logo





با بهرام چوبینه

چهار شنبه ۳۱ شهريور ۱۳۸۹ - ۲۲ سپتامبر ۲۰۱۰

محمود کویر

kavir.jpg
سرگذشت بهرام چوبینه، بازتاب پریشانی در پایان روزگار ساسانی و چگونگی کنشهای قدرت در سرزمین ماست.
گرچه ساسانیان با نابودی کتیبه ها و کتابهای روزگار اشکانی، تاریخ پانصد ساله ی آنان را نابود کردند، در این داستان میتوان بر گوشه هایی از آن آگاه شد.
بهرام چوبینه، از نژاد پارتیان، سرداری بزرگ بود که پس از سرزنش و خواری دیدن از سوی هرمزد بر او شورید و در زمان خسروپرویز چند ‌ماهی بر تخت سلطنت نشست، تا اینکه خسروپرویز، روم را به کمک خواسته و با پشتیبانی سپاه روم، سلطنت از دست رفته را بازیافت.
گردیه در شاهنامه، خواهر بهرام است که در دلاوری بسان بهرام است و پس از مرگ برادر، جامه‌ رزم او را می‌پوشد.
بهرام چوبین یا وهرام چوبین یا بهرام ششم پسر بهرام گشنسپ از خاندان مهران، یکی از خاندانهای اشکانی-ساسانی و از مردم ری بود. او به سبب بلندی قد، به چوبین (مانند چوب) نامبردار شده بود. او را مهر بندک یا دوستدار مهر مینامیدند و این تبار اشکانی او را نیز نشان می دهد. مینورسکی لقب بهرام را با واژهی دیلمی ژوبین یا زوبین، به معنی نیزه مربوط دانسته و برخی دیگر از پژوهشگران شوبین و چوبین را شکلهای دیگری از واژۀ شواتیر یا شیواتیر(آرش) شمرده‌اند.
بهرام چوبین خود را از تبار اشکانیان می‌دانست و برخی مانند گردیزی و تبری وی را از فرزندان پهلوان ایرانی گُرگین، پسر میلاد، و نیز از نسل تیرانداز مشهور ایرانی،آرش دانسته‌اند. به روایت تبری، بهرام چوبین را در تیراندازی با آرش همانند می‌کردند. شهرت بهرام چوبین در تیراندازی بدان پایه بوده است که ابن‌ندیم از کتابی در آیین تیراندازی نام می‌برد و آن را به بهرام چوبین ـ و یا بهرام‌گور ـ نسبت می‌دهد. در شاهنامه نیز وصف تیراندازی بهرام به شابه(سابه، ساوه) شاه، فرمانروای ترکان بسیار شبیه وصف تیراندازی رستم به اشکبوس است. شباهت این دو صحنه، نمودار همانندی این دو پهلوان در جنگاوری و تیراندازی از نگاه فردوسی است.

یکی کهتری باشدش دور دست
سواری سرافراز و مهتر پرست
به بالا دراز و به اندام خشک
به گرد سرش جعد مویی چو مشک
سخن آوری جلد و بینی بزرگ
سیه چرده و تندگوی و سترگ
جهانجوی چوبینه دارد لقب
هم از پهلوانانش باشد نسب

در آخرین سال شاهی هرمز چهارم، لشکریان خاقان غربی ترک و خزر به ارمنستان و اران یورش آوردند.
در همین زمان ساوه شاه نیز در شرق به ایران تاخت و سپاه هفتاد هزار نفری ایران که در مرز به نگهبانی می‌پرداخت، مغلوب ترکان شد.
هرمز نیز بهرام را به نبرد فرستاد.
بهرام دوازده هزار تن از سوارکاران را برگزید که سن هیچ یک از آنها کمتر از چهل سال نبود. این در حالی بود که سپاه پادشاه ترکان، سیصد هزار تن یاد شده‌است. گمان می‌رود که بهرام از این روی این شمارسپاهی را انتخاب کرده‌است که شماره دوازده در نزد ایرانیان مقدس بوده و در تاریخ استوره‌ای ایران نیز در چند جنگ دوازده هزار نفر، در سپاه شرکت داشتند و در تمامی این جنگها ایرانیان، پیروز شده بودند.
بهرام که سرداری دلیر بود با سپاهی اندک اما زبده، سپاه خاقان را در مرزهای شرقی به شدت شکست داد و ساوه شاه را کشت .
شاه ایران از پیروزی بهرام نگران شد و او را به جنگ در بیزانس فرستاد. بهرام از قوای بیزانس شکست سختی خورد.
هرمز که می‌خواست غرور وی را بشکند و از این شکست خشنود بود با فرستادن دوک دان و لباس زنانه، به سردار شکست خورده او را از فرماندهی سپاه، برکنار کرد اما بهرام موفق شد، سپاه تحت فرمان خود را نیز در اهانتی که از طرف هرمز در حق وی شده بود، شریک و همدرد سازد. بدینگونه آنها را نیز با خود، بر ضد هرمز همداستان ساخت و با موافقت و تشویق آنها، شورش کرد.
شورش و نارضایتی موبدان نیز سبب شد تا هرمز برکنار و خسرو پرویز بر تخت ایران بنشیند.
بهرام چوبین حاضر نشد که به فرمان پادشاه جدید در آید و خود را شاه ایران خواند. از آنجا که سپاه بهرام نیرومند بود، خسرو گریخت. بهرام پیروزمندانه به پایتخت آمد و به نام بهرام ششم و به دست خود تاج بر سر نهاد و به نام خود سکه زد. خسرو نیز به شاه بیزانس پناه برد.
یکسال پادشاهی بهرام همراه با یک سلسله شورش بود. دائی خسرو که دستگیر و زندانی شده بود، به یاری چند تن از بزرگان رهایی یافت و پیشرو مخالفان بهرام شد.وی به آذربایجان رفت و با برادر خود بیاری خسرو پرویز برخواستند.
خسرو همراه با سپاهی که امپراتوردر اختیارش گذاشته بود به ایران برگشته و با سپاه بهرام جنگ کرد و بهرام پس از شکست، روی به فرار نهاد.
بهرام چوبین پس از شکست در نبرد نهایی با خسرو و سپاهیانش، همراه با بازماندگان سپاهش به سوی ترکان گریخت و با مهربانی تمام از سوی خان ترک پذیرفته شد. خسرو با هدایایی که برای خاتون همسر خان ترک فرستاد، موجبات کشته شدن بهرام را فراهم کرد. گردیه خواهر بهرام که همراه او بود،سپاهیانی را که همراه برادر وی، بهرام، به دیار ترکان آمده بودند، از دیار ترکان بیرون آورده و به ایران بازگرداند.
داستان بهرام چوبین در کتابی با نام بهرام چوبین نامگ در عهد باستان وجود داشته‌است که برجای نمانده‌است. تاریخ نگاران ایرانی چون تبری، دینوری، بلعمی، و فردوسی نیز این داستان را نوشتهاند. داستانهای بسیاری پیرامون دلاوریهای بهرام ساخته شد.
دلاوری بهرام چوبین چنان است که در شاهنامه او را با رستم همانند می‌کند و ترکان وی را در میدان جنگ برتر از رستم می‌دانند. آخرین اژدهاکشی در شاهنامه را بهرام چوبین به پایان میبرد. وی اژدهایی آدم‌خوار را به نام شیرْکَپّی از پای در می‌آورد. اژدهاکشی بهرام چوبین در شاهنامه، یادآور نبردهای بهرام گور با اژدهایان است. روایتهای دلاوری بهرام چوبین و بهرام گور چنان مشهور، و آن اندازه شبیه به هم بوده است که به گزارش بلعمی، درمیان تمام پادشاهان ایران، این دو تن بیش از همه به شجاعت و مردی نام‌بردار بوده‌اند.
از جمله نشانه‌های جنگاوری بهرام چوبین، پشته‌هایی است که او از کشتگان ترکان در نبرد با پَرموده ـ پسر شابه‌شاه ـ و سربازان رومی سپاه خسروپرویز ساخته بود و آنها را «بهرامْ تَل» و «بهرامْ چید» می‌نامیدند.
شاهنامه فردوسی سرگذشت بهرام چوبین را با آب و تاب بسیار آورده است. در کتابهایی مانند غرراخبار ثعالبی، الاخبارالطوال دینوری، نهایةالارب فی اخبارالفرس و العرب و تاریخ بلعمی، شرح حال بهرام چوبین، روایت شده است.بلعمی مینویسد: من به کتاب اخبار عجم تمام یافتم و بگویم.
مسعودی به کتابی مستقل اشاره می‌کند که ایرانیان در سرگذشت بهرام چوبین فراهم آورده بودند و ابن ندیم از کتاب بهرام شوبین نام می‌برد که جبلة‌بن‌سالم آن را از پهلوی به عربی برگردانده بود.
بیهقی مینویسد: به فرمان خسروپرویز دربارهی جنگهای او با بهرام چوبین و پیروز شدن وی بر بهرام کتابی نوشتند که شاهنشاه ساسانی مقدمه آن را نپسندید، تا دبیری جوان مقدمه‌ای برآن نوشت و خسرو را خرسند ساخت. کتابی که به امر خسروپرویزنوشته شده بود، بخشی از تاریخ رسمی ساسانیان، و شاید جزئی از خدای‌نامه بوده است. اما متنی که مورد استفاده نویسندگان ایرانی و عرب پس از اسلام قرار گرفته، شکلی داستانی داشته، و درآن از کارهای پهلوانی بهرام چوبین یاد شده است. نویسنده متن پهلوی داستان بهرام چوبین با اینکه بهرام را می‌ستاید و از پهلوانیهای او به بزرگی یاد می‌کند، با شاهنشاه ساسانی موافق بوده است. این کتاب در اواخر روزگار ساسانیان، شاید در عصر پوران،دختر خسروپرویز و یا در نخستین سالهای فرمانروایی یزدگرد سوم نوشته شده است.
تا پیش از روزگار فتحعلی شاه قاجار، بردامنه جنوبی کوه دز رَشکان نزدیک ری سنگ‌نگارهی ناتمامی از عهد ساسانیان وجود داشته که چندتن از شرق‌شناسان و جهانگردان آن را وصف، و تصویر کرده‌اند. به فرمان پادشاه قاجار این نقش برجسته محو شد تا صورت وی برآنجا نقر شود. به نظر برخی از پژوهشگران، این تصویر از یادگارهای بهرام چوبین بوده است.
در برخی کتابهای پهلوی، مانند جاماسب‌نامه و زَندِوَهْمَنْ‌‌یَسن از منجی‌ای یاد شده است. در این نوشته‌ها از پیروزی زودگذر غاصبی سخن به میان آمده است که از خراسان خروج خواهد کرد و زمام امور را به دست خواهد گرفت، اما در جریان فرمانروایی کشته خواهد شد و پس از چندی، بیگانگان به تخت خواهند نشست. به نظر برخی از پژوهشگران، ممکن است این مطالب بر واقعیتهای تاریخی استوار باشد و غاصب یاد شده در این متون مکاشفه‌ای با بهرام چوبین تطبیق شود.
مردمان اما پیرامون نامش افسانهای ساخته و گفتند بهرام چوبين، يك سوار را با شمشير دو شقه كرد. مردم همه به هم مي‌گفتند: «شو بين» يعني برو ببين. بهرام از قرن ششم در متون پهلوي در كنار منجيان ديگري مثل هوشيدر ، هوشيدرماه و سوشيانس قرار گرفت. بهرام در زماني پیدا میشود كه كشور ايران از چهار طرف مورد حمله قرار گرفته؛ رومي‌ها يا بيزانس، هپتاليان يا تركان در شمال و شمال شرق، خزران و عرب‌ها؛ و ایرانیان پنداشتند که جهان به آخر رسیده است. در چنین زمانی بهرام بر میخیزدو بزرگترين دشمن ايران یا خاقان چین را با پرتاب تیری میکشد. در تاريخ تبري آمده است كه تيراندازيِ سه كس در تاریخ نامبردار شده است: يكي آرش كمانگير، و ديگري سوخرا سردار ايراني، در زمان پيروز پادشاه ساساني بوده و سوم بهرام چوبين.
فردوسی در ضمن روایت داستان بهرام چوبینه در شاهنامه، پسر جوانش را از دست می‌دهد و مرثیه کوتاهی برای پسرش پیش از اینکه داستان بهرام چوبینه به پایان رسد، می‌آورد. مویه و زاری فردوسی برای فرزندش پایان‌بخش داستان بهرام چوبینه است.»
**
دومین متن کهن که اشاره ای هرچند غیر مستقیم به جشن چارشنبه سوری دارد، شاهنامه ی فردوسی است. در داستان بهرام چوبینه با «پرموده» پسر ساوه شاه آمده است که هنگامی که هر دو سپاه آماده ی رزم بودند، ستاره بینی بهرام را پند می دهد که :
ستاره شمر گفت بهرام را
که در «چارشنبه» مزن کام را
اگر زین بپیچی گزند آیدت
همه کار ناسودمند آیدت
یکی باغ بُد درمیان سپاه
از این روی و زان روی بُد رزمگاه
بشد «چارشنبه» هم از بامداد
بدان باغ که امروز باشیم شاد
ببردند پر مایه گستردنی
می و رود و رامشگر و خوردنی
ز جیحون همی آتش افروختند
زمین و هوا را همی سوختند

آوردن نام چارشنبه در داستان بهرام چوبین خود دلیل دیگری است که روزهای هفته در ایران باستان وجود داشته است.ایرانیان نه تنها این روز، بلکه هیچ روز و زمان دیگری را نحس نمی پنداشتند و بخصوص چارشنبه را «گاهِ کام و جشن» دانسته اند.
این جشن با «آب» نیز در پیوند است و در برخی نقاط، پریدن از روی نهر یا آوردن آب از چشمه توسط دختران و شکستن کوزه های آب دیده شده است. در شیراز دختران و زنان از بامداد چارشنبه سوری تا پایان روز به آب تنی در چشمه ی کنار آرامگاه سعدی می پردازند و پسانگاه پسران و مردان آن را ادامه می دهند.
بهرام چوبین نخستین فرماندهی بود که با بهره‌گیری از نفت نخستین گروه آتش‌بار را در تاریخ جنگ‌آوری جهان پایه‌گزاری کرد. وی هنگام بازدید از جای‌گاه بیرون زدن نفت از زمین در سرزمین بادکوبه (باکو) و آگاهی از آتش‌زا بودن این ماده، بر آن شد تا از آن گونه‌ای جنگ افزار ‌بسازد و این کار را به مهندسان ارتش واگذار کرد. آن‌ها نیز در زمانی کوتاه‌تر از یک سال، پیکانی ساختند.
تنگه بهرام چوبین یکی از مهم‌ترین دره‌های جاده دره شهر «پل‌دختر» است.
این تنگه که آن را شکارگاه بهرام هم می‌گویند، دارای آثار ارزنده فراوان است. مانند یک قلعه به جای مانده از دوران ساسانی که از سنگ و گچ ساخته شده و به ارتفاعات جنگلی کبیرکوه در عمق تنگه و مناطق سخت‌گذر آن ختم می‌شود. تنگه بهرام از شاه‌کارهای طبیعی و تاریخی است.

سبز باشید

برخی کتابها:

زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه، اسلامی ندوشن، محمدعلی، تهران، 1349
مسالک و ممالک، استخری، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1347
برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی، به کوشش محمد معین، تهران، 1330
تاریخ بلعمی به کوشش محمدتقی بهار و محمد پروین گنابادی، تهران، 1353
ترجمۀ تاریخ طبری، به کوشش محمد جواد مشکور، تهران، 1337
«دربارۀ لقب بهرام، سردار مشهور ساسانی»، خالقی مطلق، یادنامۀ دکتر احمدتفضلی، به کوشش علی اشرف صادقی، تهران، 1379
«عناصر درام در برخی از داستانهای شاهنامه»، تن‌پهلوان و روان خردمند، به کوشش شاهرخ مسکوب، تهران، 1374
اژدها در اساطیر ایران، منصور رستگار فسایی، شیراز، 1365
از رنگ گل تا رنج خار، قدمعلی سرامی، تهران، 1368
زین‌الاخبار،گردیزی، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363ش؛ ماسه، هانری، فردوسی و حماسۀ ملی، هانری ماسه، ترجمۀ مهدی روشن ضمیر، تبریز، 1375
مجمل‌التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد