|
|
| |
«من درنبرد بر عليه خويشتنم»
آخرين مصاحبه ي ژاک دريدا با روزنامه ي لوموند
ترجمه ويدا فرهودي
من بي آن که تسليم شوم، اين حقيقت را باور دارم. هر چه مي گذرد، مي بينم که پذيرش مرگ را، نياموخته ام. ما همگي زنده ماندگاني هستيم در تعليق و بدون مجال.( و از منظر جغرافياي سياسي در "شبح مارکس"، بيشترين تاکيد بر جهاني است نابرابر تر از هر آنچه بوده،- باوجود ميلياردها موجود زنده- انسان يا غير از آن- که ابتدايي ترين حقوق انساني و از همه مهم تر، يک زندگي ِ قابل زيست، از دو قرن پيش ،از ايشان گرفته شده است. روندي که همچنان ادامه دارد و رو به صعود است.) اما من همچنان در آموختن مرگ، ناتوانم. هنوز نتوانسته ام در اين مقوله چيز تازه اي ياد بگيرم يا بدست آورم. و زمان تعليق، با شتاب کوتاه مي شود
==================================
گفت و گو با مرتضی قاسم پور
فرهنگ گفتگو
خشونت بطور كلی چه در اشكال فردی و چه در مقياس اجتماعی، نهايتا نتيجه فقدان يك فرهنگ گفتگويی است. بنابراين به نظر می رسد كه برای خشونت زدايی راه ديگری غير از توسعه يك فرهنگ گفتگويی وجود نداشته باشد. اين نه فقط به معنای كوشش های فردی ذهنی برای دفع نظری ايده های غير گفتگويی، بلكه به معنای تلاش برای تصحيح ساختارهايی است كه منجر به توليد فقرو بی عدالتی اجتماعی شده و انسان ها را بطور عينی در وضعيتی نا برابر قرار می دهند و امكان يك ارتباط گفتگويی و احترام آميز را از آن ها سلب می كنند.
گفتگو: شيرين جزايری (صدای آلمان)
==================================
ع . سلطاني دشت بزرگ
فلسفه اپيكور؛ لذت،رفاقت وعزلت
اپيكور ميگفت فقط بادوستان ورفقا يا درمحفل همفكران دريك فضاي آزاد وخودماني است كه انسان به آرامش رواني ميرسد. به نظر او ازدواج و داشتن فرزند موجب سلب آرامش خاطر فيلسوف وپيشاهنگ انقلابي ميشوند. اپيكور را به اين دليل نميتوان فرد گرا و معتكف دانست چون او سرود دوستي ورفاقت را درهمه جا سرميداد.به نظر اپيكور آرامش ورضايت واقعي زماني بوجود مي آيد كه انسان خودراازنيازهاي غلط وغيرضروري برهاند
==================================
شيدان وثيق
دِريدا
فيلسوف «بي قرار» و «ساختار شكن»
(به مناسبت درگذشت ژاک دريدا)
همراه با ترجمه ي فصلي از کتاب اشباح ماركس
در گذشت ژاك دریدا (Jacques Derrida) به منزله ی پایان نسلی از فیلسوفان و اندیشمندان معاصر فرانسوی است: لاكان سارتر، فوكو، آلتوسر، بارت، لیوتار، لِویناس، دولوز، بلانشو و بوردیو. نسلی كه دریدا، یكی از چهره های برجسته، نامدار و در عین حال ناسازه ی آن به شمار می رفت. اینان «شاعران گم شده ای» بودند كه دریدا، بازمانده و بازنمودِ «وفادارِِ بی وفا» و « پاسدارِ میراث متمایز ولی مشترك» آن ها بود.
--------------------------------------------
ژاک دريدا
اشباح مارکس
فصل سوم
فرسودگي ها
(تصوير جهاني که س³ن ندارد)
در برابر تمامی محافظه کاری ها و جزمیت های عصر ما، در برابر نئو لیبرالیسم فاتح و مارکسیسم های مبتذل، که هر کدام به نوبه ی خود و به گونه ای مارکس و مارکسیسم را به خاک سپرده و هم چنان به خاک می سپارند... دریدا می خواهد در این جا، از روحی از میان روح های مختلف و گاه متضاد مارکس، خوانش دیگری را افتتاح کند. خوانشی نه صرفاً فلسفی و نه، البته، آئین پرستانه! بلکه انقلابی، ساختارشکنانه، نقادانه و خود نقادانه که انصراف از آن امکان پذیر نیست.
==================================
ع . سلطاني دشت بزرگ
افلاتون واعتراض فمينيستي
( افلاتون ؛ ايده آليست نابغه ؟)
افلاتون گرچه درمطرح كردن مكتب فلسفي ايده آليسم و متافيزيك،يك نابغه است ولي نظراتش پيرامون حقوق زنان همچون يك پاشازاده مردسالار ميباشند. به ادعاي مورخين فلسفه، هيچ جا درآثار افلاتون نميتوان احترام و ارزش خاصي براي جنس زن پيدا كرد. وبدتر از آن اينكه بنظر او زنان موجوداتي؛ سطحي،خرافاتي،احساساتي،پرخاشگر،تندخو، ترسو و مردد هستند و از نظر تقوا و پرهيزكاري در پله اي پايين تر از مردان جاي ميگيرند. او زن بودن را نتيجه لعنت و نفرين خدايان دوران جاهليت به زنان ميدانست و ميگفت مردانيكه در وظايف خود كوتاهي كردند،ترسو و ناعادل و زورگو بودند و تسليم نفس و اراده خودشدند،بعدها بدليل جريمه خدايي بصورت زن بدنيا مي آيند.و بنظر زنان فمينيست، كسيكه اينطور درباره زنان فكروقضاوت نمايد،در عالم تفكر و ايده و روح نميتواند احترامي براي زنان قايل شود .
==================================
آرامش دوستدار: نقد درونمان فرهنگ ايران
امتناع تفکر در فرهنگ دينی يعنی محال بودن انديشيدن در فرهنگ دينی، به اين علت که موانع خاصی در تمام سنت ما وجود داشته و اين موانع - اين را حال من به خوشبينی ميگويم - مانع شدند از زمان تاريخ پيش از اسلام ما، از زمان زرتشت، و بعد نيز در دوره اسلامی، اساسا فرهنگ ما با تصورات دينی شروع شده و در تصورات دينی هم باقی مانده است. به همين جهت تمام حاصلی که اين فرهنگ به بار آورده، مشحون است از تصورات دينی و اين تصورات دينی هر کسی را طبعا وابسته ميکند و مانع از اين ميشود که او بيانديشد بدون اينکه وابستگی به جايی داشته باشد
کيواندخت قهاری(صدای آلمان)
==================================
ع . سلطاني دشت بزرگ
ارسطو ؛ مرد جهان ؟
ارسطو مدعي بود كه هدف هرپديده اي در جهان، تكامل است. وانسان بايد درحقيقت بسوي انسانيت وتكامل پيش رود.به اين سبب بعضي ها او را پدر مكتب هومانيسم و انساندوستي ميدانند.بااشاره به آثار ارسطو، هدف هستي انساني فلسفه يونان ،خلاف عصر حاضر، تسلط به جهان و طبيعت نبود،بلكه شناخت آن است.ارسطو راميتوان پايه گذار علم منطق نيز بشمار آورد چون اوخالق تئوري و قضاوت و ارزشيابي است و باتكيه بر روشهاي عملي و تجربي به تحقيق مي پرداخت.ارسطو ميگفت جهان از طريق فشار نيرويي دروني مجبور به تكامل و بهترشدن است
==================================
ژاک دريدا
"اگر مي توانستم هويت خود را دريابم، ديگر جايي براي نوشتن و زندگي کردن نبود"
ترجمه ويدا فرهودي
دريداي سرسخت، سخت گير،حساس ،نا آرام و سخت کوش ،انسان نيکي و عدالت بود. همواره، به جاي آن که بگويد " تو دوست مني" مي گفت :" من دوست توام" چرا که هميشه مايل به "دادن" بود. او تمامي هوش، آفرينش و فرهنگ خود را مصروف ديگران و نوشته هايشان کرد تا آن ها بتوانند آن چه را، دانسته يا ندانسته نتوانسته بودند به ديگران "بدهند"، اينک به وسيله ي کار او، در اختيار ديگران گذارند.
==================================
گفت وگو با کارل ريموند پوپر
هيچ کس برای ديگری« مرجع حجيت» نيست
(بخش دوم)
من يکی از مخالفان ايدئولوژی ها هستم، اما باور ندارم که هرگز نسبت به آرمانهای بزرگ شک و ترديد¯ داشته ام. من نه به آرمانهای بزرگ، بلکه به بشارت دهندگان و مبلغان که اغلب از اين آرمانها سوءاستفاده کردند مشکوک بوده ام؛ کسانی چون فيشته، هگل و ديگر ايده آليست ها و ناسيوناليست های پساکانتی. جناياتی که ربسپير به نام خرد انجام داد، واقعا که هولناک و فاجعه انگيز بود. اما من اصولا نادرست می دانم که از اينها «دليلی عليه عقلانيت» يا «عليه عقلانيت در اساس» استنتاج کرد.
گفت وگو با کارل ريموند پوپر
هنوز بر سر حرفم باقی ام !
(بخش نخست)
ترجمه خسرو ناقد
فرا رسيدن دهمين سالمرگ کارل پوپر بهانه ای شد تا من يکی از آخرين گفت و گوی های او را ترجمه و بار ديگر از اين انديشمند بزرگ ياد کنم. من از کارل پوپر و نظرات و نظريه های او بسيار آموخته ام. با اين همه، خوشبينی بی حد و حصر او نسبت به آينده، گاه مرا به شگفت وامی داشت. به ويژه در مواقعی که به عين می ديدم و می بينم، بسياری از همنوعان ما چه سخت در چارچوب تنگ و تاريک ايدئولوژی های گوناگون اسيرند و با خشم و خشونت بی اندازه، زمانی به حکم تاريخ، گاه به نام خدا و يا حتی به بهانه «گسترش دموکراسی» ، کمر به نابودی دستاوردهای مادی و معنوی بشريت بسته اند. پوپر به رغم تجربه ترسناک دو جنگ جهانی و رويدادهای دردناک سال های پايانی قرن بيستم و به رغم مشاهده گسترش درگيری های خشونت بار در گوشه و کنار جهان، در هر حال به آينده خوشبين و اميدوار ماند و به راستی که سزاوار لقب «خوشبين ترين فيلسوف معاصر» است
===========================================
انديشه به گونه اي ديگر
ترجمه ويدا فرهودي
بيست سال از مرگ ميشل فوکو مي گذرد. او در 25 ژوئن 1984، در 58 سالگي چشم از جهان فروبست. اين فيلسوف با شهامت و روشنفکر بزرگ سال هاي 60 و 70 ميلادي ، در جدال مداوم با تمامي شکل هاي قدرت بود و مجموعه آثاري ناتمام اما" باز" از خود به يادگار گذاشت : يک دوجين آثاري که او آن ها را " در نهايت ، تکه هايي فلسفي در کارگاه هاي تاريخي" ناميد. قضاوتي کاملاً فروتنانه در برابر اين "جعبه ابزار" فوق العاده اي که براي فهم جامعه و به پيش راندن آن بر جاي نهاد. حرکت دادن واژه ها براي به حرکت در آوردن چيز ها: پس از بيست سال، انديشه ي فوکو، مانند قهقهه اش بر آزادي، پژواکي فراگير دارد.
===========================================
منصوره اتحاديه
تاريخ نانوشته
بررسی اعلاميه ها و شب نامه های انقلاب مشروطه *
(قسمت اول)
(قسمت پايانی)
با اين که تقريبا صد سال از انقلاب مشروطه گذشته و تحقيقات بسياری از جنبه های گوناگون پيرامون اين حرکت انجام گرفته اند اما هنوز بعضی از ابعاد آن روشن نيست. اکثر محققانی که جريان انقلاب مشروطه و به خصوص نقش مردم را بررسی کرده اند، با اعلاميه ها و شب نامه های منتشره در اين دوره آشنا هستند، ولی محتوای آنها تحليل نشده و شايد اهميت آنها به اندازه کافی جلب توجه نکرده است.
===========================================
عبدالجواد فلاطوری
فرهنگ شرقی - اسلامی
و نيست انگاری غربی
(قسمت اول)
(قسمت پايانی)
ترجمه خسرو ناقد
معنا و نيز فايده برخورد و گفت وگوی فرهنگ ها و تمدن ها اين است كه ناقل هر تمدنی آنچه را از فرهنگ خود فهم می كند و شاخص آن می داند، با مخاطبش در ميان گذارد و به او نشان دهد؛ چرا كه شناخت صحيح و درك متقابل نقطه نظرات، اين امكان را می تواند فراهم آورد كه هر يك در عين حفظ و پاسداری از فرهنگ خود، از فرهنگ ها و تمدن های ديگر نيز در جهت توسعه و تعالی فرهنگی الهام گيرند. حال اين پرسش پيش می آيد كه آيا چنين برخوردها و گفت وگوهايی ضروری و يا اصولاً امكان پذير است؟
===========================================
خسرو شاكري (زند)
ياد از پروفسور ماكسيم رُودنسون
رودنسون از جمله اهل دِماغ (روشنفكران) فرانسه بود كه نسبت به امر دمكراسي در ايران حساسيت داشت و همواره از نيروهاي مترقي ايران دفاع قاطعانه مي كرد. تا پيش از انقلاب ايران، او از حركت دانشجويان مترقي ايران (متحد در كنفدراسيون جهاني) حمايت مي كرد، و بلافاصله پس از انقلاب در جامعه ي ايراني دفاع از حقوق بشر، كه در سال ۱۹۸۰براي دفاع از حقوق مردم ايران تشكيل شده بود، فعالانه شركت جست.
===========================================
توماس مور
و انديشه ي آرمانشهر
ژان مونتونو
ترجمه ويدا فرهودي
قديس کاتوليک، خيال پرداز و پيشگام رسمي کمونيسم ... کسي که اکتشاف و بينش انديشه اي را مديون او هستيم که همچنان روز آمد است: انديشه ي آرمان شهر.
|
|
ميشل تورنيه
کانت
آخرين فيلسوف کلاسيک و نخستين فيلسوف مدرن
به مناسبت ۲۰۰امين سالگرد مرگ کانت*
ترجمه ويدا فرهودي
کا نت مبتکر اخلاق بود. ممکن است اين ادعا نوعي بزرگ نمايي پنداشته شود اما... در برابر پرسش ِ "چگونه زندگي کنم؟" ، هر يک از دو منبع تمدن غرب ، پاسخ خود را داشت. منبع يهودي – مسيحي، به واسطه فرامين الهي به اين پرسش پاسخ مي گفت و منبع يوناني – لاتيني به وسيله ي احکام خِرد. اما اين پاسخ ها دو وجه مشترک داشتند : نخست اين که هر دودر مجموع ، تنها اقليتي از بشريت يعني اشراف را در نظر مي گرفتند. چون خداوند فقط به مومنان فرمان مي راند يعني برگزيدگان يا جماعت تعميد شدگان. وخِرد نيز تنها انسان هاي باسواد و با فرهنگ را در بر مي گيرد. وجه مشترک ديگر اين است که اين " راه حل ها" سود جويانه اند . کسي که از خدا فرمان بَرَد به بهشت روانه مي شود حال آن که نافرمان به دوزخ مي رود. به همين ترتيب، پيروي از خِرد به سعادت مي انجامد در صورتي که حاصل به سُخره گرفتن آن ، بد بختي است.
اما در "اخلاق" وضع به گونه اي ديگر است. غريزه ي الهي، براي تمام بشريت و صرف نظر از تفاوت مليت و نژاد، مشترک و يکسان بوده، به طور کامل، فاقد سود جويي است. قانون نه کسي را که به آن احترام مي گذارد، پاداش مي دهد، نه جزايي براي متجاوز قائل مي شود. فرد متجاوز به ميزان بسيار اندکي از تشويش يا ندامت مي هراسد.
|
|
|
|
| |