درختان تنومندِ سكوت باغ را ميشكنند.
و شاخهها، واژههاي تبار عاشقان نشسته به پاي درختان را
به حافظهي ساقه، نقر ميكنند،
تا براي عاشقاني از تبار ديگر، در زماني كه بايد فرا رسد، باز گو كنند:
ديروز عشق را در كميته به صُلاّبه كشيدند.
او، به ناباوري خود خنديد.
- فريب خوردگان خشم، از شنيدن واژهي «شادي و عشق»
به خود لرزيدند.
حكايت باورنكردني است،
ما وارث حماقتِ خلیفة پشمينه پوش، هستیم.
در کشوری با هزاران سال اندوختهی دانش و هنر
اینک به دوران یاغیان زورگوی بیفرهنگ
باید که الفبای حماقت فراگیریم.
او، به ناباوري خود خنديد.
- در گذر از زمان، آيندگان اين حكايت را، به مسخره، باز ميگويند.
باغ سكوت عمر جاودانه دارد،
و توفان خشم، در برابر درختان تنومند این باغ، ناچيز است.
اين اوجِ توانشِ قومي است كه تاريخ را مينويسد،
روي جلد ساقههاي درختان.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد