logo





اعتصاب

چهار شنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۸۹ - ۲۸ آپريل ۲۰۱۰

رضا هیوا

reza-hiwa.jpg
"اگر کارتان را از سر نگیرید
دستور می‌دهم که سگ بانان جانورانشان را به جانتان بیاندازند"

کارفرما
آقای شامدوست
عربده کشان گفت

و از آن‌جا که کار را از سر نگرفتند
کارفرما برآن شد که دست روی دست نگذارد

"احساسات به این اوباش نیامده!"

اما یک مشکل پیش بینی نشده روی داد
قرار نبود که جریان این گونه پیش برود
سگ‌بانان نیز در اعتصاب بودند
و به جایِ آماده کردن سگان برایِ حمله
به رهگذران تراکت می‌دادند

شامدوست به سگ‌ها نزدیک شد
که در حال خواندن تراکتِ سگ‌ بانان بودند
سگ‌هایِ گرسنه
سگ‌هایِ خشمگین
به گرسنگی و خشم اربابانشان، سگ‌بانان
کارفرما به سگان دستور داد که به اعتصابیون حمله کنند

"این یک فرمان است!"

سگان از جایشان تکان نخوردند

"تکرار می‌کنم، این یک فرمان است!"

خون می‌جوشید
آقای شامدوست کم کم راحتی خیالش را از دست می‌داد
سگ‌هایی که تراکت می‌خوانند

شامدوست یک گام به عقب بر داشت
بدون این‌که چشم از سگ‌ها بر دارد
چشم در چشم
عقب می‌نشست

گام به گام

سگ‌ها به سوی او آمدند
شامدوست ایستاد
عقب نشینی بی فایده است
آخرین تلاش
آخرین بلوف
و آخرین عربده

"این یک فرمان است!"

دیگر دیر شده بود

سال‌خورده ترین سگ در یک قدمی او بود
شامدوست دهان باز کرد
ولی صدایی از آن بیرون نیامد
سگ پیر اما پوزه اش را تمام باز کرد
و فریادی کشید
که گویی تمام زندگی ِ سگی ش را بیرون می‌ریخت
تمام توان ش را
و خشم ش را
و گرسنگی ش را
ده سگ دیگر نیز همین کردند
با همان خشم
با همان گرسنگی

شامدوست دیگر وجود نداشت
دیگر نمی‌لرزید
او خود را در پوزهٔ سگ پیر می‌دید
و هر آن منتظر دندان‌هایی بود که گوشت ش را باز می‌کردند
و به این فکر افتاد که چرا رژیم نگرفته بود
خیلی چاق بود و این خود سگ‌ها را تشویق می‌کرد
الآن ش هم بدون رژیم
در فاصلهٔ دو ثانیه
چند تُن از دست داده بود!

و سکوت افتاد
بدونِ کوچکترین زوزه
و این شامدوست را نگران کرد
به زوزه عادت کرده بود
آدم به همه چیز عادت می‌کند
ولی الآن سکوت بیشتر می‌ترساندش
چشمانش را باز کرد
سگِ پیر یک گام به جلو آمد
و تراکتی بسوی او دراز کرد
و همگی برگشتند
با گام هایِ سنگین
با گام هایِ مصمم
از آن گام ها که به دورها می‌برند
و شروع کردند به توزیع تراکت
بی اعتنا به شامدوست
که تنها در ضیافتِ خود می‌لرزید

کارفرما
بعد از عوض کردن شلوارش
تراکت را با دقت خواند

و اعتصاب ادامه یافت

رضا هیوا
نسخهٔ فرانسوی این شعر در کتابِ "جرقه هایِ تیره" به چاپ رسید
R. Hiwa
2000-04-28, Londres

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد