logo





هویّت فردی، هویّت ملّی، هویّت شهروندی، هویّت طیقاتی و هوّیت جهانی

سه شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۸ - ۰۲ مارس ۲۰۱۰

دنیز ایشچی

آیا این هوّیتها کاملاُ از همدیگر مستقّل هستند؟ آیا این هویّتها در همدیگر تداخل میکنند؟ آیا این هویّتها بصورت یکی در داخل دیگری (زیر مجموعه ای)عمل میکنند؟ آیا رابطه آنها با همدیگر بصورت از جزء به کّل و یا بر عکس آن ، یعنی از کّل به جزء حرکت و عمل میکنند؟ آیا دینامیسم مناسباتی آنها بمراتب وسیعتر و بسیط تر از تک به تک فرمولهای بالا میباشد؟ سیر حرکت چنین دینامیزمی در چه مسیری میباشد؟

از زمانی که بعد از یخبندان بزرگ که طی آن انسانهای نئاندرتال همراه با خیلی دیگر از موجودات زنده آن زمان از صحنه کره زمین محو شدند، دوران بسط و گسترش انسانهای "هوموسپین" از آفریقا در اقصی نقاط جهان شروع شد و طّی حیاط فعّال یکصد هزار ساله اخیر خود توانسته است به انسان امروزین تعالی پیدا بکند. بعضی از اکتشافات حکایت از امتزاج "هایبرید" دو نژاد "هوموسپین" و "نئاندرتالها" میکنند. از زمانی که انسان ابزار سنگی درست کرد و از درخت پایین آمد و سپس به کشف و استفاده از آتش موفّق شد، تکامل جسمی، فکری و اجتماعی انسان خصوصاُ طی چهل هزار سال گذشته به نحو غیر قابل تصوّری جهش پیدا کرد. این جهش از حدود هفت هزار سال پیش با شکل گیری انسانهای شهر نشین بصورت تمدّنهای "سومرها" در عراق و غرب ایران، تمدنهای "چین"، "اینکاها"، "مصر" و "هند" در بخشهای مختلف دنیا جهش دیگری از توحّش در راستای تمّدن پیمود.

انسانی که از توحّش به سمت تمدّن حرکت میکرد. آدمی که از جهل و نادانی و حرکت غریضی به سمت و در راستای کسب علم و دانش و تصمیم گیری آگاهانه گام بر میداشت. انسانی که همیشه تحت تسلّط طبیعت بود، آغاز کرد تا به مهار کننده طبیعت تبدیل شود. انسانهایی که در شهرنشینیهای اجتماعی بدون ارتباط نزدیک با همدیگر وشبیه به جزایر پراکنده در دل اقیانوسها، برای خود ساختارهای فرهنگی، زبانی و اجتماعی مجّزایی تشکیل دادند که تقریباُ از همدیگر کلملاُ جدا بودند.

گسترش تجارت مابین این تمدنها از یکطرف و بسط مهاجرت قبیله ها و عشایر بدنبال مزارع و مرغزارهای حاصلخیز و بالاخره جنگ بر سر کنترل روی ثروتهای طبیعی، موجب گسترش ارنباطات مابین تمدنها میگردید. در چنین شرایطی بود که برای اولّین بار بصورتی جّدی انسان دو هزارو پانصد سال پیش به انسجام دهی جهانبینی خود از هستی اطراف خود و رازهای کائنات و یافتن پاسخهای قانع کننده برای آنها آغاز کرد. فیلسوفهایی چون "گزنفون" ، "دموکریتوس"، "فیثاغورث" ،"هرکلوس" و "پارمیندوس" پایه های بنیانهای فلسفی را بنا نهادند که بر مبنای آن سه فیلسوف بزرگ تاریخ بشریّت که هنوز پس از گذشت دو و نیم هزار از زمانشان افکار و اندیشه هایشان مورد استناد قرار میگیرد، پا به عرصه هستی نهادند. سقراط، افلاطون و بالاخره ارسطو نه تنها از زاویه های نگرشی کاملاُ متفاوت نه تنها به بازگشایی راز و رمزهای هستی انسانی و کائنات پرداختند، بلکه بر اساس چنین جهان بینی تلاش کردند عالیترین مناسبات اداره امور جوامع متمدّن را پایه ریزی بکنند.سقراط با به زیر صلاّبه ( سوال ) کشیدن همه چیز آز خدایان و تبوها گرفته تا گفته های بزرگان و پدران پایه های اندیشه های خرافی زمان خود را در هم فرو ریخت. جمهورّیت و مدینه فاضله افلاطونی که بر اساس تجربه های تمدّن "اسپارت" بعد از شکست "آتن" فورمولبندی میشد از جمله آن گنجینه هاست.

انسانی که از نژاد "نئاندرتال" و "هوموسپین" شکل گرفته و دهها ، بلکه صدها هزار سال بصورت پراکنده زندگی میکرد، دوباره در راستای انسان "گلوبال" و "شهروند جهانی" حرکت میکند. گفتن چنین حرفی نباید ما را از واقعّیتهای عینی جهانی غافل بکند. هنوز شکل گیری یک جامعه جهانی واحد برای بشرّیت و گسترش تمدّن انسانها به کرات دیگر فقط بصورت یک رویا در فیلمهای سینمایی میتواند در تجسّم بیاید. هنوز انسان عصر ما، انسان قرن بیست و یکم برای خودش هویّت ملّی دارد که بصورت یک بخش عظیمی از هستی فردی، روانی و اجتماعی وی را تشکیل میدهد. این در حالیست که "فرد گرایی" و شهروند جهانی بودن بصورت "انسان گلوبال" هم روز به روز بعنوان بخشی از شخصیّت و روحیّه و روان انسانی قدرتمندتر میگردد.جبر نیازهای اقتصادی و برخوردار بودن از حّداقّل نیازهای اجتماعی از یکطرف و عطش هر چه بیشتر ثروتمندتر شدن از طرف دیگر انسانها را به طبقات اجتماعی تقسیم میکند. و بالاخره واقعیّتهای تاریخی ما را در شرایطی قرار داده است که بعد از خارج شدن از "کلونیالیسم" و "نئوکلونیالیسم" و جنگ سرد، انسانها علاوه بر اینکه برای خود یک هوّیت ملّی دارند، در چهارچوب یک کشور جغرافیایی با ملّیتهای مختلف در کنار همدیگر زندگی میکنند که بر اساس این مناسبات یک "هوّیت شهروندی" کشور مربوطه را هم شکل میدهند.

در این مقطع تاریخی ما ، انسانها با تنّوع هویّتی فراوانی در کنار همدیگر حضور دارند که به تناسب قدرتمندتر بودن دسته هایی از این جوامع هوّیتی، بقیّه دستجات در خیلی موارد مورد استثمار و تبعیض قرار میگیرند. "هویّت ملّی"، "هویّت جنسی"، "هویّت کشوری و شهروندی"، " هوّیت فردی " ، "هویّت شهروند جهانی" و بالاخره "هوّیت طبقاتی از آنجمله دسته بندیهایی میباشد که در تقسیم بندی میتوان به آنها اشاره کرد.مرحله تاریخی که ما از آن عبور میکنیم، مرحله عبور از تبعیضات در راستای احقاق حقوق بشر در ابعاد فردی ،اجتماعی و جهانی و استقرار عدالت اجتماعی در کنار رقابت سالم، سازنده و عادلانه میاشد. دخالت خود انسان در وسیعترین ابعاد آن در راستای تعیین سرنوشت خویش بصورت فردی و اجتماعی و زدودن زمینه های این تبعیضات، تنها از طریق بسط و گسترش نهادهای دموکراتیک مدنی، اجتماعی و سیاسی میّسر میباشد.

وقتی فاجعه ای طبیعی در یک گوشه جهان اتفاق می افتد، انسانها از تمام نژادها و ملیّتها و طبقات بعنوان شهروندهای جهانی نسبت به آنها احساس همدردی میکنند و به کمک میشتابند. کسانی که قلب و یا کلیه و اعضای دیگر بدن خود را به انسانهای دیگر "هدیه" میکنند، آنها را به یک انسان همنوع شهروند جهانی میبخشند. مشکل گرمای محیط زیست به یک پدیده عموم بشری تبدیل شده است. روحیّه ورزشکارانه جوانان در مسابقات بین المللی مانند "المپیک" پایه های بنیان رفتار و کردار اجتماعی جهانی انسانی را بر اساس احترام متقابل، دوستی و رقابت عادلانه سالم میریزند. سازمانهای مدنی، سیاسی و اقتصادی جهانی از قبیل "سازمان ملل"، "بانک جهانی"، "شورای امنّیت" و سازمانهای مشابه جهانی و منطقه ای در راستای چنین ضرورتی شکل میگیرند. ما همه، روز به روز بیشتر خود را شهروندان جهانی احساس میکنیم

از شاخصه ها و ویژگیهای انسان نوین شاید از یکطرف بشود گفت این خصلت "آزادی فردی و فرد گرایی بر مبنای حقوق بشر" است که او را از وابسته گیهای عشیرتی، طایفه ای و دیگر وابستگیها جدا میکند تشکیل میدهد که او را بعنوان انسان آزاده در تصمیم گیریهایش تبدیل میکند. وجه دیگر آن انسانی است که راه دراز "انسان گلوبال" و شهروند جهانی شدن را طی میکند. در چنین راستایی این انسان از درون دوران استعمار جدید و جنگ سرد بیرون آمده و با سیطره و حاکمّیت سرمایه مالی در مقیاس الیگاپولیستی و یا مونوپولیستی پنهانی جهانی روبرو و مواجه است. همین انسان در این دوره گذر و عبور یک پروسه عظیم خود شناسی را طی میکند که بخشی از این پروسه در عمل بصورتی جدّی بصورت عبور و غالب آمدن بر تبعیضها را شامل میشود. این تبعیضها شامل تبعیضهای جنسی، طبقاتی، ملّی، مذهبی، نژادی، جغرافیایی و غیره را شامل میشود.

این ویژگیها بخش جدایی ناپذیر انسان امروزین را تشکیل میدهد. روند جهانی حرکت بصورت گذر از انسان فرد گرا و انسان ملّی در راستای انسان گلوبال میباشد. این به هیچ وجه امروزه روز نمیتواند به این مفهوم باشد که ما واقعّیت هویّت طبقاتی، ملّی و کشوری یک فرد را فراموش بکنیم. هویّت طبقاتی، هویّت ملّی و هوّیت کشوری بخشهای جدایی ناپذیر هستی جسمی، روحی، اجتماعی و تاریخی فرد را تشکیل میدهند. انسان با به تن داشتن این هوّیتها در لباسهای رنگارنگ خود از این دوره گذر عبور میکند.

ابزارهای رفتاری انسانی در مواجهه با این مشکلات در مقایسه با قبل عوض میشود. علم و دانش جای خرافات، تمّدن جای توحّش، شیوه های استدلالی و مسالمت آمیز جای جنگ و نزاع، قانون جای شریعت، قبول کردن وجود دیگری و احترام جای نفی فیزیکی، شکل یابی نهادهای دموکراتیک بر مبنای حقوق آزاد انسانی جای زور و استبداد و دیکتاتوری و غیره را میگیرد. این پروسه پیچیده و سخت شاید بمراتب از درد زایمان برای بشریّت سختتر باشد. انسان ناچار است این راه را بپبماید. هر چقدر مجهّزتر، سازمان یافته تر، آگاهانه و روشنتر، و پر اراده تر با واقعّیت این درد زایمان مواجه گردد، به همان نسبت دستاوردهای انسانی در راستای دست یابی به آزادی و عدالت اجتماعی سریعتر و توام با تلفات و رنجها و بالاخره شکستها و پس رفتهای کمتری خواهد بود.

امروزه در ایران باید به پیشواز تنوّع ملّی رفت و نه فقط وجود تبعیضهای ملّی نژادی را بعنوان یک واقعّیت پذیرفت، بلکه باید پرچمدار نظام خودگردان سیاسی بود که با رفع این تبعیضها و تبعیض مثبت به نفع ملّیتهای تحت ستم امکان رشد و تعالی همگانی را فراهم سازد. امروزه باید به پایگاه نیروهای علم، دانش، مدرنیته و آینده ساز عصر انقلاب تکنولوژیک- اطّلاعاتی ، یعنی نسل جوان باید ایمان آورد. پرچمدار شفّاف شعارهای آزادی و حقوق بشر آنطوری که شایسته قرن بیست و یکم است بود، نه اینکه مخلوطی از خرافات و ارتجاع امروزین را بنام آزادی و دموکراسی ایرانی به خورد آنها داد.

در دنیای انقلاب تکنولوژیک- اطلّاعاتی جهانی امروزی ترویج ایده های نیمه خرافی بنام "خواسته های حدّاقل" در میان نسل روشنفکر تحصیلکرده نه فقط موجب میشود مورد تمسخر نسل جوانی قرار بگیریم که دانش و آگاهی علمی اجتماعیشان بمراتب از آن بالاتر است ، بلکه نشانگر عدم ایمان به ذهنّیت علمی و قابلّیتهای آنان میباشد. کسانی که فقط از دریچه "ملّیت خود" به جهان نگاه میکنند و دنبال رهبران روحانی ولایی محّلی برای انسجام ملّی خود میگردند، نه فقط یک حکومت ارتجاعی را جایگزین دیگری میخواهند بکنند، بلکه نشان داده اند که از یک طرف این امکان را فراهم کرده اند تا با تفرقه افکنیهای آنان، استبداد حاکم تک به تک نیروهای بالقوّه تحّولگرا را مورد ضرب قرار دهد، بلکه آنها، خیلی از این نیروهای جبهه دموکراسی و تحّولگرا را از صحنه مبارزات دموکراتیک کنار کشیده و در رکود نگه میدارد تا ارتجاع حاکم امکان نفس گشیدن و تجدید قوا پیدا بکند. نیروهایی که فقط از دریچه طبقاتی و یا فقط از دریچه جهانی و انسان گلوبال به این پدیده نگاه میکنند، متوّجه اشتباهات مشابهی میگردند.

ما با هوّیتهای متفاوت مّلی، جنسی، طبقاتی، سنّی ، فردی و اجتماعی در مسیر آزادیهای فردی و اجتماعی انسانی خویش و در راستای ترّقی، تعالی و مدرنیته با توسّل به ابزار احترام متقابل و چالشهای جوانمردانه و عادلانه حرکت میکنیم. ما باید خود را با پوشیدن لباسهای متنّوع رنگارنگ هوّیتی مان، بر پایه های احترام متقابل، رقابت عادلانه به نیروهای قدرت، اتفّاق و وحدت جبهه آزادی، دموکراسی، مدرنیته و حقوق بشر تبدیل بکنیم.

دنیز ایشچی 01/03/2010

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد