مشاوره خود ادامه می دهد.
راوی این واقعه به یاد ندارد که آیا هیئت به چیزی در تهران دست می یابد اما مطمئن است که دیگر تخریبی در آن منطقه صورت نگرفت"
۵-آرش شماره ۱۰۲، شنبه ۸ بهمن ۱۳۸۷ - ۲۷ ژانويه ۲۰۰۹، تحریف و وارونه سازی رویدادها، از قربانعلی عبدالرحیم پور (مجید). این نوشته در لینک زیرهم قابل دسترسی است.
http://www.kar-online.com/wp/?p=11243
۶-خیال اندیشی ورد حقیقت، تاملی در نقد کتاب«چریک های فدایی خلق»، دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۸ - ۰۵ اکتبر ۲۰۰۹
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=6045

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد