همنشین بهار خاطرات خانه زندگان(۳۰)
هر چیز و هر امری در «شدن» خود است که «حقیقت» مییابد. برخلاف کسانیکه خویشاوند وقار و فروتنی بودند برخی بوی کبر و بوی حرص و بوی آز، از سخن گفتنشان هم پیدا بود. انگار از دماغ فیل افتاده بودیم و ناسلامتی زندانی سیاسی هستیم. در زندان البته بودند کسانیکه پویایی و آگاهی، و فرهنگ بحث و نقد را نمایندگی میکردند ولی بیشتر مان خودبین و خودرأی بودیم. یاد نگرفته بودیم مثل ۵ انگشت دست که با هم فرق دارند اما کنار هم حیات کاملی را تشکیل میدهند، همدیگر را درک کنیم و در دیگری و دیگران هم، خودمان را ببینیم و حس کنیم.
همنشین بهارخاطرات خانه زندگان (۲۹)
ای روشنی صبح به مشرق برگرد / ای ظلمتِ شب، با من بیچاره بساز از هر دو ما پرسید علیاکبر جعفری چی شما میشه. من دوباره همان که به کوچصفهانی گفتم تکرار کردم. اسم پدر و مادرم را پرسید، بعد گفت از فامیل شما کسی فراری هم هست. خرابکاری چیزی؟ گفتم خیر. گفت از فامیل شما کسی مشهد زندگی میکند؟ گفتم خودم. آنجا درس میخواندم. دقایقی بعد به طرف ماشین برگشتیم و از کمیته بیرون آمدیم. اون لحظات که رو به دیوار بودم انگار چند سال طول کشید. بعدها فهمیدم پرسش آنان در مورد علی اکبر جعفری (فریدون) از اعضای فداییان بوده که در تصادف جاده مشهد کشته شده بود و آن فرد قوی هیکل که دم آخر ما را رو به دیوار نگه داشت کاوه (همایون کاویانی دهکردی) سرپرست اکیپها بود که در دستگیری مبارزین نقش برجستهای داشت.
حمید اکبرییادی از بانو منصوره صبوری، کوشنده ای برای حقوق بشر و زنان کار اصلی اش فیلم سازی بود و بر اثر همین بود که بانی آمدن شماری از فیلم سازان سرشناس ایرانی به شیکاگو، از جمله رضا علامه زاده شد. بیشتر فیلم هایی که خودش ساخته است مربوط به زنان ایران و مبارزات آنها برای برابری و آزادی خواهی بود. فیلمی در باره زنان مبارز ایران در دوره خاتمی ساخت. فیلم دیگری در باره زندگی فروغ فرخزاد داشت و یکی را نیز در باره شعر و زندگی مریم هوله ساخت. در صدد ساختن فیلم های دیگری هم بود که مبارزه با سرطان مانع آن شد.
|