logo





اقتدارگرایان و معضل احمدی نژاد

يکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۷ - ۱۹ اکتبر ۲۰۰۸

عیسی سحرخیز

saharkhiz.jpg
شاید چنان منطقی به نظر نرسد كه كسی انتخابات ریاست جمهوری آمریكا را با ایران مقایسه كند، چون از جهات مختلف با یكدیگر تفاوت بنیانی دارند، اما بدون شك كمتر كسی را می توان یافت كه این حدس و گمان را در ذهنش نپرورانده باشد كه آینده ی سیاسی "اقتدارگرایان" و "احمدی نژاد" چندان بی شباهت با "محافظه كاران جدید" و "جرج بوش" به عنوان نمایندگان جریان های سیاسی راست افراطی نیست؛ آینده ای كه تمام شواهد و قرائن حاكی از شكست در انتخابات ریاست جمهوری آینده است.
شاید مشابهت دیگر را بتوان این نكته دانست كه همانگونه كه رئیس جمهور آمریكا چپ و راست مورد انتقاد شدید هم حزبی های خود، حتی جان مك كین، قرار می گیرد و تمام تلاش آنان این است كه تمام برنامه ها و سیاست های بوش به پای این حزب و نامزد انتخاباتی جمهوریخواهان نوشته نشود، در میان جریان اقتدارگرا نیز حركت فزاینده ای در حال شكل گیری و تقویت است تا روز به روز بیشتر صف خود را از احمدی نژاد جداسازند كه معضلات فراوانی برای ایران و ایرانیان آفریده است و از این رو مستقیم و غیرمستقیم پیام برائت از او و ناتوانی ها و ندانم كاری هایش خطاب به ملت می فرستند.
بعدازظهر روز پنجشنبه به وقت تهران، درست ساعاتی پس از آنكه سردبیر كیهان، مدافع رسمی جریان سیاسی- رسانه ای اقتدارگران، در یادداشت روز* خود با این اعتراف كه "...البته مطلقاً نباید به این معنا پنداشت كه دولت كاملا بی عیب است یا هیچ خرده ای بر آن نباید گرفت... می توان و باید برای اصلاح دولت از عیوب شناخته شده آن تلاش كرد اما ..." باید توجه داشت كه "دولت نهم را بهانه كرده اند" تا "حد انتقادهای خود را از دولت فراتر" برده و "كلیت نظام و اركان اساسی آن را" هدف گیرند، جان مك كین نیز در آخرین مناظره ی تلویزیونی با باراك اوباما نامزد حزب دموكرات چنین اعلام كرد: "من بوش نیستم، من با دولت بوش در مواردی چون..... مخالف بودم و هستم"، بحث ما "بوش" نیست، حفظ اقتدار "محافظه كاران جدید" و كلیت "نظام سرمایه داری تحت سلطه ی شركت های بزرگ" است.
اما تفاوت در اینجاست كه حزب جمهوری خواه تحت رهبری و هدایت جریان های نظامی -نفتی امریكا زمانی دارد دست خود را از پشت جرج بوش برمی دارد و به انتقاد از سیاست های او می پردازد كه دیگر چند هفته ای به برگزاری انتخابات 2008 آمریكا باقی نمانده است و ساكن فعلی كاخ سفید چیز چندانی برای از دست دادن ندارد. اما در ایران در پاشنه ای دیگر می چرخد. برخلاف روال گذشته كه رئیس جمهور دو دوره ی چهار ساله را پشت سر گذارده و از صندلی قدرت پائین می آمده اند، اكنون كمتر كسی را بتوان یافت كه منطقی بیندیشد و دغدغه ی منافع ملی داشته باشد، ولی نظرش این باشد كه " احمدی نژاد هم باید چون اسلاف خویش رئیس جمهور 8 ساله باشد".
البته هنوز تك چهره هایی را در میان بزرگان جریان های اقتدارگرا می توان یافت كه تلویحا احمدی نژاد را تشویق می كنند كه خود را شكست خورده فرض نكرده و برای یك سال آینده چون پنج سال پیش رو برنامه ریزی كنند، یا محافلی چون كیهان هستند كه "آینده ی ملك و ملت" را به پشیزی نمی گیرند و كماكان شعار می دهند: "دولت نهم انبوهی كار نیمه تمام دارد و برای چشاندن مزه مدیریت انقلابی به مردم باید به حد كافی زمان در اختیار داشته باشد". البته چون حرفشان از منطق تهی و پای استدلالشان چوبین است، برای پیش بردن اهداف شان چون همیشه تهدید را نیز چاشنی چنین حرف ها و شعارها می كنند و هشدار هم می دهند كه "جایگزین دولت فعلی اگر بنابر كنار رفتن آن باشد نه یك اصولگرای دیگر بلكه فردی خارج از جریان خواهد بود".
البته این جریان كه ساقط شدن احمدی نژاد از قدرت را زیر سوال رفتن برنامه های تحمیلی خود و مرگ آشكار تفكر خویش می بیند از این مسئله ی كلیدی غافل است كه همین نكته كه از میانه ی دوره ی چهارساله ی ریاست جمهوری احمدی نژاد بحث "كنار گذاردن"، " عدم كفایت سیاسی"، "استیضاح در مجلس" و "ضرورت نامزد نكردن" او در میان جریان های معتدل و منطقی اصول گرا و محافظه كار مطرح می شود، خود بهترین دلیل و قرینه برای اثبات شكست این روش و منش حكومت داری است. چه رئیس جمهور فعلی بر مبنای انتصاب برگزیده شده باشد و چه انتخاب هدایت شده توسط یك جریان پادگانی؛ چه این گزینش و تحمیل این روش و منش حكومت داری بر مبنای این تفكر باشد كه اصلاح طلبان نباشند، حال هر كه می خواهد باشد یا بر اساس این میل و آرزو كه خواب خوش ما را به هم نزنند، مهم نیست كه چه بر سر حیثیت و اعتبار نام ایران می رود و چه بر سر زندگی ملت می آید!
اینكه در روزهای پایانی دولت هاشمی رفسنجانی بحث ضرورت تغییر قانون اساسی مطرح می شود تا با اصلاح آن دو دوره ی چهار ساله ریاست جمهوری به سه دوره ارتقا یابد، یا وقتی خاتمی در پایان دوره ی اول از نامزدی مجدد امتناع می كند، اما خیل وسیعی مشتاقانه مجبورش می كنند كه با چشمان گریان نام نویسی كند و بعد هم چند میلیون رای بیشتر به پایش می ریزند تا روانه ی كاخ ریاست جمهوری اش كنند، اما در این زمان، ار نیمه ی راه، ندای ضرورت كنار گذارده شدن احمدی نژاد شنیده می شود و هم اكنون اگر روزی وی اعلام كند كه قصد نامزدی در انتخابات 88 را ندارد احتمالا مردم به خیابان ها خواهند ریخت، رقص و پایكوبی خواهند كرد و گل و شیرینی بین خود تقسیم خواهند كرد، همه نشانه های روشن و بین این شكست راهبردی در جهت حذف نظام مبتنی بر "انتخابات"، "دموكراسی" و "جمهوریت" و جایگزین كردن "انتصابات"، "فردسالاری" و "حكومت ولایی" به جای آن است.
پرسش این است كه وقتی ادله ی شكست سیاست ها و برنامه های دولت "قوی" و مصادیق نارضایتی های عمومی "فراوان" است، چرا باید مردم را از حقوق مسلم شان محروم ساخت و اجازه نداد كه آنان چون اكثر مردم جهان رئیس جمهور منتخب خود را در انتخاباتی "آزاد، سالم و منصفانه" برگزینند؟ چرا نباید به ملت این امكان را داد كه به جای فردی "ناتوان"، "نابلد" و "ناوارد" كه صدها میلیارد دلار پول نفت را هدر داده و به جای آن "بحران اقتصادی"، "تورم" و "بیكاری" نصیب مردم كرده است، شخصی را برگزینند كه حتی در شرایط نفت بشكه ای نه ده دلار- به جای صد و پنجاه دلار احمدی نژاد- "رفاه"، "توسعه" و "اشتغال" نسبی برایشان به ارمغان آورده بوده است. همان فردی كه جهانیان نیز همانند اكثر قریب به اتفاق ایرانیان زبان به تحسین او گشودند و اكنون نیز به هر مناسبتی لب به تمجید سیاست های مسالمت جویانه و صلح آمیزش می گشایند.
مهم نیست كه كیهانیان در یادداشتی سفارشی و بفرموده بنویسند كه هدف یاران خاتمی این است كه "انتخاب سیاسی مردم به جانب گروهی غیر از اصولگرایان یا اصلاح طلبان معتدل میل كند و زمینه برای حضور دوباره نیروهای مطلوب غرب درون حاكمیت ایران فراهم شود"، مهم این است كه مردم از هم اكنون دیگر خوب می دانند چه را و كه را "نمی خواهند" و در مقابل دل به سمت و سوی كه دارند.
البته شریعتداری ها و آمران و عاملشان در این میان فراموش می كنند كه حتی در چنین یادداشتی دم خروس از جایی بیرون می زند و پرونده ی شكست تمامیت خواهان بیشتر گشوده شده و مرگ سیاسی احمدی نژاد نیز به گونه ای ناخواسته اعلام می شود. درست همان زمان كه آنان در یادداشت روز پنجشنبه ی ناخودآگاه اشاره به مطلوبیت و برتری نسبی "اصولگرایان یا اصلاح طلبان معتدل" دارند، به زبانی دیگر اعتراف می كنند كه در این شرایط ردای ریاست جمهوری به تن هر كسی می تواند برازنده باشد، جز احمدی نژاد. لابد آن هم بر اساس شواهد و قرائن، نشانه های روشن و نتایج نظرسنجی ها دریافته اند كه در این دوره با حضور خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری حتی با دخالت "حزب پادگانی" نیز دیگر چنین لباسی در قد و قامت احمدی نژاد نیست.
وقتی ضمیرناخودآگاه یا اطلاعات موثق یاران احمدی نژاد چنین گواهی می دهد و ناخواسته بر قلم هایشان چنین اعتراف هایی جاری می شود، می توان حدس زد كه در دل ملت چه می جوشد و در اندیشه هایشان برای روز 22 خرداد 88 چه می گذرد.

عیسی سحرخیز
Aftab_iran@yahoo.com
جمعه 26/7/1387

* یادداشت روز كیهان- پنجشنبه 25/7/1387
http://www.kayhannews.ir/870725/2.htm*

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد