logo





خاتمی؛ دغدغه ها و تردیدها

يکشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۸۷ - ۱۴ سپتامبر ۲۰۰۸

عیسی سحرخیز

saharkhiz.jpg
دغدغه ها و تردیدهایی كه سید محمد خاتمی را برای "آمدن" یا "نیامدن" به صحنه ی انتخابات ریاست جمهوری 88 احاطه كرده و تا این زمان به تزلزل در تصمیم گیری نهایی منتهی شده است، اكنون می رود كه سرمنشا دلخوری ها و تعمیق اختلاف میان جریان های گوناگون اصلاح طلب و حتی لایه هایی از تحول خواهان شود.
این اختلاف ها و مناقشه های انتخاباتی اگرچه در میان مدت و بلند مدت می تواند چون یك صافی سلامت بخش صحنه ی سیاسی ایران را پالوده و صف بندی های شفافی در پی داشته باشد، اما در عین حال دربردارنده ی این خطر در كوتاه مدت است كه چون سمی مهلك، آب شفاف برآمده از صافی را تیره یا مسموم كرده و حتی كارها و برنامه های جبهه ی از هم پاشیده ی مقابل را بی هزینه و زحمت، آسان كند.
كم نیستند افرادی كه در چند هفته ی اخیر این جا و آن جا شاهد بروز چالش ها و یا حتی گاه ردوبدل شدن كلمات تند میان طرفداران و حامیان سرسخت جریان های سیاسی اصلاح طلب، به ویژه دوستان و اطرافیان خاتمی و كروبی، بوده اند. از آن نوع بگو مگوها یا حرف و حدیث هایی كه به راحتی یك كلاغ و چهل كلاغ می شوند یا زمینه هایی را فراهم می سازند برای رسانه های اقتدارگرا كه از این آب گل آلود ماهی مراد صید كنند.
حرف و حدیث هایی كه سرمنشا و ریشه ی آن ها را حتی پیش از دوران اصلاحات می شد دید و شنید، اما در واقع در همان روزهای اول آغاز مجلس ششم بود كه كلید اصلی اش زده شد؛ اختلاف نظرهایی در اتخاذ راهبرد یا راهكارهای مناسب كه در ایام ثبت نام انتخابات مجلس هفتم كه جمعی را به تحصن كشاند و گروهی را به نقد این سیاست، اوج گرفت. و سپس، در فازی جدید در زمان اعلام نامزدهای ریاست جمهوری نهم و عاقبت در روزهای بستن لیست های انتخاباتی مجلس هشتم به وضعیت حاد و گاه مواضع خصمانه ای رسید. و هیچ بعید نیست كه در جریان مبارزات انتخاباتی 22 خرداد 88 و مشخص شدن روش ها و نتایج آن، آن چه نباید بشود اتفاق بیفتد.
این بحثی است مهم كه در جای خود حتما باید به آن پرداخته شود. در اینجا تنها از یك سو باید از آنان كه رگ های گردن قوی و برجسته ساخته اند خواست كه اندكی آرام و قرار گیرند، و در مقابل از آن جمع وسیع تر- چه در محافل سیاسی و چه در فضای رسانه ای - كه خردمندانه میانه ی میدان را می گیرند، طرفین را به عقل و تدبیر فرامی خوانند و از صفا و صمیمیت و ضرورت بازگشت به اتحاد و ائتلاف گذشته سخن می گویند، تشكر كرد.
اما در این میان نمی توان نقش غیرمستقیم و ناخواسته ی سید محمد خاتمی را در این ماجرا كه ناشی از دغدغه ها و تردیدهای او برای «آمدن» یا «نیامدن» است، نادیده گرفت. دلمشغولی هایی ناشی از دغدغه هایی جدی كه تا این زمان كه نه ماه به زمان انتخابات بافی مانده است، نه تنها مانع اعلام قطعی نامزدی او، بلكه نهایی شدن حضور شیخ مهدی كروبی - با توجه به پیام روشن حزب اعتماد ملی به رئیس جمهور سابق: "تو نیا، ما هستیم"- شده و حتی دیگر نامزدهای رده دوم و سوم اصلاح طلب را برای شروع كار و راه انداختن ستادهای انتخاباتی در میان آسمان و زمین سرگردان و پا در هوا نگاه داشته است.
اگر این تزلزل و تردیدها واقعی نبود، بلكه برآمده از یك برنامه تبلیغاتی هوشمندانه برای به تعویق انداختن زمان نامزدی در جهت بر هم زدن نظام تفكر و برنامه ریزی جریان سیاسی اقتدار گرا بود، و یا حتی به منظور تشنه نگاه داشتن جامعه و به نوعی جذب علائق و توجه آنان به ماجرا، می شد به چنین خط مشی ای نمره ی مثبت داد و حتی طراحان آن را تشویق كرد كه با روش و راه های مناسب تری نیز چنین وضعیتی ادامه پیدا كند. اما، چون این احتمال بسیار اندك و حتی تا حدی غیرمحتمل است، این مشی در عمل نتیجه ای عكس خواهد داشت كه كمترین هزینه و آثار و پیامد منفی آن تشدید این دست اختلاف ها و تنش هاست كه مهمترین اثرش دامن زدن به نگرانی و تردید در میان اقشار گسترده ی مردم برای مشاركت فعال در انتخابات و به تبع آن نتایج مورد نظر در انتخابات ریاست جمهوری دوره ی دهم.
طبیعی است كه سید محمد خاتمی نه تنها از بروز چنین آسیب هایی آگاه است، بلكه خود قاعدتا باید بتواند لیست بالا بلندی در این خصوص ارائه دهد. اما سوال این جاست كه چرا باز او دچار تردید و تزلزل است و به خواسته ی عمده ترین جریان های سیاسی اصلاح طلب و تحول خواه و سطوح گسترده ای از جامعه پاسخ فوری ملموس نمی دهد؟
شاید دلیلش این باشد كه وی این بار می خواهد احتیاط بیشتری به خرج دهد كه باز او را از بالای آبشار نیاگارا به زیر نیندازند! یا چون دور دوم ریاست جمهوری، كاری نكنند كه در روز اعلام نامزدی به جای شكفتن گل خنده بر لبانش، در زمان نظاره ی میلیون ها ایرانی و خارجی، گلوله های اشك از چشمانش سرازیر شود و محاسنش را خیس كند. اشك هایی كه مسلما از منظر ناراحتی و غم شدید، روزها و شب های فراوانی به حال طرفداران پر شور و شرش در زمان دستگیری، بازداشت، زندان و یا كتك خوردن و داغ گلوله بر جسم و جان خویش دیدن، بارها در خلوت جاری شده است.
شاید هم تجارب آن روزهای سخت كه در زمان وزارت ارشاد به استعفایش كشاند، اما پنج سال بعد به دست فراموشی سپرده شد و بار دیگر به كارزار سیاست رهنمونش كرد ، اكنون در كنار تجارب دوران هشت ساله ی ریاست جمهوری نشسته است و او را به تفكر وامی دارد و مجبور می كند كه این بار "بله" را دیرتر بگوید و زمان "گل چیدن" را تا می تواند طولانی تر كند. چون اكنون به خوبی واقف است كه حتی اگر شاهد پیروزی را هم دربربگیرد، تازه نوبت "نه شنیدن" های مكرر از بالا و پائین است و پیامدش باز "زخم خارها" بر گرده است و طناب دار بر گردن یاران نزدیك و طرفدارانش!
به این دلیل است كه حدس و گمان من این است كه این نگرانی ها و دلمشغولی های خاتمی بیش از آن كه برآمده از مسائل پیش از انتخابات و دوران برگزاری انتخابات باشد، از دل مسائل چهار ساله ی بعد از انتخابات برمی خیزد و بحران سازی های مجدد بعد از ریاست جمهوری.
درست است كه از قول نزدیكانش گفته می شود خاتمی می خواهد اول میزان استقبال افكار عمومی را از آمدنش ببیند و بر اساس آن تصمیم بگیرد، پس باید نمایشی از نیاز و تمنای اصلاح طبان و نتایج نظرسنجی ها را كه شاهدی بر این مدعا و بیانگر اقبال عمومی است هر روز در برابر چشمانش قرار داد، یا در نوشته ها و مصاحبه ها این درخواست را به طور مكررمطرح كرد. به این دلیل است هر روز جمع بیشتری، پیر و جوان، در تلاشند كه "ابر و باد و مه و خورشید" را به كار گیرند و به سید اصلاحات ارائه كنند، تا شاید "نانی به كف آرد" و این بار به "غفلت نخورد"!
درست است كه دوستانش گمان می كنند كه خاتمی می خواهد آگاه شود كه نظر نهایی رهبری در مورد نامزدی و ورودش به بازی انتخابات كدام است و بعد اقدام كند و اگر حس كرد كه آیت الله خامنه ای هم به این نتیجه رسیده است كه دوران هشت ساله ی اصلاحات اگرچه سختی ها و نامرادی هایی برای كشور، به ویژه ایشان داشته است، اما این سختی ها یك دهم بدبختی ها و فلاكت های مردم در این سه ساله ی حاكمیت حزب پادگانی و ریاست جمهوری احمدی نژاد آمده نیست- تازه اگر تصور كنیم ابرهای تیره ی نشسته در افق سیل ویرانگری دربرنداشته باشد- آن گاه با دغدغه ی كمتری بگوید كه من هم هستم. چون به هر حال یكی از تجارب دوران اصلاحات برای خاتمی حتما این بوده است كه با پوست و گوشت خود تفاوت قول و عمل را در اظهارات رهبری حس و تجربه كند.
درست است كه نه او، بلكه هیچكس اطمینان ندارد مردم با وجود این استفبال های اولیه گسترده و حرف هایی كه در برابر پرسشگران سنجش افكار می زند، در زمان رای گیری چه خواهند كرد. تازه اگر مردم به صحنه بیایند و آرای خود را به نفع وی به صندوق ها بریزند، باز كسی نمی داند چه رای هایی خوانده خواهد شد، چه نامی از صندوق بیرون خواهد آمد و رئیس جمهور دهم چگونه تعیین خواهد شد. اما خاتمی نیز چون هر سیاستمردی، آگاه است و خوب می داند كه برد و باخت دو روی سكه ی سیاست ورزی و انتخابات هستند- حتی اگر آن كشور، كشوری چون ایران باشد كه سیاست در آن شعبده های گوناگون دارد، چه از جانب ملت، چه از سوی حاكمیت و رای سازان.
اما تمام این اما و اگر ها می تواند باشد، اما رسیدن به ریاست جمهوری ممكن گردد؛ چه نهی رهبری از نامزد شدن، و چه اقدام شورای نگهبان برای رد صلاحیت و چه حتی تلاش برای بیرون آوردن نامی خاص از صندوق! چاره ی مشكل اول یك اعلام "نامزدی زودهنگام" یا بیان "تصمیم قاطع برای آمدن" از جانب خاتمی است و مسئله ی نظارت استصوابی و رای سیاسی شورای نگهبان هم مشكلی نیست كه گره آن به دست ملت و اعلام خواست آنان با حضور در صحنه و حتی خیابان ها باز نشود. روش و اقدامی كه خواه ناخواه چاره ساز مشكل سوم نیز خواهد بود- چه از طریق آرای گسترده ی غیرقابل دست بردن و چه با یك نظارت عمومی گسترده، درجهت صیانت از آرای ریخته شده به صندوق ها.
پس می توان حدس زد كه كلید معمای این دغدغه ها، و تزلزل و تردیدهای برآمده از آن عمدتا جای دیگری است، در فرداروز نشستن بر مسند ریاست جمهوری دهم. روزی كه اگر نگوئیم تمام بار آن بر دوش خاتمی خواهد بود، دست كم بخش اعظم آن خواهد بود- حتی اگر به صحنه كشاندن مردم را بخشی از این مشكلات بدانیم. این كلیدی است كه تا كنون نتوانسته است در قفل تفكر و اندیشه ی خاتمی را برای "آمدن" یا "نیامدن" بگشاید. چون او خود بیش از هر كسی می داند و آگاه است كه خاتمی ریاست جمهوری دوره دهم، نمی تواند همان خاتمی ریاست جمهوری دوره های گذشته باشد و اكنون باید بیندیشد و ببیند "هست" یا "نیست". اگر نیست و خاتمی به راه جدیدی پای گذارده است، پس این بار "كشتیران را تدبیری دگر آمده است" و به تبع آن شیوه ها، روش ها و برنامه هایی جدید و بدیع و مشكل گشا اتخاذ شده، و در كنارش كادر و نیروهای جدید و توانا و اهل پایمردی، در زیر علم فرماندهی با چنین خصوصیاتی فراهم است، این چنین است؟ كلید این معما تنها در جیب خاتمی است.
باید امید داشت كه خاتمی هر چه زودتر كلید را از جیب درآورد و بر این بخش از دغدغه ها و تردیدهای خود فائق آید، حتی اگر بداند كه پیروزی او به معنای سختی دوستان و نزدیكانش است و باز گشوده شدن درهای زندان ها و سلول ها و حتی به كار گرفته شدن تمام امكانات و ابزارها، چون ترور و صدور حكم اعدام! مسلما بخش اعظم این گروه هدف كه پرونده های بسیار دارند و فرق سر هر یك را "شمشیر دامكلوسی" نشانه رفته است خود آماده ی پای گذاردن در این راهند. اما هر یك از آنان با ملاحظاتی ابا دارند كه این آمادگی ها و از جان گذشتگی ها را به نفع ملت و مملكت اعلام كنند، چون هراس دارند كه این بیان بر حجم شك و تردیدهای خاتمی بیفزاید و بازی اعلام درخواست ها و بیان نیازها از سوی دیگر اقشار جامعه را بر هم زند.
اما هر چه هست خاتمی برای اعلام "آمدن" یا "نیامدن" دیگر فرصت چندانی ندارد و بار دیگر نباید متهم شود به "فرصت سوزی"، چه در مورد ملت نگران و منتظر، چه حتی حیثیت و اعتبار و آینده ی خویش، چه در حق دیگران و آنانی كه باید بدانند در جایگاه "انتخاب شونده" یا "انتخاب كننده"، چگونه و چه زمانی بازی انتخابات ریاست جمهوری دهم را آغاز و دنبال كنند- چندان هم فرقی نمی كند كه نامشان نوری باشد یا كروبی، عارف یا نجفی؛ و حتی حسن روحانی یا ولایتی. و در كنار آن ها طرفداران و حامیان پروپا قرص هر كدام از این نامزدها كه اكنون بیش از نامزدهای انتخاباتی دارند به جان هم می افتند.
از بعد دیگر، حتی فرق نمی كند كه نتیجه ی انتخابات آمریكا چه باشد و پیروز آن چه كسی؛ مك كین یا اوباما!
شنبه 23/6/1387

عيسي سحرخيز
Aftab_iran@yahoo.com



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد