همنشین بهار خاطرات خانه زندگان (۲۳)
بجز به حلقه عشاق روزگار مَبر- بجز به کوی خرابات آشیانه مکن وقتی قرار است متهمی محکوم شود و حکم بگیرد وکیل کار زیادی نمیتواند بکند. حتی سرهنگ امیر رحیمی که وکیل آیت الله طالقانی بود و از دوستان من هم هست، ایشان هر چه داد و فغان کرد نتوانست حکم دادگاه را در مورد موکل خودش بشکند و تازه خودش بر اثر شکایت ساواک گیر افتاد. شما اگرچه پرونده خیلی سبکی داری ولی خب چون با گزارش و شکایت فرد دیگری دستگیر شدی همین را ساواک گرفته و خالا تو اینجا هستی. خلاصه کلام آزادت نمیکنند ولی تو باید تا میتوانی در دادگاه کوتاه بیایی و حرفی نزنی که بیشتر حکم بگیری.
همنشین بهارمادر معینی، چاووش شادی و امید
دانی که کیست زنده؟ آنکو ز عشق زاید. ز آنجا که مرگ پایان همه چیز و همه کس نیست از یک زاویه مادر معینی نرفته و حضور دارد. بله او که مثل دیگر مادران رنجدیده همانند خود، عمری را در جست و جوی فرزندانش پشت در زندان های شاه و شیخ گذراند، ظاهراً رفته اما نرفته و حضور دارد.
از یاد نمیبرم وقتی در اتاق ملاقات زندان قصر کنار مادر من ایستاده بود و هردو غم و اندوهشان را از چشم من و هیبت میپوشاندند و ما میدانستیم در درونشان مثل شمع میسوزند و آب میشوند.
پولاد همایونی بزرگ زن کوچک هم رفت پس از انقلاب وقتی که هیبت و بهروز از زندان آزاد شده بودند سر از پای نمی شناخت. در خانه اش بر روی تمام آزادی خواهان گشوده بود. اما شادی او از آزادی عزیزانش دیرپا نبود. پس از تصادف مشکوک و مرگ بهروز(معینی) قلبش شکست. جسمش فرو نشست و خمیده شد. با این همه لبخندش برای هر کسی که او را می شناخت محو نشد. دلداریمان می داد. هشدارهای او در مورد آینده حکومت و سرکوب هایی که در راه بودند نشان از تجربه های بسیاری داشت که در طول سال ها اندوخته بود. می گفت : « روله حواستان جمع باشد. این ها از شاه هم بدترند». سرکوب ها آمدند و چشم چراغش هیبت(معینی) و دیگر بچه های فامیل را دستگیر،شکنجه و اعدام کردند. کوه درد شد.
همنشین بهارما پروردگان سفره استبدادیم همه بیاد داریم مردم ایران که با سریالهایی چون تلخ و شیرین و مراد برقی و آقای مربوطه کسب و کار خود را رها میکردند و پای تلویزیون سرتاپا گوش میشدند، وقتی ورق برگشت و جامعه به تپ و لپ افتاد ناگهان امامشان را در ماه دیدند و شعار «انقلابی ترین مرد جهان است آیتالله خمینی...» سر دادند و اصلاً یادشان رفت (یادمان رفت) روحانیون از چه موضع ارتجاعی با شاه و انقلاب سفید درافتادند و چه آشی برایمان میپزند. تا آمدیم بجنبیم هزاران نفر به زندان افتادند و شکنجه لباس تعزیر پوشید و تسمه از گُرده مردم ستمدیده ایران کشیده شد.
همنشین بهارما همه «خر ژان بوریدان» یم.
Buridan s Ass خر ژان بوريدان Buridan s Ass مسأله معروفی است بين فلاسفه [۱]، که ارسطو، غزالی و ابو علی سينا، به آن اشاره کرده اند و آن را (به اشتباه) به «ژان بوريدان»، فيلسوف فرانسوی قرن چهاردهم نسبت میدهند. موضوع مسأله اين است که الاغی گرسنه را به فاصله مساوی از دو کپَه يونجه در نظر میگيرند، در قرائتی ديگر الاغی را که هم گرسنه و هم تشنه است به فاصله مساوی از يونجه و سطل آبی در نظر میگیرند و برخی استدلال میکنند که الاغ مزبور به سبب ناتوانی اراده به عمل، خواهد مُرد.
دكتر عبدالستار دوشوكیبه یاد دکتر منوچهر ثابتیان فعال سیاسی، نویسنده و جراح ایرانی که از میان ما رفت. انسانی بسیار متواضع و فرهیخته به معنای واقعی کلمه. خبر درگذشت وی را در سایت بی بی سی خواندم و بسیار غمگین و متاثر شدم که انسان خوب و فرهیخته ای چون دکتر منوچهر ثابتیان، جراح، فعال سیاسی و نویسنده ایرانی مقیم بریتانیا در اثر بیماری سرطان ریه بار سفر بربست و به دیار فانی شتافت. وی که دلش همیشه برای آزادی ایران می طپید، همواره برای ما از تلاش های بی دریغش برای دمکراسی و پیشرفت ایران سخن می گفت، و عاشق انسان بود. وی بجای عافیت طلبی و منفعت جویی شخصی و شغلی، از همان عنفوان جوانی راه مبارزه برای رهایی هموطنانش از یوغ استبداد را پیشه کرد و در این راه ثابت قدم ماند.
مرگ نابهنگام فدایی خلق
زنده یاد رفیق مهراب مولودی مهراب در میان دوستان و رفقایش به مهربانی ومردم داری و دوری از هر گونه جنجال معروف بود. همه ما او را یار وغمخوار مردم زحمتکش می شناختیم. محل کار او میعادگاه دیدار رفقایش بود و مامنی برای دردمندانی که مهربانی های او را می شناختند. و در این محل، مهراب مولودی بود برافراشته قد با احساس مسئولیتی عمیق در قبال هر آنکسی که به او رو آورده بود و آماده مایه گذاری از خود برای رفع مشکل یار. او حتی بیش از توانش، به یاری انسانها برمیخواست و هرگز از هیچگونه همراهی با آنها باز نمی ایستاد. اخلاقیات مهراب، برای همیشه در دل و ذهن ما آشنایان او پرتو افکن خواهد بود. یادش گرامی باد.
همنشین بهارشبپره ها میآیند و میروند، آفتاب میماند آیا انسان عزیزی مثل آقای روحانی که خود را پیرو دکتر محمد مصدق و میراث آن مرد بزرگ میدانند، صبر و تحمل وی را با منتقدینش از یاد برده اند؟ آیا دکتر مصدق باوجود کارشکنی های حزب توده، تظاهرات گسترده ضد دولتی، و سگ زنجیری امپریالیزم و عامل آمریکا خواندن وی... به مخالف کوبی و کژراهه افتاد؟ آنهمه در روزنامه ها به دولت و شخص وی توهین کردند ولی در دوران او هیچ «ماده واحده» ای برای توقیف و تحریم روزنامه ها عَلم نشد!
همنشین بهاردر باره نامه سرگشاده
صفحه روزگار، حرف حق را ضبط میکند نامه سرگشاده» و به قول تاجیکان «مکتوب سرگشاده»، اگرچه ظاهراً شخص یا گروه خاصی را منظور دارد اما مخاطبش عموم مردم و همه کسانی است که اکنون و در آینده با موضوع آن درگیرند. معمولاً نامه سرگشاده وقتی نوشته میشود که نویسنده پیشتر، حرفهایش را زده اما گوش شنوایی نیافته و جز جوابهای سربالا نشنیده است...
فرهمند رکنیگزارشی از اولین سالگرد زنده یادعزیزبهادری بهادری متولد۱۳۰۲در گرمسار، دررشته حقوق تحصیل کرد. دردهه ۲۰ به جمع هنرآموزان وسپس هنرپیشگان تئاتر پیوست درجامعه باربد وتئاتر فردوسی نقش آفرینی کرد. دراین دوران ازاعضای سرشناس کروه هنری عبدالحسین نوشین به شمار می رفت ودر تئاتر فردوسی و تئاتر سعدی هنرنمائی کرد. پس ازآن که سینماسعدی درخیابان شاه آباد به آتش کشیده شد. عزیزبهادری وهمسرش که او نیزاز هنرمندان تئاتر بود راه مهاجرت پیش کرفتند و مقیم چک اسلواگی شدند. در پراک به مدت ۵ سال دوره آموزشی هنرهای دراماتیک را کذراندند. ودرسال ۱۳۳۷به ایران بازگشتند دراین زمان بهادری به کارگردانی سینما روآورد. مجموعاً۲۶فیلم ساخت یا برای آنها سناریونوشت.
|