این داغ پر شتاب
بر سینه ات نشست هیچ ؟
ای در میانه دستان تو ، گرمای یک تفنگ .
دردی شدید دارد گلوله ات ؟ بمن بگو
چند چشم زدن این درد با من است ؟
بر پیکر بی جانم ، آب دهان چه کس ، پخش می شود ؟
پیراهن خونین مرا ، برِ مادر که می برد ؟
پیغام من به پدر را تو می بری ؟
ای در میان دستان تو گرمای یک تفنگ
لطفی بکن و به دوستانم بگو
من آخرین لبخند را حفظ کرده ام .
دستان من بدون خجالت بوده اند
در این سفر .
در این سفر
من خاطرات روزهای خوب را
با خود نمی برم .
ای در میان دستان تو گرمای یک تفنگ
فردا برای هم سفران خود بگو
داغ گلوله ات بر سینه ام
در سردی خونم چگونه فراموشِ لحظه شد .
این داغ پُر شتاب
بر سینه ات ،،آیا،، نشسته هیچ ؟
یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۸۹ برابر ۹ ماه می ۲۰۱۰
المان - فرانکفورت ـ رضا بایگان
reza@ baygan .net
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد