hamneshinebahar-xs.jpg
همنشین بهار

خاطرات خانه زندگان (۳۵)
وقتی همه یک نوع می‌اندیشیم‌، هیچ یک‌ از ما نمی‌اندیشد.

در بازنگری عملیات مسلحانه که دهه پنجاه علیه رژیم سلطنتی روی داد، گاه بی‌اختیار دچار مکث شده، به فکر فرو می‌رویم و از خودمان می‌پرسیم این یا آن عملیات چه ضرورتی داشت؟ و آیا به این می‌ارزید که انسانهای از خودگذشته و فداکار جان ببازند و یا به شکنجه های هولناک مبتلا گردند و احیاناً این یا آن عابر بیگناه هم آسیب ببینند؟ اصلاً چرا باید فرزندان مردم خانه و کاشانه و درس و مشق و زندگی راحت خود را رها کنند و به آب و آتش بزنند؟ اگر استبداد، حرف اول را نمی‌زد، به این گزینه ها کشیده می‌شدند؟



hamneshinebahar-xs.jpg
همنشین بهار

خاطرات خانه زندگان (۳۴)
درنگ کن درنگ کردنى، روشن مى‏گردد تاریکى

در اين بخش از «خاطرات خانه زندگان»، داستان سپاس‌گويان (گروه سپاس) را شرح می‌دهم. منظور از گروه سپاس، ۶۶ نفری هستند که ۱۵بهمن ۱۳۵۵ با عفو ملوکانه آزاد شدند. افراد مزبور در جریان جشنی که ساواک به همین مناسبت در زندان راه انداخت، «سپاس سپاس اعليحضرتا» گفتند. تلویزیون چند بار این مراسم را نشان داد...