Efatmahbas@hotmail.com
شیرین علمهولی، فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان سحرگاه روز، یکشنبه ۱۹ اردیبهشت در زندان اوین اعدام شدهاند
کاش «اعدام یک خواب، یک کابوس گذرا»باشد.این جمله فرزاد کمانگر در زندان است ،این جمله ارزوی همه،مردم ایران ست. زندگان در خواب و بیداری هر روز و هر لحظه کابوس مرگ را در انتظارند. اعدام شدند را. سی سال است می شنویم . کابوس، مرگ بر دار و بر سنگ وبا گلوله ، کارد را. پس چگونه است هنوز نا باوریم..هشت صبح در اینسوی قطب جهان، خبرهای ایران را نگاه می کنی .خوشحال می شوی خبر بدی نیست: گویی، جهان آرام است .اولین ایمیل می خوانی: .هذیان است نه خط بعدی را می خوانی... خشمگینند چرا؟ و خط اخر خبر از اعدام پنج شاخه گل سرخ ایران است مات ومچاله.از درد، بر پلکهای خسته از بی خوابی، دست می کشی لبخند تمسخر بر لب می آوری نه خانم واقعیت است خواب نمی بینی صاحبان سایت ها خوابیده اند.! اما کاش.... به دوستی ایمیلت را نشان می دهی. می گوید: شاید راست نباشد .راست است. واینگونه جهان تبعیدی دوباره با باران مرگ فرو می ریزد و .در خود مچاله می گردد .و می پرسد: چگونه چتری بسازیم بر فراز مرگ یاران؟ .
می باره بارون /.می باره مرگ/. سی ساله مرگ /.می باره درد /می باره سنگ./ می باره تیر/می باره داربر سر یار سی سال کابوس تلخ مرگ را در بیداری لمس کردیم و بعد گفتیم کاش خواب باشیم. خواب نبودیم. کاروان بعدی برای مرگ را انتخاب کرده اند. دسته دیگر زندانیان کرد و فارس و بلوچ و عرب.....بیائید دست هایمان را به هم دهیم از مهر و دوستی و چتری بسازیم برای جوانان مان برای فردایشان.. چتری بسازیم برای باران مرگ،.با هم بگوئیم: اعدام را بس کنید.
.کاش روزی برسد جرثقیل ها یادآور مرگ عاطفه شانزده ساله. نباشد. کاش بهنود زیر اسمان آبی، کنار عاطفه نشسته باشد و شیرین ننالد "من گروگانم". کاش . پای درد دل مادر نشسته باشد تا.... کاش فرزاد، علی ، فرهاد ، شیرین و مهدی زنده بودند
شیرین با درد و بی پناهی نوشت :"من گروگانم"
«دوران زندانم وارد سه سالگی خود شده است، .... من بابت چه چیزی حبس کشیده ام، یا باید اعدام شوم؟ آیا به خاطر کُرد بودنم است؟ پس میگویم: من کُرد به دنیا آمده ام و به دلیل کرد بودنم زحمت محرومیت کشیده ام/. به من میگویند بیا و کُرد بودنت را انکار کن، پس میگویم: اگر چنین کنم خودم را انکار کرده ام/جناب قاضی محترم، آقای بازجو!!
در آن زمان که من را بازجویی میکردید حتی نمی توانستم به زبان شما صحبت کنم ...... اما شما با زبان خود بازجوییم کردیت و محکمه ام کردید و حکم را برایم صادر کردید.....شکنجه هایی که بر عیله من به کار گرفته اید، کابوس شب هایم شده، .......... بازجو گفت: ما پارسال می خواستیم آزادت کنیم اما چون خانواده ات با ما همکاری نکردند کار به اینجا کشید. خود بازجو اعتراف کرد که من فقط گروگانی هستم در دست آنها و تا به هدف های خود نرسند مرا نگاه خواهند داشت، یا در نتیجه اعدام خواهم شد، اما آزادی هرگز»
شیرین راست می گوید: "من گروگانم" یعنی ما همه " گروگانیم" گروگان حاکمینی که به نام خدا فرمان مرگ می رانند .برای تکیه بر قدرت و پول. .بنام خدا ما را می کشند .بنام خدا.تجاوز می کنند .بنام خدا شکنجه وبر بالای جرثقیل به صلیب می کشندمان. .بنام خدا روز و شبمان را کابوس می افرینند . سرزمین بارور را با شوره زار باران مرگ اباد کرده انذ..خاوران بر خاوران ساخته اند..به نام خدا ، بنام الله .. به نام خدا، پنج شاخه گل سرخ را با تبر از شاخه چیدند. تا محکومان به هراسند و هیچ نفری در هیچ 22 خردادی به خیابان نیاید. تا دیگران حساب کار خود را بدانند و.... کاش برسد آن روز چتری برای باران مرگ بسازیم به دور ما محکومان ، ما بردگان ما خاکیان ما کردها ما افغانی ها ما ایرانیها. کاش دیگر کابوس مان مرگ ونیستی نباشد دوستی باشد. کاش داس هایمان گندم درو کند و تبر برای چیدن هیزم باشد. برای گرمای خانه من در کردستان در ایران و افغانستن .کاش مادر فرزاد بداند که فرزاد را کشتد چون می اندیشید چون می نوشت چون انسان بود. نه چون کرد بود. البته مادر می دانست که بعد از اعدام فرزاد گفت: :"فرزاد شقایقی دیگر به دشت شقایقزار ایران افزوده است و همسر او با شجاعت به همه مردم ایران تسلیت گفت. او نیز خوب می داند ما درایران و در این سوی دنیا با او یگانه ایم و چون او داغ و درفش درد بر سینه داریم و با اودر مرگ عزیزش می گریم همه ایران در مرگ این پنج شاخه گل سرخ گریانند.
و فرزاد نوشت:
*«کاش این هفته، این چند ماه، این چند سال همه اش یک خواب باشد . /کاش اعدام یک خواب یک کابوس گذرا باشد /به همین سادگی، کاش یک خواب باشد، یک خواب، به همین سادگی ./ گلوله خشونت می آفریند و خشونت مرگ و تک صدایی و زندان را بر جامعه تحمیل می کند. -اعدام و خشونت آغازی برای زایش مجدد خشونتی دیگر است به همین سادگی ».
*** فرزاد در هوای ایران چنین نگاشته بود:
«این روزها دیگر تنها در کوچه پس کوچههای شهرمان پرسه نمیزنم. دلم در میدان هفت تیر و انقلاب و جمهوری میتپد، در دستم شاخه گلی است تا به مادران داغدار این شهر نثار کنم. ....این روزها فقط تنهایی ابراهیم در بازداشتگاه سنندج بر دلم سنگینی نمیکند، دیگر برادران و خواهرانم تنها در زندانهای سنندج و مهاباد و کرمانشاه نیستند، دهها خواهر و برادر دربند دارم که با شنیدن فریادشان اشکم سرازیر میشود و با دیدن قیافههای رنجورشان و لباسهای پارهشان بغض گلویم را میگیرد و بر خودم میبالم برای داشتن چنین خواهران و برادرانی. ......دیگر این شهر برایم آن شهر غریب و دلگیر با ساختمانهای بلند و پر از دود و دم نیست، این روزها این شهر پر از ندا و سهراب شده، انگار پس از سالها «پپوله آزادی»¹ در آسمان این شهر به پرواز درآمده و با مردم این شهر برای ترنمش هم آواز شده است.»
پنج شاخه گل سرخ ایران را از شاخه.با تبر زدند.فردا دوباره در صف کشیده اند اعدامیان را. مادران با نوعروسان وطن غریبانه مویه کنان، در راهند از کردستان از سیستان از افغانستان .از همه ایران. می گویند: با شماهستیم، ای ...
اعدام را بس کنید .به خدایتان قسم .بس.کنید!
نوشته فرزاد بعد از اعدام احسان فتاحیان، در گوش ها می پیچد و ما تکرارکنان ، از فرزاد می پرسیم :
**«بدون لالایی مادر، بدون بدرقهی خواهر و بدون اشک پدر آرام بگیر در خاک سرزمینی که ابراهیمها، نادرها و کیومرثها را به امانت نگه داشته است.»
فقط رفیق بگو... بگو میخواهم بشنوم چه بر زبانات چرخید آنگاه که صدای پا و درد به هم میآمیخت؟ میخواهم یاد بگیرم کدام شعر، کدام سرود، کدام آواز کدام اسم را به زبان بیاورم که زانویام نلرزد. بگو میخواهم بدانم، که دلام نلرزد آنگاه که به پشت سر مینگرم..».
سفرت به خیر رفیق
عفت ماهباز ونکوور
_____________________
زیرنویس
1- کاش «اعدام یک خواب، یک کابوس گذرا»باشد جمله فرزاد کمانگر در زندان
(*) به کُردی (با الفبای لاتین) یعنی پیروزی
**نامه فرزاد کمانگر در سوگ احسان فتاحیان
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=25019
*دومین نامه ی فرزاد کمانگر پس از اعدام احسان فتاحیان - آبان 1388
www.akhbar-rooz.com
***دیگر تنها کفشهایم مرا به این خاک پیوند نمیدهد
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=25525
کمیته گزارشگران حقوق بشر - فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علمهولی و مهدی اسلامیان، صبح امروز، یکشنبه ۱۹ اردیبهشت اعدام شدند. به گزارش امروز خبرگزاری فارس به نقل از دادسرای عمومی و انقلاب تهران، این افراد سحرگاه امروز اعدام شدهاند. خلیل بهرامیان، وکیل فرزاد کمانگر، دقایقی پس از انتشار این خبر گفت که «هیچگونه اطلاعی از اعدام این افراد ندارد.» وی اضافه کرد که برای اطلاع از صحت خبر به دادستانی تهران مراجعه خواهد کرد.
فرزاد کمانگر معلم کرد، در مرداد ماه سال ۱۳۸۵ بازداشت شد. وی در طول ماهها بازداشت تحت شکنجههای شدید جسمی و روحی قرار گرفت که آن را در رنجنامهای منتشر ساخت. وی در اسفند ماه ۱۳۸۶ به اعدام محکوم شد. در تاریخ ۱۵ بهمن ۱۳۸۸، این معلم کرد، در نامهای به رئیس قوه قضاییه خواستار برگزاری مجدد دادگاه خود شد.
مهدی اسلامیان در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ماه ۱۳۸۸ بازداشت شده بود و شش ماه را در سلول انفرادی گذرانده بود. گفتنی است پیش از این محسن اسلامیان، برادر این زندانی سیاسی نیز اعدام شده بود.
شیرین علم هولی در اردیبهشت ۱۳۸۷ در تهران بازداشت شده و به اعدام محکوم شده بود. متولد 13 خرداد 1360 از روستای دیم قشلاق در حوالی ماکوست. در اردیبهشت 1387 توسط سپاه پاسداران در تهران دستگیر شد. 25 روز اول بازداشت خود را در مکانی نامعلوم و تحت شکنجه شدید جسمی و روانی گذراند. پس از آن، به بند 209 زندان اوین تحویل داده شد. نشانی وبلاگ شیرین علم هولی
.http://shirin-alamhooli.blogspot.com/
علی حیدریان، به همراه فرهاد وکیلی و فرزاد کمانگر، دو زندانی سیاسی دیگر اعدامشده در سحرگاه امروز، از سال ۸۵ در بازداشت به سر میبردند. بسیاری روند برگزاری دادگاه این افراد را «ناعادلانه» خوانده بودند
صبح امروز پنج نفر در تهران اعدام شدند. دادستانی تهران، اتهام این افراد را مشارکت در بمب گذاری در مراکز دولتی و عمومی و عضویت در گروه های مسلح اعلام کرده. فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم هولی و مهدی اسلامیان، همگی سحرگاه امروز در زندان اوین به دار آویخته شدند. چهار نفر از این افراد، مرتبط با گروه پژاک معرفی شدهاند و یک نفر هم متهم به مشارکت در انفجار حسینیه سیدالشهدای شیراز در سال ۸۷. این در حالیست که بعضی از اعدام شدگان از جمله فرزاد کمانگر بارها اتهام هایشان را رد کرده بودند.
به نام مرگ ؟؟؟؟<
نه!!!!
به نام زندگی
به نام شیرین
به نام فرزاد
به نام مهدی
به نام فرهاد
به نام علی
فردا را به نام گلهایم
فردا را با خورشید آغاز میکنم
فردا را برای جاودانه کردن گل هایم آغاز می کنم
فردا دوباره آغاز می شوم
فردا دوباره آغاز می شوم
فردا دوباره جوانه می شوم
فردا دوباره تورا تکرار می شوم
مادر صلح