davoud_madayen2.jpg
عزت مصلا نژاد

خاطرات زندان: یادی از داود مدائن

داود هنوز بیست سالش نشده بود که به زندان افتاده بود. در زندان بود که او شروع کرد که دیپلم دبیرستانش را بگیرد. در آن زمان اگر اشتباه نکنم درس های کلاس پنجم ریاضی را می خواند. گداها و سایر بچه ها حسابی به داود کمک می کردند. من هر وقت دست می داد با او انگلیسی کارمی کردم. داود هم در زندان درس می خواند، هم کارسیاسی می کرد، هم در ورزش و تشویق همگان به ورزش سرآمد بود. اگر یک روز یکی از بچه ها در برنامه ی ورزش حاضر نمی شد، داود تا او را پیدا نمی کرد و از حالش جویا نمی شد از پای نمی نشست. یک روز من سخت سرما خورده بودم، پتو را کشیدم روی سرم و خوابیدم. داود که جلودار ورزش بود و نمی توانست بروبچه ها را رها کند به نعمت گفته بود:
ـ “بدو برو عمو را پیدا کن و هرطورشده بیارش توی جمع.”