در این بازی كه ماه هاست آغاز شده تاكنون روشن است كه خاتمی چه "بیاید" و چه "نیاید" برنده ی این ماجراست؛ در یك بازی دو سر برد، یا دست كم یك سر برد بلند مدت! چون با دو شرطی كه قرار داده و چارچوبی كه روشن ساخته است در هر مقطعی می تواند به میان مردم بیاید و با صدای بلند اعلام كند: "مردم ببینید، نگذاشتند". | |
برخلاف نظر آن دوستانی كه بر این باورند "شرط گذاری ها"ی سید محمد خاتمی بیشتر با نیت "نیامدن" است تا "آمدن"، من بر این باورم كه خاتمی به میزان زیادی بر"تردیدها"یش فائق آمده و اكنون در حال تبیین و اعلام "دغدغه ها" یش در مورد انتخابات ریاست جمهوری خرداد 88 است*.
برخلاف نظر آن دوستانی هم كه خبر وگزارش "شرط گذاری ها" را مطالعه نكرده، یا دقیق و سر فرصت نخوانده، حكم صادر كرده اند كه "خاتمی ننربازی در آورده است"، من بر این باورم كه خاتمی برخلاف تصمیم اولیه سه سال پیشش كه بوسیدن و كنار گذاردن دنیای سیاست بود ، یا دست كم بسنده كردن به امور بین المللی، اكنون در بازی شطرنج سیاسی بسیار پخته ترشده و بدون اینكه خود در وضعیت بن بست قرار گیرد، به صورت برنامه ریزی شده دیگران را در وضعیت "آچمز" و "بلاتكلیفی" قرار داده است.
لابد این هم نتیجه ی یك تجربه مهم و پختگی سیاسی بوده است كه شخصا بحث انتخابات را تنها در عرصه ی عمومی مطرح می كند و ضرورتی نمی بیند با سطوح بالای قدرت - دست كم تا این زمان- در این زمینه مستقیما طرح بحث كند و مشورت بگیرد.
لابد به گونه ای نیز رفتار كرده است كه دیگران نیز خود را در جایگاهی نبینند كه شخصا از او نتیجه ی "تصمیم" و "برنامه" اش را سوال كنند و مجبور شده اند تنها به اخبار رسانه ها، شایعات و حرف های درگوشی تن دهند. و اگر این حد از اطلاعات منتشره هم پاسخگوی كنجكاوی هایشان نبوده باشد، به ناچار از رقبای سیاسی هم جبهه ی او چون شیخ مهدی كروبی بپرسند كه "خاتمی می خواهد چه كار كند؟"!
بر خلاف نظر گذشته ام در مورد ضعف تصیم گیری سریع در خاتمی و تاكید بر این نكته كه "اگر این تزلزل و تردیدها واقعی نبود، بلكه برآمده از یك برنامه تبلیغاتی هوشمندانه برای به تعویق انداختن زمان نامزدی در جهت بر هم زدن نظام تفكر و برنامه ریزی جریان سیاسی اقتدار گرا بود، و یا حتی به منظور تشنه نگاه داشتن جامعه و به نوعی جذب علائق و توجه آنان به ماجرا، می شد به چنین خط مشی ای نمره ی مثبت داد و حتی طراحان آن را تشویق كرد كه با روش و راه های مناسب تری نیز چنین وضعیتی ادامه پیدا كند. اما، چون این احتمال بسیار اندك و حتی تا حدی غیرمحتمل است..."، اكنون با موضعگیری های زنجیره ای مكمل یكدیگر او، باید اعتراف كنم كه به نظر می رسد كه "یك برنامه تبلیغاتی هوشمندانه"، مرحله بندی شده و گام به گام در حال اجراست.
شواهد و قرائن نشان می دهد كه خاتمی چون شطرنج بازی چیره و قهار كه در ابتدای بازی با حوصله ی فراوان مهره های خود را به صورت حساب شده و دقیق، با هدف برهم زدن نظم فكری، چیدمان حمایتی مهره ها و در نهایت به دام انداختن رقیب در صفحه ی شطرنج می گستراند، این مرحله از بازی سیاسی را به خوبی پیش برده و اكنون وارد مرحله ی اصلی و سرنوشت ساز، یعنی متمركز كردن بازی در نقطه ی كلیدی و به سرانجام رساندن آن شده است؛ بازی ای دو سر باخت برای حریف و دو سر برد یا دست كم یك سر برد بلند مدت، برای او!
وی تاكنون همچون ماهیگیران سخت كوش عمل كرده كه در دل شب تاریك، در میان دریایی طوفانی و مواج، تب زده تور ماهی گری خود را در بهترین نقطه می گسترانند، به ساحل بازگشته و در انتظار برآمدن خورشید و طلوع سحر می نشینند تا تور پر خویش را به ساحل مراد كشانده و ماهی مطلوب را در سبد ریخته و به بازار سیاست ایران عرضه كنند.
نكته ی جالب اینجاست كه خاتمی چون شطرنج بازان حرفه ای چند دست مهره را روی صفحه ی سیاست ایران چیده است و دست كم با دو گروه بازی هم زمان را آغاز كرده و ادامه می دهد؛ "اصلاح طلبان و تحول خواهان، به معنای وسیع مردم"، "محافظه كاران و اقتدارگرایان، به معنای اخص رهبری".
طبیعتا بازی دوستانه و راحت تر با یاران و جریان های همسو بهتر پیش رفته و زودتر در حال رسیدن به نقطه ی پایانی است، و بازی اصلی و نهایی با رقیب قدر و مكار هم روز به روز به نقطه ی سرنوشت ساز خود نزدیك تر می شود.
نكته ی جالبتر اینكه "این شرط گذاری ها" و "پیش شرط ها" هم نگاه به هردو بازی دارد؛ "تفاهم با ملت ایران بر سر خواسته های آنان" و "امکان عملی شدن برنامه هایش برای اداره کشور".
در صفحه ی شطرنج بازی دوستانه، خاتمی اگرچه هنوز در پذیرفتن رهبری "جبهه ی گسترده اصلاحات" مردد نشان می دهد، اما مشخص است كه تكلیفش را با خود در مقام "نظریه پرداز" یا دست كم تبیین كننده ی "چارچوب اصلی" اصلاحات و اصلاح طلبی در ایران روشن ساخته است.
به عبارت دیگر، او در صدد روشن ساختن این مهم است كه اگر قرار باشد "تفاهم با ملت" صورت گیرد، در حیطه ی این نوع اصلاح طلبی خاص تعریف و ترسیم شده از جانب من است. تفاهم و توافقی اولیه بر اساس ضرب المثل "جنگ اول به از صلح آخر". سیاستی كه كمك می كند بر خلاف دو دوره ی پیشین، همه چیز از همان ابتدا روشن و شفاف باشد و در فردای روز پیروزی محك و معیاری تبیین شده وجود داشته باشد كه بر اساس آن بتوان "تندروی" و "كندروی" را تشخیص داد، و به گونه ای عمل نشود كه اعضای گوناگون جبهه ی گسترده اصلاحات دائم در حال متهم كردن دیگری به كندروی یا تندروی باشند و خود نیز در معرض قضاوتی مشابه قرار گیرند.
در این میان، از سر اتفاق هر سه نامزد اصلی اصلاح طلب همگی ملبس به كسوت روحانیت هستند، و گویا باز دست تقدیر این بوده است كه "سید"، در میانه ی دو "شیخ" بنشیند. شیوخی كه یكی اكنون نشانه و نماد "تحول خواهی اصلاح گرایانه" است و دیگری "اصلاح طلبی اصول گرایانه". یكی نگاه به پائین داشته باشد و ملت و قدرت نهادهای اجتماعی، و دیگری چشم به بالا داشته باشد و رهبر و توان گفت و گوهای سیاسی پشت پرده! یكی از هم اكنون تكلیف خود را روشن كرده و می گوید كه اگر خاتمی بیاید، من نمی آیم، چون "اگر خاتمی بیاید و محكم بایستاد انشاءالله در انتخابات و پس از آن موفق خواهد بود"، و دیگری این دور از انتخابات ریاست جمهوری را حق خویش می داند و ناگفته خویش را مستحق تر از خاتمی بر نشستن بر مسند دولت می داند و تاكید نیز دارد كه نتایج نظرسنجی های علمی "ده شاهی هم نمی ارزد"!
در این "میانه نشینی سیاسی"، از سر اتفاق برنامه های خاتمی نیز سنتزی شده است بین این تز و آنتی تز اصلاح طلبی. در نتیجه اگر قرار باشد "توافق" و "تفاهم" ی بر سر خواسته های ملت صورت بگیرد، اكثریت مردم ایران باید تصمیم خود را بگیرند و به طور شفاف و روشن بگویند كه در برابر "نه" به احمدی نژاد و هر گزینه ی دیگر مطلوب آیت الله خامنه ای، میل به كدام یك از این سه نوع روش و منش اصلاح طلبی دارند.
البته بدیهی است كه اگر امكان برگزاری انتخاباتی به معنای مطلق "آزاد، مستقل، منصفانه و رقابتی" وجود داشت و جلب نظر هدایتی رهبری مهمتر از رای آزاد ملت، برای برگزار كنندگان انتخابات شرط نبود و ابزار "نظارت استصوابی" تیغی بر گردن "نامزدها"، مسلما صفحه ی شطرنج سیاسی ایران به گونه دیگر چیده می شد. اما اكنون كه جبر زمانه چنین است و "جمهوریت در شرایط تعلیق" و "آزادی در سطحی محدود" و "دموكراسی مبتنی بر نامزد شدن همه ممنوع"، امكان تنها برای چنین بازی محدودی فراهم است- آن هم در شرایطی كه به راحتی می توان حدس زد كه امكان رد صلاحیت شدن نوری "قطعی"، خاتمی "محتمل" و كروبی "ناممكن" است- و نیروهای اصلاح طلب دركارزار انتخاباتی در بهترین شرایط چاره ای جز معرفی كردن این سه گزینه، یا حتی در صورت گسترده بودن رد صلاحیت ها و غیر آزاد بودن انتخابات چرخش به سمت یك نامزد "محافظه كار میانه رو" ندارند. اكثریت ملت نیز به تبع چنین گزینه های محدود و شرایط ناهموار به ناچار باید تا آخرین لحظه مردد بمانند كه در انتخابات ریاست جمهوری دهم شركت كنند یا راه تحریم و عدم مشاركت را برگزینند.
در شطرنج سیاسی دوستانه ی خاتمی اكنون تقریبا بازی روشن است، نوری تصمیم خود را برای " آمدن" موكول به "نیامدن" خاتمی كرده است و با آمدن او تكیف را از دوش خود ساقط می بیند - هر چند كه معلوم نیست در روز انتخابات شخصا رای ش را به صندوق بیندازد. كروبی نیز گویا روز یكشنبه را برگزیده تا با قاطعانه بگوید قصد "آمدن" دارد یا "نیامدن". البته كار سختی نیست كه انسان حدس بزند كه برنامه ی حزب اعتماد ملی و تلاش شخصی او "آمدن كروبی" است در برابر "نیامدن خاتمی".
اما خاتمی در دست دیگر، شطرنج بازی سیاسی خود با رقیب، گام به گام در حال تنگ تر كردن عرصه بر "اقتدارگرایان" است و شدت و حدت بخشیدن به وضعیت "آچمز" و "بلاتكلیفی" رقیب. وضعیتی كه تا كنون مانع از آن شده است كه احمدی نژاد به دلیل مخالفت های آشكار و وسیعی كه با نامزدی و تداوم برنامه هایش می بیند، به صراحت جسارت اعلام وجود مجدد داشته باشد. دیگران نیز با توجه به حمایت های بی قید و شرط رهبری از او تنها در دایره ی این نگاه تنگ كه "احمدی نژاد تاوان هشت سال حاكمیت اصلاح طلبان است"، به صراحت نگویند كه چنین هزینه ی را نمی خواهند و رسما از رفتار و كردار رئیس جمهور فعلی برائت می جویند- هر چند كه زمزمه های خفه ای از این سو و آن سو در حال بلند شدن و به گوش رسیدن است.
خاتمی با مهره هایی كه تا كنون در این بازی پیش رانده، با سخنانی كه به زبان جاری كرده، شفافیت و صراحتی كه به خرج داده اكنون مشخص ساخته است كه این دور، دور راهبرد "تهاجمی" به جای "تدافعی" است، و راهكارهایش هم مبتنی بر "اصلاحات رو به جلو" یا همان شعار "اصلاحات؛ یك گام به پیش" انتخابات ریاست جمهوری 1384.
او در عین حال با ادبیات خاص خویش كه از یك سو زبانی ملی دارد و ریشه در ملت، و از سوی دیگر قرائتی مذهبی است و ریشه در قرآن و سنت، به ظرافت دارد تكلیف "دنیا" و "آخرت" آشكار می سازد؛ منافع دنیا را برای "ملت"، جزای آخرت را برای "بزرگان".
شاید به این دلیل است كه فردای روز "شرط گذاری" وقتی مهره ای جدید ی به پیش راند، در دیدار با اقشار مختلف مردم اصفهان كه بازاریانش با اعتصابی حق طلبانه همین دیروز دولت را مجبور به عقب نشینی مفتضحانه از برنامه ی اقتصادی نسنجیده كردند، چنین انذار داد: " یکی از خطراتی که امروز در جامعه احساس میشود، این است که اگر نتوانستیم در حکومتی که به نام اسلام بنا شده است نیازهای واقعی مردم و حرمت و امنیت جامعه را تامین کرده، زمینه های پیشرفت کشور را فراهم آوریم، مطمئن باشید گرایشهایی شکل خواهد گرفت که همه دستاوردهای انقلاب و میراث خون شهدا و رزمندگان عزیز از بین خواهد رفت و جریانی به وجود خواهد آمد که به مقابله با دین برخواهند خواست... مطمئنا ایران و ارزشهای اسلامی جاودان خواهند ماند؛ متاسفانه انحرافاتی هست که زیانهایی برای کشور دارد، اما ایران و انقلاب مردمی ما قویتر از آن است که این انحرافات بتوانند آن را از پای در آورند. امیدوارم همه بزرگان و شخصیتها به این نتیجه برسند که راه و روشی که امروز هست، نه به نفع انقلاب است، نه به نفع اسلام و نه به نفع مردم. اگر بر سر این موضوع به اتفاق نظر دست یابیم، زمینه برای حضور و کار و خدمت فراهم است".
او در واقع از یك سو پیامی علنی می دهد كه دستور دهید شورای نگهبان فكر رد صلاحیت را از سر بیرون كند، وزارت كشور آرای مردم را دستكاری نكند و خلاصه چیزی خارج از اصول "آزادی" و "جمهوریت" به ملت تحمیل نكنید و از سوی دیگر این هشدار عقلی و دینی را تكرار می كند كه خودكامگان نه دنیا دارند و نه عاقبت. می توان چند روزی یا چند دوره ای جلوی "دموكراسی" و "انتخابات آزاد" را گرفت، اما تا ابد نمی توان جلوی "خواست و اراده ی ملت" را سد كرد!
اكنون می توان امیدوار بود كه با این شطرنج بازی سیاسی حساب شده و اوضاع بحرانی كشور، به دلیل انتصاب فردی "نادان"، " نابلد" و "ناتوان" از طریق تصمیمی فردی و كاری پادگانی، احمدی نژاد در نهایت اجازه ی ورود به صحنه ی رقابت ها نیابد و انتخاباتی نسبتا آزاد با نامزدهایی وجیه و معقول شكل گیرد كه در یك سو نامزدهای انتخاباتی اصلاح طلبان صف آرایی كنند و در سوی دیگر اقتدارگرایان معقول به صف بایستادند. ودر نهایت نه اشاره ای به خاتمی شود كه "نیا" و نه دستوری خطاب به برگزار كنندگان انتخابات كه "نذار".
در این شرایط، نه تنها خاتمی بدون داشتن نیاز به گرفتن اجازه برای ثبت نام به صحنه ی انتخابات وارد خواهد شد، بلكه تا حد زیادی شرط دوم خود، یعنی "امکان عملی شدن برنامه هایش برای اداره کشور" تا آخرین روز نشستن بر مسند قدرت را- دست كم در شرایط سكوت توام یا اجبار به رضا- نیز تحقق یافته خواهد دید.
البته دوستانی هستند كه چون من خوش بینانه به ماجرا نگاه نمی كنند و اشاره دارند به بلندگوی رسانه ای بیت رهبری، كه به خصوص طی هفته ی گذشته در حال دمیدن بود و علائم خطر را با صدای بلند پخش كردن. همین دیروز دوستی در مقابل چنین استدلال های من می گفت كه "تو زیادی خوش بینی كه عبرت تاریخ دست مایه ی عمل حاكمان شود و قصص قرآنی سر لوحه ی كار آنان. اگر این چنین بود كه دیگر جایی برای خودكامگان و فرعونان زمان نبود". او مرا حواله داد به مقاله ی شخص حسین شریعتمداری خطاب به اصلاح طلبان و به خصوص خاتمی، و سرمقاله ی روز پنجشنبه كیهان كه نشانه از همان بازی های دوران اصلاحات داشت، برای فردای روز پس از پیروزی اصلاح طلبان و تحولخواهان، با عنوان موج نو اصلاحات غربگرا: "درحالی كه زمان زیادی تا موعد انتخابات ریاست جمهوری در ایران باقی مانده از اردوگاه اصلاحات صداهایی آشنا شنیده می شود. كسانی كه روند تغییرات فكری و خط مشی گذاری استراتژیك در میان طیف تندرو جبهه اصلاحات را ظرف یك دهه گذشته پی گیری كرده اند، اگر در این «صداهای آشنا» دقیق شوند به نكات جالب توجهی برخواهند خورد. نكاتی كه هم سیر دگرگونی خط مشی و برنامه های این «عناصر مطلوب غرب در ایران» را روشن می كند و هم نشان می دهد كه به نسبت سال های گذشته چه تغییراتی در دیدگاه ها و روش های آنها رخ داده و سمت و سوی این تغییر رویكردها در مجموع در خدمت كدام اهداف بوده است.... ایده هایی چون به وجود آوردن «سازمان رای» و تقلید از الگوی رفتار شركت های گلدكوئیستی در ایجاد شبكه های درختی از افراد و بعد- مهم تر از آن- برقراری پیوند میان تشكل های به ظاهر بی ربط اجتماعی و سازماندهی اعضای آنها در پوشش هایی چون «فعالان زن»، «كانون مدافعان زندانیان سیاسی»، «گروه های مختلف دانشجویی»، فعالان «كارگری» و «قومی» و بعد پیوند دادن آنها به یكدیگر و همگرا كردن اهداف و حتی روش های آنها جملگی فازهای به ظاهر بی ارتباط اما در واقع هماهنگ یك پروژه بیرونی است كه طبعا از چشمان تیزبین نظام دور نمانده است. آخرین فقره از این پروژه یعنی فاز مكمل پروژه «شبكه سازی»، «اجتماعی شدن» جنبش است كه البته از مدتی قبل آغاز شده بود اما حالا در حال عمق یافتن است. اصلاح طلبان - هم چنانكه چهره های ملی- مذهبی به عنوان مهمترین «پل» های تغذیه از بیرون- اكنون به صراحت می گویند جنس مطالبات خود را از حال و هوای سیاسی خارج ساخته و به دنبال سوژه های اجتماعی خواهد رفت. علت اصلی چنین تحركی بدون شك تلاش برای بردن تئوری شبكه سازی به متن جامعه و برای نزدیك كردن اضلاع مختلف اپوزیسیون به یكدیگر و متحد ساختن آنها از طریق شعارهای اجتماعی است. آن «صداهای آشنا» همین سخنان را می گویند."
شاید دوستان با توجه به آنچه طی ده سال گذشته فراروی جنبش اصلاح طلبی ایران نهاده شد و مسائلی كه برای اصلاح طلبان و تحول خواهان -به قلم كیهانیان و به حكم اقتدارگرایان "اضلاع مختلف اپوزیسیون" و "عناصر مطلوب غرب در ایران" - پیش آمد، حق داشته باشند كه شطرنج بازی سیاسی خاتمی از طریق شرط گذاری برای حذف عملی این جریان را خوش بینانه ارزیابی كنند، اما باید توجه داشت كه این بازی طولانی ناتمامی است كه تا پایان دوره ی ریاست جمهوری آینده ی ایران ادامه خواهد یافت و تا آخرین ثانیه ها نیز مهره ها در حركت خواهند بود. اما بر خلاف روش مرسوم، این بار افكار عمومی داخلی و خارجی خواهد بود كه حتی در میانه ی بازی نیز حكم های مكرر صادر خواهند كرد، نه لزوما در آخرین حركت مهره ها و پایان یافتن بازی.
در این بازی كه ماه هاست آغاز شده تاكنون روشن است كه خاتمی چه "بیاید" و چه "نیاید" برنده ی این ماجراست؛ در یك بازی دو سر برد، یا دست كم یك سر برد بلند مدت! چون با دو شرطی كه قرار داده و چارچوبی كه روشن ساخته است در هر مقطعی می تواند به میان مردم بیاید و با صدای بلند اعلام كند: "مردم ببینید، نگذاشتند". مهم هم نیست كه در كجای بازی باشد؛ در دوران پیش از ثبت نام، زمان رای گیری و شمارش آرا، یا حتی دوران بر تن كردن ردای ریاست جمهوری.
عیسی سحرخیز
Aftab_iran@yahoo.com
* خاتمی؛ دغدغه ها و تردیدها - شنبه 23/6/1387
http://www.roozonline.com/archives/2008/09/post_9147.php*
http://kayhannews.ir/870718/2.htm **
جمعه 19/7/1387
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد