hamneshinebahar-xs.jpg
همنشین بهار

خاطرات خانه زندگان (۳۷)
آدمی شایسته نیست که ابزار کس دیگری قرار بگیرد

واقعش زندگی آزمایشی بیش نیست و ما روی یک پُل هستیم... آنچنان که در یک قطعه آوازی «کانتاتا» Cantata اثر باخ آمده روزها مثل آب جوشنده‌ای که از چشمه‌ها بیرون می‌جهد از زندگی می‌گریختند و بیش از هر زمانی حس می‌کردم که زندگی آزمایشی بیش نیست. دستها و چشم هایمون را بستند و ماشین به طرف در خروجی راه افتاد. احساس عجیبی داشتم بخصوص که نمی‌دانستیم ماشین دارد کجا می‌رود. یاد بچه‌ها بودم و توی راه مدام می‌گفتم آیا این روزهای غم انگیز خواهد گذشت؟ آیا روزی می‌رسد که شلاقها به داس و قلم تبدیل ‌شود؟ آیا واقعاً آنطور که اشعیای نبی گفته بود روزی شمشیرها غلاف خواهد شد؟



bahman-ajang.jpg
فرهاد عمیدی

زندگینامه فدائی خلق بهمن آژنگ

بهمن در سال 1325 در بندر انزلی کوچه ندیمباشی بدنیا آمد ، او فرزند سوم ، از خانواده ای متوسط بود و پدرش زرگری کوچکی در خیابان سپه انزلی نبش کوچه داداشی داشت ،تصویری جدی و اغلب کتاب بدست و موقر،از نو جوانی او در مسیر مدرسه و خانه شان را، اغلب ، وبسیاری از بچه های محل و همکلاسی های او بیاد می آورند ،تا آنگاه که این تصویر در رخدادهای جوانی او فروزان اختری شود،در سال سوم دبیرستان، به تهران نزد دایی خود میرود و در مدرسه دارلفنون مشغول به تحصیل میشود،..



hamneshinebahar-xs.jpg
همنشین بهار

خاطرات خانه زندگان (۳۶)
حاصل عشق مترسک به کلاغ، مرگ یک مزرعه بود

همین طور که لباس می‌شستیم من و دوستم را از زیر هشت صدا زدند. نگهبان گفت برید توی بند بی سر و صدا وسائلتون را جمع کنید ار اینجا منتقل می‌شید. پرسیدیم کجا؟ گفت نمی‌دونم. یکی آمد در گوشش چیزی گفت و نگهبان با ما داخل بند شد و اشاره کرد عجله کنیم. دویدم لباسهای خیس و شسته‌شده را جمع کردم تا ببرم، گفت خودت را معطل نکن. نمی‌زارند ببری. بزار همون جا توی طشت. با نگاههای گویا و خموش زندانیان، از قصر رفتیم. بیشترشان بعد از انقلاب جان باختند.