bagher-ebrahimzadeh.jpg
باقر ابراهیم زاده

یاد رفیق جانباخته اسماعیل عابدی
وهمه جانباختگان راه آزادی و سوسیالیسم گرامی باد

هر بار که با هم قرار داشتیم با تمام وجود همدیگر را بغل میکردیم و میبوسیدیم و هر قرار ما ممکن بود آخرین قرار و آخرین وداع با همدیگر باشد .اجساد متلاشی و سوخته شده رفقایمان را دیدم . میدانستم که من اسیر دشمن خونخواری هستم و چون رفقایم کشته شده اند و من زنده در اسارت و چند لحظه دیگر باید من را زیر شکنجه هایشان برای بدست آوردن اطلاعات و سر نخ هایی از رفقای اسیر نشده متلاشی کنند . و کاملا با تمام وجود آماده پذیرش شکنجه های وحشیانه و حفظ اسرار رفقایم بودم . بعد از 43 سال همواره خوشحال هستم و آرامش دارم که از زیر شکنجه های به شدت وحشیانه سر افراز بیرون آمدم




new/hadi-jafroudi02.jpg
ناصر مهاجر

هادی جفرودی

۱۳۹۸ ـ ۱۳۱۸

هادی جفرودی، مبارز نام‌آشنای جنبش چپ ایران، از بنیانگذاران دوره‌ی دوم نشریه‌ی توفان (۴۵ ـ ۱۳۴۳) و از پایه‌ریزان سازمان مارکسیست ـ‌لنینیستی توفان (۵۹ ـ ۱۳۴۵) در ۱۲ آبان ۱۳۹۸/ ۳ نوامبر ۲۰۱۹ چشم بر جهان فروبست و خویشان و دوستان و رفیقان خود را سوگوار ساخت.
دوست داشت قلم به دست گیرد و زیسته‌هایش را در زمینه‌های گوناگون پیکار با استبداد و بی‌عدالتی بر کاغذ آورد و به نسل‌های جوان‌تر بسپارد. چون به دشواری کار خود ‌ـ‌ زندگی‌نامه‌نویسی نیک آگاه بود، دل به دریا نزد و‌ در دودلی ماند. گذر زمان هم نوشتن را بر او آسان نکرد. کم سويی چشم و مشکل ‌بینایی هم البته اثر داشت؛ چندان که خواندن را نیز برایش دشوار ساخت. با این‌همه، رویدادهای ایران و جهان را پی‌می‌گرفت و از پرس‌و‌جو باز نمی‌ماند. با شناخت خوبی که نسبت به شعر فارسی داشت، چه کلاسیک و چه نو، و آشنایی‌اش به شاعرانی چون آراگون، محفل دوستان را با شعرهایی که از بر می‌خواند شیرین می‌‌‌ساخت. بیش از هر چیز اما دلش می‌خواست درباره‌ی گذشته و گذشته‌ها گفتگو کند؛ به‌ویژه با آنانی که آزموده‌ها و زیسته‌ها‌‌ی‌شان همسان او بود.



new/M.Mogammadi1.jpg
بهروز مطلب زاده

بدرود سرو سربلند ما!

« در سوگ ملکه محمدی، یار غمخوار زحمتکشان ایران»

سال ها بعد، شاید یکی دو سالی پس از فاجعه ملی کشتار زندانیان سیاسی ، که برحسب اتفاق تعدادی از زندانیان سیاسی توانستند از آن کشتار بی رحمانه جان سالم بدربرند، خبردار شدم که نام رفیق «ملکه محمدی» هم در میان لیست جان بدر برد گان از آن فاجعه عظیم است. از شنیدن خبر سلامت و آزادی او بسیار شاد شدم، شاد شدم و غم را به گوشه ای از دل سپردم و از فرط شادی گریستم. از آن پس همواره، دورادور خبر از حال و روز او داشتم.
او پس از رهائی از جهنم زندان و استقرار دریک آپارتمان کوچک، تمام وقت و نیروی خود را صرف ترجمه کرد. تعداد بیش از سی جلد کتابی که او با نام « ملیحه محمدی » ترجمه و دراختیار خوانند گان گذاشت، خود گنجینه گران بهائی است که برای همیشه ماندگار خواهد بود.