logo





سخنان شما حتی وجاهت شرعی ندارند! - (بخش نخست)

دوشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۰ مارس ۲۰۱۴

مسعود نقره کار

masoud-noghrekar-4.jpg
حسین شریعتمداری، یعنی اهل قلم مسلمانِ حکومتی و ملغمه ی سه مؤلفه‌ی ژورنالیسم اسلامی و آخوندیسم و جاهلیسم، باردیگر به جولانگه سیمرغ نزدیک شده و تکرارهذیان کرده است که: "شاملو جاسوس نازی‌ها و شاعردرباری بود" و صادق هدایت "آدم کثیفی" بود. سخنان ایشان حتی وجاهت شرعی ندارند چه رسد به سندیت و ارزش تاریخی.

*******

ما فریاد می زدیم : "چراغ! چراغ!"
و ایشان در نمی یافتند.
سیاهیِ چشم شان
سپیدیِ کدری بود اسفنج وار
شکافته
لایه بَرلایه بَر
شباهت بُرده از جسمیّت مغزشان.
گناهی شان نبود:
از جنمی دیگر بودند.
" احمد شاملو"


سال های اواخردهه ‌ی 60 و تمامیِ سال های دهه ی 70 "اهل قلم مسلمان"(1) برمیزان اتهام زنی های‌شان به اهل قلم آزاداندیش و آزادیخواه افزودند، به این دلیل و" گناه" که اینان برای تجدید فعالیت تشکل صنفی و دموکراتیک شان – کانون نویسندگان ایران- تلاش می کردند. در آن میانه احمد شاملو بیش از دیگران از این موجودات فحش خورد و کسب اعتبار کرد، کیهان و وجیزه های مشابه اش نوشتند :" شاملو جاسوس نازی ها بود" و اباطیلی دیگر. (2) ، و یوسفعلی میرشکاک هم درباره‌ی شاملوی "سلطنت طلب چرخ نکرده‌ی پُرچرب" قلم به شناعت آلود. البته فقط شاملو نبود بسیارانی دیگرازاهل قلم ازاین نوع برخوردها امان نماندند. سیمین بهبهانی را " زینت المجالس " خواندند و در" عاقل را اشارتی بسنده است" نسبت به اوچرک زبانی ها و تهدیدها کردند. احمد شاملو و سیمین بهبهانی امااهل سکوت نبودند، حق شان کف دست‌شان گذاشتند، تا مباد " نفرت المجالس" ها و " نفرت المناظر" ها یابو ورشان دارد که هراسی از آنان در دل دارند. (3)
آن روزها دوست اهل قلمی انتقاد کرد که شاملو و سیمین بهبهانی نمی باید جواب "اهل قلم مسلمان" می دادند و خود به این سطح پائین می آوردند. با این دوست موافق نبودم، به او گفتم ترکیب شده ی آخوندیسم و جاهلیسم نمی شناسی، که مودبانه ترین حکایت در موردسکوت در برابرشان رودادنِ به مُرده ای است که کفن خیس و رنگین می کند.
اخیرا" پس از دو دهه حسین شریعتمداری، نماینده ی ولی فقیه درمؤسسه کیهان، بار دیگر به جولانگه سیمرغ نزدیک شده و همان یاوه ها تکرار کرده است تا بیشترعِرض خود بَرَد و زحمت ما بدارد، و شاخصه ‌های "اهل قلم مسلمان" حکومتی باز بروز دهد، اهل قلمی که غیراز تولید خلاقانه ی یاوه و کینه و نفرت ، خلاقیت دیگری نداشته و ندارند.
شریعتمداری در دیدار با بسیجیان گفت، ودر کیهان‌اش نیز نوشت که:
"..... فلان نشریه سبز می‌شود و با پول فراوان که نمی‌گویند از کجا آمده، اما می‌دانیم از کجا آمده و نمی‌گوییم، مثلاً می‌خواهد شاملو را مطرح کند و بعد برای این مسئله مصاحبه شاملو با روزنامه آیندگان را که یک روزنامه صهیونیستی است، منتشر می کند.....همه می‌دانیم که شاملو جاسوس نازی‌ها بود و سند آن هم وجود دارد و محکوم هم شد یا مثلاً تصمیم می‌گیرند یادبود صادق هدایت را در حسینیه ارشاد برگزار کنند، مگر ارث پدرتان است. ببینید مرحوم شریعتی یا شهید مطهری یا نیما یوشیج چه‌چیزی درباره صادق هدایت می‌گویند، البته یکی هم با نام صادق چوبک از صادق هدایت حمایت می‌کند و او را به‌دلیل اینکه یک‌پارچه علیه دین اسلام بود، ستایش می‌کند....."...." " ....التقاط نظری روزنامه حزبی- دولتی «آسمان» در اغلب صفحات اولین شماره آن موج می‌زند. این روزنامه در صفحه 30 خود به بازنشر مطالب و نوشته‌های «روزنامه آیندگان» (ارگان رسمی صهیونیست‌ها در عصر پهلوی دوم که ابتدای انقلاب و پس از اعتراض امام خمینی(ره) به خط مشی آن توقیف شد) پرداخته است. «آسمان» مصاحبه «احمد شاملو» از شاعران وابسته به دربار پهلوی را با این روزنامه صهیونیستی تجدید چاپ کرده است..." (4)
شاملو جاسوس نازی ها !؟
بگذارید، "چشم بیدارجامعه" خودش واقیعت را برابرمان بنشاند، وجدان بیداری که اهل پوشاندن خطا و تقیه نبود، و بارها از اینکه در نوجوانی و عنفوان جوانی، سرشاراز شور وطن پرستی به دنبال " ناسیونالیست های افراطی" راه افتاد، از خود انتقاد کرد:
"...سال 1320 من جوانکی در حدود پانزده سال و نیمه بودم، جوانکی که درسکوت خفقان آمیز دوره ی رضاخان و در محیطی کاملا" بیگانه با آن چه در ذهن من بود، در خانه یک افسر ارتش- افسری که به خاطر کله شقی هایش همیشه ماموریت های پرت و دور از مرکز به او می دادند– خاش و چاه بهارو سرحد افغانستان و امثال اینها، دو ماه درآن جا، سه ماه فلان جهنم دره. ما هم چون بچه های آن خانواده بودیم، در بدر، جوری که من هرگزیک دوست واقعی نتوانستم برای خودم داشته باشم یعنی تا آن موقع که شخصیت ادم در حال شکل گیری است، نه بده بستانی، نه تربیت مشخصی،فقط خفقان و سکوت، همین. آن هم تو جاهائی که اگر فریاد هم می زدی فقط برای خودت فریاد زده بودی. مثل خاش و زاهدان. موقعی که رضا خان را بردند من بچه‌ئی بودم زیر 16 سال، بدون هیچ درک و شعوری. فقط یک چیز توی ذهم من فرو رفته بود که روس و انگلیس مانع پرواز کردن این ملت بدبخت هستند و وقتی که آلمان با روس و انگلیس در حال جنگ است و ما تبلیعات این ها را می شنویم ، یک بچه 15-16 ساله که هیچ سابقه سیاسی – اجتماعی ندارد فکر می کنی چه حادثه ای برایش اتفاق می افتد؟ این حادثه که، اگرآن نیاز به بالیدن و شوریدن و گردن کشیدن در ذاتش باشد می گوید من طرفدار آلمانم چون دارد دشمن مرا می کوبد. من با ذهنیت و با این سادگی وارد یک جریان ضد متفقین شدم که کارم به زندان کشید و توی زندان بسیار چیزها یاد گرفتم و بسیار آدم ها دیدم. مثلا" مهم ترین شان علی هیات بود، سرلشکر آق اولی بود. این هائی که خیلی عنوان داشتند و کارمند و کارچاق کن دولت ها بودند. من همه این آدم ها را که سی و دو سه نفر بودند و روسها ما را برد بودند در رشت حبس کرده بودند از نزدیک دیدم ....تجربه بسیار جالبی بود." (5)
"...من در "بازداشت سیاسی" متفقین بودم، و این با وضع یک "زندانی جنگی" فرق دارد. کشورمان هم در سال های سیاه جنگ دوم دچار لطمات جنبی و طیفی جنگ بود نه زیر آوار مستقیم آن. با وجود این ها وضع اسفناک من در آن شرایط سخت قابل بررسی است، چرا که به تمام معنی پیازی شده بودم قاتی مرکبات، موجودی بودم به اصطلاح معروف " بیرون باغ". پسر بچه ای را در نظر بگیرید که پانزده سال اول عمرش را در خانواده یی نظامی ، در خفقان سیاسی و سکون تربیتی و رکود فکری دوره ی رضا خانی طی کرده و آن وقت ناگهان در نهایت گیجی ، بی هیچ درک و شناختی ، در بحران های اجتماعی و سیاسی سال های 20 در میان دریایی از علامت سؤال از خواب پریده و با شوری شعله ور و بینشی در حد صفر مطلق، با تفنگ حسن موسایی که نه گلوله دارد نه ماشه، یالانچی پهلوان گروهی ابله تر از خود شده است که با شعار " دشمن ِدشمن ما دوست ما است" نا آگاانه- گر چه از سر صدق- می کوشند مثلا" با ایجاد اشکال در امور پشت جبهه متفقین آب به آسیاب دارو دسته اوباش هیتلر بریزد! البته آن گرفتاری ، از این لحاظ که بعدها " کم تر" فریب بخورم و هر یاوه یی را شعاری رهایی بخش به حساب نیاورم برایم درس آموزنده یی بود! "(6)
و این یعنی " جاسوسی برای نازی ها"!( درست تفکر امروزین حضرات که هردگراندیش یا غیرخودی را جاسوس صهیونیزم و امریکا و...می خوانند.) ، چنین برداشتی درمورد شاملو در خوشبینانه ترین حالت نشانگر این واقعیت است که امثال شریعتمداری یا تاریخ آن روزگاران نمی دانند و نخوانده اند، و یا مغرض اند، (البته که مغرض اند)، روزگاری که متفقین و امثال شریعتمداری هرنوع مخالفت با اشغال سرزمینمان ، وهر نوع تمایل به آلمان را "جاسوسی" می خواندند. به تعبیرشریعتمداری ها (و شوروی و انگلیس) ، ناسیونالیسم آن دوران، یا به قول خود شاملو: "احساسات وطن پرستی افراطی " یعنی جاسوسی، که یعنی خیل بزرگی از هم میهنانمان از رضا شاه گرفته تا جوانی به نام احمد شاملو را باید جاسوس نازی ها در ایران دانست!.
نشان دادن ِ میزان مخالفت شاملو با اندیشگی نازیسم ( و اندیشگی حسین شریعتمداری ها) وچرائی و چگونگیِ تن سپردن به این نوع اندیشگی ها و رفتارها، در آثار شاملو از شعر و ترجمه گرفته تا پژوهش و مصاحبه نیاز به نوشتن مقاله ای جداگانه‌ دارد، که تنها یک نمونه‌اش ترجمه‌‌ی کتاب " مرگ کسب و کارمن است" هست اثر روبرت مرل که– به قول شاملو- " شرح حال مردکی است - همان رودلف هس جلاد - که فاشیسم تو ذاتش است و یک جریانی هم کمک می کند امثال او بیایند روی کار". (7). تلاش حسین شریعتمداری برای قبولاندن این که شاملو در نوجوانی و آغاز جوانی اش " جاسوس نازی ها" بود، این جمله ی شاملو به یاد می آورد هنگام که از جبری تراژیک، که به آن باور داشت، سخن گفت : " ....هیتلرها می کوشند به اغنام الله بقبولانند که " نبرد ما، نبرد وطن است" و من معتقدم که سقوط همیشه از همین پذیرش آغاز شده است ....." .(8)
شاملو سلطنت طلب!؟
شاملو را سلطنت طلب و درباری جا زدن نیزفقط از عهده ی وقاحتی به نام حسین شریعتمداری برمی آید. البته بودند برخی از درباریان، به ویژه فرح پهلوی، که شعر شاملو وسایر آثار او را دوست می داشتند و او را ستایش می کردند ، و یا بر آن بودند هنگامی که شاملو و آیدا زندگی سختی را به دلیل مشگلات مالی می گذراندند ، به آنها کمک مالی کنند ( که اینان تا آنجا که توانستند نپذیرفتند) اما هیچکدام از این ها دلیل بر توافق شاملو با نظام پادشاهی نبود.
"....یک آقای بسیار محترم برداشت توی روزنامه‌اش نوشت که خودِ خودش مرا دیده و با گوش های مبارک خودش از دهان من شنیده با وزیر یا معاون فلان وزارتخانه برسر بهای سناریوئی که قرار بوده در دفاع از انقلاب سفید شاه بنویسم تا ازش سریال تلویزیونی تهیه کنند چانه می زده ام. خیلی خُب حرفی ندارم. سال 1348 یا 49 هم ( گمان کنم بعد از چاپ ابراهیم درآتش) یکی دیگراز جیره خوارهای رژیم برای بی اعتبار کردن من برداشت تو مجله ئی نوشت که من بچه هایم را لباس کهنه می پوشانم می فرستم این ور و آن ور به گدائی . این هم قبول. به قول حافظ: فقیه شهر که دی مست بود فتوا داد/ که می حرام ولی به زمال اوقاف است. فرض براین است که گدائی از مردم دست کم یکی دو سه آب شسته تر از آن است که نواله خور دستگاه ظلم باشی. " (9) .
شاملو مخالفت اش رابا رژیم شاه درشعرش ، مصاحبه های اش، ومهم تر، درفعالیت های اجتماعی و سیاسی اش نشان داده بود. تلاش برای شکل دادنِ کانون نویسندگان ایران وسروده های او در باره ی مخالفان و دگراندیشانی که توسط رژیم شاه اعدام شدند، نمونه اند.
احمد شاملو اما نه فقط مخالف دیکتاتوری سلطنتی، که دشمن هر نوع دیکتاتوری و استبداد بود و به دور از برچسب‌های ناچسب در گفتار و کرداراش به عنوان روشنفکری فرهنگی و سیاسی عاشق‌وار نگران انسان و زمين و حرمت بشر بود، روشنفکر ی بر قدرت نه با قدرت، روشنفکری منتقد قدرت و "غمخوارِ تبار انسان"، که شک و نقد را باور داشت ، و بی‌هراس از هياهو و دشنام ، "هرجا پيش آمده يا پايش افتاده حرف و عقيده‌ام را با بی‌پروائی تمام مطرح کرده‌ام (10). "
"...... روشنفکری حرفه نيست. آرمان روشنفکر لزوما" آرمانی انسانی ست. خطی است که روشنفکران مردمی را در اين سو قرار می‌دهد و روشنفکران خودفروخته يا کرايه‌ای را در آن سو. اينشتن و کيسينجر را مثل بزنيم. دو روشنفکر اصيل يهودی ، گيرم در دو سوی خط. يکی عاشق‌وار نگران انسان و يکی روسپی‌وار در بستر ابليس ، يکی نگران آينده‌ی زمين و حرمت بشر و يکی خواهان بی‌رحم حاکميت قوم خود به بهای نابودی همه آن ديگران.... (11) ".
و گفتن از اینکه چنین انسانی را با دیکتاتوری و استبداد رابطه‌ای بوده است، ناروا و مغرضانه است. شاملو در پاسخ به برخی از سلطنت طلبانی که نظر او در باره ی فردوسی و شاهنامه را نادرست دانسته اند و سخنان اورا توهین به محمد رضا شاه و فرزندش تلقی کردند، دیدگاه اش را در باره ی سلطنت وسلطنتی یان، روشن ترو" رُک و پوست کنده " بیان کرده است." (12)
هم امروز دشمنی و کینه ی سلطنت طلبان ، و پایوران سایر قدرت های ریزتر نسبت به شاملو – به ویژه در خارج کشور- ، شواهد خوبی بر کیفیت رابطه ی اینان با تفکر و اندیشگی و کردار شاملوست .

دلائل کینه و نفرت حسین شریعتمداری ها به شاملو
احمد شاملو شخصیت فرهنگی، هنری وسیاسیِ غیرمذهبی و دشمن قشریگری و خرافه و خرافه پرستی بود. او در شعرش و در کارهای پژوهشی اش با جسارت و بی باکی یک روشنفکر فرهنگی و سیاسی این ویژگی را نشان داده است :
".... انسان یک موجود متفکر منطقی ست و لاجرم باید مغرورتر از آن باشد که احکام بسته بندی شده را بی دخالت مستقیم تعقل خود بپذیرد. ...پذیرفتن احکام و تعصب ورزیدن بر سر آن ها ، توهین به شرف انسان بودن است. " (13)
"خسته‌ی سقاخانه‌ و خانقاه و سراب... و تحمیل"(14) در " مدایح بی صله" با مذهب ، آنهم از نوع شریعت مداری اش تکلیف روشن کرد!:
" جهان را که آفريد؟
جهان را؟
من
آفريدم!
به جز آن که چون من اش انگشتان معجزه گر باشد
که را توان آفرينش اين هست؟
جهان را
من آفريدم.
....................." (15)
روزهای آغازین انقلاب، شاملوی جسورخطاب به کسانی که او را به رعایت " ملاحظاتی" فرا می خواندند، فریاد بر آورد: "...دوستان عزير و پايمرادان سنگر آيندگان : مرا ياري كنيد تا از طريق روزنامه شما به هموطنان بيداردل مان اعلام خطر كنم كه دست سانسور، بار ديگر، و اين بار از آستين ديگري بر گلوي مطبوعات پنجه افكنده است و خفقان رژيم شاه كه بر سر نيزه ارتش و خشونت ساواك او استوار بود، اين بار در شرايطي تجديد مطلع مي كند كه برپايگاه هاي تعصب تكيه كرده به سلاح هاي تكفير و نفرير مسلح شده است. ...مني كه در شرايط اختناق سال 50 آن قدر آزادي داشته ام كه در همين روزنامه كيهان بنويسم كه ” ليس خور چكمه ظالم به پنهاني زبان چكمه ليس ها است و قدرت ظلم آنها با طاقت تحمل مظلومان برآورده مي شود“ اكنون فقط در فاصله چند روز كه از ”نخستين مرحله انقلاب“ مي گذرد آن قدر آزادي ندارم كه از مفهوم اين انقلاب برداشتي به دست بدهم، آيا اين بوته خاري نيست كه مستقيما از “پاره ئي ملاحظات“ شما آب خورده است؟" (16) . او در مورد سران حکومت اسلامی نوشت: "...."... گفتیم این آقایان سه چهارگانه ئی که به عنوان تنها دستاوردهای انقلاب به مردم تحمیل شده اند نه فقط شخصیت چشم گیری ندارند بلکه بیشتر به دهن کجی کودکان می مانند. ... راستی راستی که آدم باورش نمی شود. این تحفه های عجیب و غریب یکهو از کجا پیدایشان شده است؟ آخر چطور ممکن است جامعه ئی که از آن انقلاب خونین پیروز بیرون آمده است اینها را به عنوان سازندگان نهاد نو خود بپذیرد؟ اینها حرف روزمره شان را بلد نیستند بزنند و دهن که وا می کنند آدم می خواهد از خجالت زیر زمین برود. اینها نوک دماغ شان را نمی توانند ببینند ... آخر چطور ممکن است کار انقلابی با آن همه سر و صدا به این بیچارگی بکشد و سرنوشت انقلابی به آن عمق و عظمت به دست چنین نخبگانی بیفتد که حقارت دنیای قوطی کبریتی شان غیر قابل تصور است و بزرگترین مساله ای که فکر و ذکرشان را به خود مشغول کرده توسری خوردگی پست ترین عقده های حیوانی آنهاست؟ ..."(17). و هنگام شکل گیری حکومت اسلامی این حکومت را بارها به طاعون تشبیه کرد :".... پس نخستین هدفِ نظامی که هم‌اکنون می‌کوشد پایه‌های قدرت خود را به ضرب چماق و دشنه استحکام بخشد و نخستین گام‌های خود را با به‌آتش کشیدن کتابخانه‌ها و هجوم علنی به‌هسته‌های فعال هنری و تجاوز آشکار به‌مراکز فرهنگی کشور برداشته، کشتار همهٔ متفکران و آزاداندیشان جامعه است...اکنون ما در آستانهٔ توفانی روبنده ایستاده‌ایم. بادنماها ناله‌کنان به‌حرکت درآمده‌اند و غباری طاعونی از آفاق برخاسته است."(18).
شاملو با امام خمینی‌ی حسینِ شریعتمداری ها دشمنی نکرد، امام شان انکار کرد ودر توصیف شریعتمداری ها نیز سرود:
" .........
آنک قصابانند
بر گذر گاه ها مستقر
با کنده و ساطوری خونالود
.......
وتبسم را بر لب ها جراحی می کنند
وترانه را بر دهان
...................." (19)
شاملو به سال 1374( 1995) در پیام اش به کنگره " بزرگداشت" اش در تورنتوی کانادا نوشت: "...روزگارما دیگرروزگار خاموشی نیست، هرچند که بازار دهان بند سازی همچنان پُر رونق باشد" (20)
"چشم و چراغِ" کانون نويسندگان ایران ، که شجاعانه به دنبال تحقق آزادی انديشه ، بيان و قلم ولغوهرگونه سانسوررنج راه کشيد، دمی از مبارزه اش با استبداد دینی غافل نماند. از او پرسيدند:
"از تجديد حيات کانون نويسندگان چه خبر؟ "
و چنين پاسخ گفت "بامداد شاعر" در باره ی کانونی که حکومت اسلامی و اهل قلم اش کمر به نابودی اش بسته بودند:
"... ، آن که تجديد حيات بکند يا نکند بايد مثل لازار انجيل قبلا" مرده باشد. پس بهتر است بگوئيم "تجديد فعاليت" آن و نه "تجديد حيات". کانون نويسندگان ايران مرده نيست ، چرا که هيچگاه انحلال خودرا نپذيرفته است. جلوی فعاليت آن به دليلی که هرگزبه زبان نيامدگرفته شد. می کوشيم فعال اش کنيم و تازه به عقيده من اگر نشدهم اهميتی ندارد. کانون نويسندگان زنده است چون فکرش در ذهن يکايک ما زنده است. يعنی هر يک از ما کارگران فرهنگی که به مواضع درخشان آن پابنديم به تنهايی يک کانونيم"(21).
شاملو نه فقط در عرصه ی فعالیت های اجتماعی و سیاسی، حتی به عنوان شاعر و ادیبی خلاق وپُرآوازه خارِ چشم " اهل قلم مسلمان" ،شریعتمداری ها و میرشکاک ها بود، و هست. قله ای دست نیافتنی درعرصه فرهنگ و هنر میهنمان که دیدن‌اش حتی از راه دور چشم ِ اهل قلم مسلمان زده است. پیام شاملو از فراز همین قله خطاب به حسین شریعتمداری ها برآتش کینه ی این موجودات دمیده است:
"....
نه
من هراسم نیست:
زنگاه و زسخن عاری
شب نهادانی از قعر قرون آمده اند
آری
که دلِ پُر تپشِ نور اندیشان را
وصله‌ی چکمه ی خود می خواهند،
و چو برخاک در افکندندت
باور دارند
که سعادت با ایشان به جهان آمده است.

باشد، باشد،
من هراسم نیست،
چون سرانجام پُر از نکبت هر تیره روانی را
که جنایت را چون مذهب حق موعظه فرماید می دانم
چیست. (22)

ادامه داد.

سخنان شما حتی وجاهت شرعی ندارند! - (بخش پایانی)


*******

منابع و توضیح ها:

1- در باره اهل قلم مسلمان: موسوی گرمارودی گفته است: " در سال 1357 قبل از انقلاب بنده ، خانم صفارزاده، آقای میر حسین موسوی، شهید دکتر باهنر و... جمع شدیم و می خواستیم از دیگرانی چون آقایان شمس آل احمد و خرمشاهی و کسانی دیگر که دیدگاهی اسلامی داشتند دعوت کنیم و تشکل اهل قلم مسلمان شکل دهیم " ...بعدتر امادر خردادماه سال 1378 نیز 19 تن از اهل قلم مسلمان که عمدتا" روزنامه بنویس های کیهان بودند" انجمن قلم ایران" تاسیس کردند که هدف اش را " دفاع از آزادی بیان و اندیشه در چارچوب اسلام و قانون اساسی و...." اعلام کردند.
مراجعه کنید به مقاله ای از من با عنوان " بحرالعلوم"و اصحاب قلم :
http://news.gooya.com/culture/archives/067586.php
و مراجعه کنید به کتاب" بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری..." ، جلد اول، مختصری در باره تشکل های فرهنگی و هنری ، ص 69
2- کیهان،سه شنبه20 و چهارشنبه 21 بهمن ماه سال 1377/ 9و10 فوریه سال 1999
3- تاریخ جنبش روشنفکری ایران و.../ جلد سوم ، صص107و 108
4- حسین شریعتمداری: العربیه ، و به گزارش فارس
واکنش کیهان به انتشار اولین شماره روزنامه آسمان
خبر خون/ خبرخوان فارسی
اصلاح‌طلبان و کارگزاران به ریاست‌جمهوری روحانی به‌عنوان یک پل نگاه می‌کنند
http://khabarkhoon.com/Post/%D8%A7%D8%B5%D9%84%D
5- زمانه ، مصاحبه خسرو قدیری با احمد شاملو، شماره نخست، مهر 1370/ اکتبر 1991/ امریکا، سن خوزه.
6- منبع شماره 5 ، و ویژه نامه : " چنین گوید بامدادِشاعر" ، انتشارات آرش ( سوئد) ، سال 2000، ص27
7- منبع شماره 5
8- حرف های شاعر، مجله فردوسی، فروردین 1345 و روزنامه آیندگان فروردین 1348 / و احمد شاملو شاعر شبانه ها و عاشقانه ها، به همت بهروز صاحب اختیاری وحمید رضا باقرزاده، انتشارات هیرمند ، تهران 1381، ص 76
9- مقدمه ی " مفاهیم رند و رندی در عزل حافظ" انتشارات زمانه ( امریکا) / مجله آرش ( پاریس) ، سال 1991
10- ۱۸- احمد شاملو، "آرمان هنر جز تعالی تبار انسان نيست"، آدينه ، شماره ٧٢، مرداد١٣٧١
11- منابع شماره 10
12- منبع شماره 9
13- نگاه کنید به گفت و شنود ناصر حریری با احمد شاملو، ویژه نامه : " چنین گوید بامدادِ شاعر" ، انتشارات آرش ( سوئد) ، سال 2000، ص27
http://solgunaz.com/RELIGION/Shamlu%20and%20others.htm
http://ahmad-shamlou.blogfa.com/post-2.aspx
14- در جدال با خاموشی، مدایح بی‌صله/ سال 1363
15- مدایح بی صله، سال 1363
16- احمد شاملو، " کدام ملاحظات، دوستان؟"
http://ahmad-shamlou.blogfa.com/post-2.aspx
17- احمد شاملو، تهران مصور، تیرماه 1358
18- احمد شاملو، کتاب جمعه، تهران، ۴ مرداد سال ١٣٥٨، شماره ۱
19- در این بن بست/ احمد شاملو
20- کنگره بزرگداشت احمد شاملو، کانادا، تورنتو، سال 1374/ 1995، پیام شاملو به کنگره.
21- احمد شاملو، "آرمان هنر جز تعالی تبار انسان نيست"، آدينه ، شماره ٧٢، مرداد١٣٧١
22- پیغام/ احمد شاملو





نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد