logo





گفت و شنود پیرامون جنبش در ۲۵ بهمن و پیامدهای آن (۷)

پاسخ به پرسش های نادر عصاره - ویژه عصرنو

پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۷ فوريه ۲۰۱۱

مجيد سيادت

۱. حرکت ۲۵ بهمن و اقدام به دعوت برای راهپیمائی را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا این اقدام را تحول چدیدی در جنبش اعتراضی و دمکراسی خواهی اخیر می دانید؟ اگر آری چرا؟

به نظر من، برای ارزيابی دقيقتر از حرکت ۲۵ بهمن بايد به دو عامل توجه کنيم که هر دو جديد و شايد بی سابقه باشند. فکر می کنم هر دو عامل در تحولات اخير ايران نقشی روشن و غير قابل انکار داشته و (در آينده ) خواهند داشت. در عين حال همه ابعاد آنها و چند و چون آنها زياد روشن نيستند. فکر می کنم هر دو عامل را بايد موشکافانه بررسی کنيم. آنها را بهتر بشناسيم ، از آنها استفاده کنيم و از چاله چوله های احتمالی ای که به خاطر آنها به وجود می آيند احتراز کنيم.
عامل اول موجی از آزادی خواهی است که امروز در تمامی کشورهای خاورميانه وجهان عرب سربلند کرده است. از تونس به مصر رسيد و سپس شعله های آن در همه جا سرکشيدند، الجزيره، ليبی، اردن، يمن، ايران و بحرين. بقيه کشورهای منطقه هم می توانند ديرتر به همين جمع اضافه شوند. در اين ناحيه دنيا هميشه کشوری و جامعه ای در بحران داشته ايم. مخصوصا بعد از جنگهای اعراب و اسرائيل هميشه دوره هائی از حالت بحرانی در يک يا دو کشور عربی را شاهد بوده ايم. ولی اين که در پنج شش کشور منطقه حالتی آنچنان بحرانی باشد که سرنوشت حاکم محلی در خطر قرار بگيرد مقوله نوين و بی سابقه ايست. جنبه های ژئو پولتيک اين آزادی خواهی سرتاسری –تحولاتی در عرصه بين المللی خاورميانه و شمال افريقا که پیامد های وضع نوین خواهند بود - موضوعی است که فعلا کنار می گذارم ولی مسلما بايد سريعا مطالعه شوند و نقش آنها را (مخصوصا احتمالات مربوط به سياست امريکا، سياست اسرائيل و سياست جمهوری اسلامی) هر کدام جداگانه بسنجيم.
آنچه که مسلم است مردم سرتاسر اين ناحيه وسيع – از ساحل اقيانوس اطلس تا دريای عرب و اقيانوس هند – در اين روزها احساس هم بستگی و پيوستگی می کنند. تحولات يک کشور به روند تحولات کشور های ديگر اثر می گذارند. اين عامل – به مثابه عاملی سازنده و در عين حال – در صورت شکستهای سنگين – به عنوان عاملی بازدارنده، عاملی جديد است که تا همين دو ماه پيش در ارزيابی ها و بررسی های ما جای مهمی نداشت. از اين پس بايد آنرا بسيار جدی تر در نظر بگيريم .
عامل بين المللی بسيار مهمتر از گذشته شده است. يک زمينه مهم – برای ايرانيان فعال در خارج از کشور – نقشی است که اين نيروها می توانند در همبستگی و پيوستگی و در کمک متقابل بين ملتهای مختلف اين ناحيه وسيع بازی کنند. نيروهای خارج کشور – در شرايطی که عامل بين المللی مهمتر و بارزتر از گذشته شده است، می توانند نقشی بسيار برجسته تر از سی ساله گذشته داشته باشند. بايد رسالت جديد را ببينيم و وظيفه تاريخی مهمی را ادا کنيم.
دروازه های دنيای جديدی با احتمالات شورانگيز - و در عين حال خطير - به روی ما باز شده اند. آنها را بايد با چشمانی باز و آغوشی بازتر استقبال کنيم.
عامل دوم، نقش و کاربرد وسائل ارتباطی مدرن در جنبشهای آزادی خواهانه است. اين وسائل بسياری از وسائل و تکنيکهای سرکوب ديکتاتوریها را کنار زده اند. رد و بدل اطلاعات – عليرغم تمايل دستگاههای ديکتاتوری – امکان پذير شده است. نقش اين وسائل در مبارزات سال گذشته مردم ايران روشن بود. در دو ماهه اخير همين وسائل به موفقيتهای جنبش آزادی خواهانه در تونس و مصر نقش غير قابل انکاری داشتند.
کاربرد تکنولوژی ارتباطی مدرن تغييراتی را در نوع جنبش باعث شده است. هر سه جنبش فوق (ايران، تونس و مصر) توانستند بدون داشتن رهبری روشن و منسجم حرکت کنند. در هيچ کدام از اين موارد سازمان بسيار منظم و جا افتاده سياسی ای وجود نداشت که بار اصلی را به دوش بگيرد.
در عين حال، همين امتيازات، محدوديتهائی را هم به بار آوردند. فرصت و کاربرد تاکتيک و تغيير سياست در اين جنبشها کمتر است.
هنوز معلوم نيست که آيا به همين شکل می توان به پيروزی جدی تر و کاملتری دست يافت. تونس و مصر فقط موفق به اخراج يک رئيس جمهور منفور شده اند ولی بعد از آن چه می شود؟ شايد موفق شوند. امکان اينچنين دستاوردهایئ، هر چند بعيد، را نمی شود يکباره نفی کرد.
مشخصه اصلی، شرط مهم ، اينست که شعار اين حرکات (هدف تعيين شده آنها) بايد بسيار مشخص و ساده باشد به نحوی که برای طيف وسيعی از مردم به راحتی قابل درک باشد. اين شعار بايد قابل دسترسی باشد، هر شعاری را نمی شود مطرح کرد (مثلا در مصر نمی شد برعليه ارتش شعار داد).
در چارچوب اين محدوديتها، می توان پتانسيل عظيم جنبشهای نوين را بررسی کرد و از فرصتهای مناسب استفاده کرد.
با توجه به دو موضوع فوق به سئوالهای اين مصاحبه می پردازم.
تمام جوانانی که در ۲۵ بهمن به ميدان آمدند به راحتی آگاه بودند که با جان خود بازی می کنند. با تمام اينها، مطابق گزارشهائی که ديده ايم، شايد بيست تا سی هزار نفر در اين مبارزه شرکت داشتند. اين رقم در هر جا و در هر شرايطی، رقمی عظيم است. فکر می کنم هيچ کس اين انتظار را نداشت. رژيم ايران اصلا انتظار نداشت که بعد از سرکوبهای وحشيانه سال گذشته باز هم اينچنين توده ای از مردم در خيابانها به راه بيافتند.
فکر می کنم بعد از تظاهرات ۲۵ بهمن جو جامعه عوض شده باشد. حدس می زنم روحيه سرخوردگی سال قبل جای خود را به روحيه جديدی بدهد. امروز همه می دانند که وضعيت کنونی ايران "آتش زير خاکستر" است.منطقا مردم بايد به دنبال راههای بديع مبارزه باشند.

۲- نظر شما در مورد شعارهای راهپیمایان مشخصا در مورد شعار «خامنه ای باید برود» چیست؟ این شعار متناسب با سطح رشد جنبش هست؟

تا آنجا که من اطلاع دارم هيچ شعار معينی از قبل، انتخاب نشده بود. فکرمی کنم محتوای مبارزه ، مفهوم آزادی خواهی بوده است. مردم برای آزادی مبارزه کردند.
حدس می زنم شعارهای عليه خامنه ای هم از قبل تعيين نشده بودند (هر چند سياستهای خامنه ای در سال گذشته مردم را بيش از پيش نسبت به مقام رهبری تحريک وعصبانی کرده بود). با تمام اينها نسبت به اين شعار چند اشکال داشتم. اولا اگر قرار باشد شعار عليه قدرت اصلی نيروهای سرکوبگر بدهيم چرا خامنه ای را سمبل کنيم. مشکل عمده، جناح احمدی نژاد است. چرا شعار عليه احمدی نژاد نداديم. شايد آقای احمدی نژاد بدش نيايد که در وسط اين دعوا برای خامنه ای هم نرخ تعيين کند. ثانيا – به نظر من – اين تظاهرات مربوط به هسته مرکزی فعالين بود که خط خود شان را کشيده اند. امروز می دانيم که اين هسته لااقل بيست سی هزار نفر آماده فداکاری دارد. ولی آيا اين هسته می تواند بقيه مردم را هم به دور خود جمع کند؟ فکر می کنم برای تظاهرات "مليونی" می بايد شعارهائی آزادی خواهانه بدهيم.
فکر می کنم اگر شعار عمده همان آزادی خواهی باشد فرصت اينکه نيروهای وسيعتری را به ميدان بکشد دارد ولی نمی توانم احساس کنونی مردم در مورد شعارهای تندتر (سرنگونی، مرگ بر خامنه ای وووو) را حدس بزنم. بايد منتظر جلوه های و نمونه های بيشتر باشيم.
از نظر من مبارزه ۲۵ بهمن يک مبارزه از دهها (و شايد بيشتر) اقداماتی است که هر کدام پرهزينه خواهند بود ولی شدنی هستند. مهم اينست که شعارهائی را بيابيم و سياستی را تعيين کنیم که بتواند نيروهای هر چه وسيعتری را به ميدان بکشد و نيروهای اردوگاه مقابل را هم در حد امکان به موضع بی طرفی و سردرگمی سوق دهد.

۳. موضع شما در مورد رهبری جنبش کنونی چیست؟ این رهبری چگونه تحولی را دنبال می کند ، یا باید بکند؟

فکر می کنم رهبران شناخته شده کنونی، موسوی، کروبی و رهنورد ، بيشتر رهبرانی سمبوليک باشند. شعارهای پيشنهادی آنها در مورد دفاع از مبارزات مردم تونس و مصر بود. با تمام اينها به نظر می رسد آنها نقش خوب و شجاعانه ای بازی کردند. هيچ شکی نيست که آنها در خطر دائمی قرار دارند و عليرغم بعضی ازمواضعی که در گذشته گرفته اند سياستهايشان در خدمت آزادی خواهی بوده است. شجاعت و از خود گذشتگی آنها مسلما ماندنی و تحسين برانگيز است. در عين حال تعيين اين روز برای مبارزه با ظرافت و دقت فراوانی انجام گرفته که کمترين بهانه ای به دست نيروهای سرکوب داده و حد اکثر استفاده از موقعيت را در اختيار مردم قرار داده است. مهمترين انتظاری که از آنها دارم اينست که همين استقامت را ادامه دهند.

۴. تحرکات اپوزیسیون حول ۲۵ بهمن در خارج را چگونه ارزیابی می کنید؟

تا آنجا که خبر دارم در بسياری شهرهای مهم جهان تظاهرات برپاکرديم. اين اقدامات خوب بودند ولی فکر می کنم پتانسيل ايرانی های خارج کشور به مراتب وسيعتر و بيشتر باشد. اگر می توانستيم که – لااقل در مورد اينگونه زمينه های دفاع از مبارزات مردم - اقدامات مشترک داشته باشيم مسلما تاثير بيشتری بر تحولات درون ايران می گذاشتيم.
در عين حال، همانطور که بالاتر هم اشاره کردم فکر می کنم می بايد در فکر توسعه ارتباطات و اقدامات بين المللی با آزادی خواهان جهان عرب باشيم. در اين مورد، مسلما، وجود تشکيلات منظمی که ارتباطات را برای طرفين مفيد و پرابر کند، اهميت و شايد ضرورت دارد.

۵. مواجهه رژیم با تحرکات مربوط به ۲۵ بهمن را چگونه می بینید؟ از شعارهای تند در درون دستگاه حاکم علیه رهبران جنبش سبز چه می توان فهمید؟

برخورد هيستريک رژيم بيش از هر چيز نشانه وحشت آنهاست. اصلا انتظار چنين نيروئی را نداشتند. توجه کنيد که هيچ کس نمی داند آينده چگونه خواهد بود. مهم اينست که حرکاتی مانند ۲۵ بهمن احتمال – فقط احتمال – روهای بسيار بدتر را برای جيره خواران رژيم زياد می کند. اکنون مدتهاست که رژيم ايران در شرايطی نا متعادل و بی ثبات قرار دارد. اين بی ثباتی دير يا زود بايد يکسره شود. البته يک راه يکسره شدن، رفتن به سوی يک حکومت يکدست شبه فاشيستی است. جناحی در ايان مايل به چنين اقدامی است ولی کشمکش داخلی رژيم هنوز تمام نشده و خوشبختانه، اين جناح موفق به اين اقدام نشده است.
به اين ترتيب، در حالی که تمام حکومتهای سرکوبگر خاورميانه يکدست بوده اند ، تنها ايران است که از اين وضع برخوردار نيست. حکومت ايران از شکافهای عميق زير ساختی خود آگاه است و به همين دلايل در شرايط بسيار سخت هم مشکل است اقدام قاطع و يک دستی داشته باشد. جناح سرکوبگر ايران از هيچ جنايتی ابا ندارد ولی با توجه به شکنندگی زير ساختی رژيم مجبور است آرامتر حرکت کند. فريادهای هيستريک حاصل استيصالی است که گرفتارش هستند.

با تشکر از آقای مجید سیادت.
پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۷ فوريه ۲۰۱۱

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد