فرانسیس بیکن» یک فلسفه انقلابی و رها از هرگونه« سُنت فلسفی است» که این سُنت فلسفی باستان از طرف افلاتون و ارسطو بوجود آمده و برگرفته شده است. بیکن معتقد است که با این سُنت فلسفی نه قادریم و نه می توانیم به« شناخت جهان و گسترش» آن دست یابیم. مدرسی ها بیکن را مورد سرزنش و انتقاد قرارمی دادند که «شناخت جهان و مذهب سالم» را باهم و هر دو را به خرابی و انحطاط می کشاند. برای بیکن «فلسفه رنسانس» یک طراحی خارق لعاده که در آن فن شعر تا تجربه بکاربُرده شده است. مهندسین و کسانی که «نیازمند شناخت فنی» بودند بدون برنامه و در شیوه کار خود به تصادف واگذار شده بودند. تا متکی به یک«مُتد علمی» باشند. «بیکن»علیه این سنُت ها خواهان چیز تازه و جدیدی بود فلسفه ای که نه« درخدمت بُرهان »ونه « در خدمت مذهب» ونه « زیباشنا سی » بلکه فلسفه ای که « در خدمت رفاه مادی بشریت» باشد. او اولین فیلسوفی نبود که برای« بهبودی و بهسازی» شرایط زندگی انسان ها تلاش می کرد اما او اولین فیلسوفی بود که برای تحقق بخشیدن به این هدف؛ فلسفه خود را« به میزان حقانیت و آینده این اهداف» قرار داد بیکن معتقد بود که یک «عصرجدیدی آغاز شده» و با این تغییر و تحولات؛« شروع جدیدی درفلسفه آغاز» می شود. بیکن(۱۶۲۴_۱۵۶۱)درکشوری زندگی می کرد که در آستانه تبدیل شدن به یک قدرت جهانی بود انگلیس درسال ۱۵۸۸ پیروزی دریایئ(ارمادا) خود را بر اسپانیا به دست آورد که در آن زمان قوی ترین قدرت اروپائی بود. در سال ۱۶۰۰ کمپانی شرق هند تاسیس شد و صنایع ملی بهربرداری,استخراج آهن و صنعت پارچه بافی در اثر پیشرفت این صنایع «انگلیس برتری خود» را در اروپا به چنگ آورد. باید توجه کرد(طوری که امروزه آن را نگاه تاریخی به گذشته می نامند) اولین انقلاب صنعتی انگلیس «در رنسانس» به وقوع پیوست. در زمانی که ایده ال های «هنری, مذهبی و سیاسی یک جامعه» در زمان انتیک و در آثار یونانی ها قرار داشت که« ایتالیا آن را جامه عمل پوشاند» اعتقاد به دین مسیحی و اشاعه درک فلسفی و تاریخ نگاری در قرن ۱۶ بود که از تاریکی قرون وسطی خلاص و رهایی یافت با وجود پیشرفت زیاد اما «راه بازگشت به انتیک» در دوررس بود. این «آگاهی تاریخی رنسانس» نه فقط علامت گذاری خود را، بلکه یک عصر را هم به وجود آورد. (رنسانس به معنی تولد دوباره انتیک) ارزیابی قرون وسطی؛ به عنوان زمانهء کهن که ما بین انتیک و امید« دوباره به دست آوردن درخشش های آن زمان» بود. تصور پیش رفت به معنای پس رفت که از نظر زبانی اصطلاحات خاص خود را پدید آورد «. رنسانس . رفورماسیون. انقلاب »آینده یک جامعه و پیشرفت آن در یک زمان جدیدی که هیچ گونه الگویی در گذشته ندارد در قرن ۱۶ بسیار دور از دسترس بود با وجود کشفیات عده ای از پژوهشگران اما این نمی توانست برای تمامی رشته های انتیک یک الگوئی رسا و کافی باشد هومانیست ها .valla.lornnz gjovann torttlj)( )در جستجوی بیهوده خود درآثار کلاسیک لاتین برای به وجود آوردن اصطلاح مدرن ایتالیائی به خصوص در رشته تکنیک بودند. اما آن ها در خاتمه با شگفتی در این زمینه انتیک، که نمی توانستند بیشتر از این داشته باشند مواجه و روبرو شدند. درسال ۱۶۸۸ نویسنده فرانسوی چارلز پراولت کتاب خود را منتشرکرد که درآن یک مقایسه بسیار قابل توجه« بین انتیک و مدرن» که در آن از خدمات درزمینه های مختلف فرهنگی و هنرهای گوناگون را ارزیابی کرد. در ارزیابی و اهمیت فلسفهء بیکن« دو جنبه تاریخی» وجود دارد از یک جنبه می توان در یک نگاه تاریخی« آغاز جامعه مُدرن» را دید که شامل« اختراعات و کشفیات» یک جامعه «پرجُنب وجوش و پُرتکاپو» است که هیچ گونه شباهتی به« اشکال هنری گذشته» ندارد و از جنبه دیگری نه تنها ملاحظه نظری روح رنسانس را در نیروهائی که« گرچه تحولات اجتماعی را هموار و جامه عمل » پوشاندند اما نمی توانستند سمت و سوی آن را مشخص کنند بلکه« اهداف آینده» را در ایده ال های مختلف گذشته جستجو می کردند. بیکن اولین فیلسوفی بود که حدود و دامنه این« اختلافات(روح انسان=تغییرات اجتماعی)» را درک کرد و در آثار خود آن ها را« بررسی و درسرلوحه کار»خود قرارداد آگاهی و مسئولیت برای پیشرفت و ترقی این« جامعه نوین» را پدید آورد. او در« فلسفه اختراعات و کشفیات» طرز فکری را دید که در آن می توانیم« طبیعت» را طوری بشناسیم که ترقی و رشد آگاهی با» نیاز مادی بشریت» هم سانی و یکدیگر را« تکمیل» کنند. جستجوی« شناخت طبیعت» باید براساس عملکرد انسان ها متکی شود چون که« حقیقت شناخت به مقدار تسلط برطبیعت» سنجیده می شود«. تسلط بر طبیعت» باید بر اساس «نیازمادی بشریت »جهت گیری شود چون درستی و صحت «پژوهش» بر اساس «بهبودی شرایط زندگی انسان ها» سنجیده می شود بیکن چیزی بیش از آن را مدنظر داشت او می خواست شرایط و موجباتی را فراهم کند که در آن« سیاست علم و برنامه پژوهشی» بر اساس آن قرار گیرند به وسیله شناخت طبیعت قادر« به احیاء یک تعهد و عمل اجتماعی» بشویم. با ایجاد آزمایشگاه پژوهشی؛ مرکز جمع آوری اسناد؛ و موسسات آموزشی؛ هنر فنی؛ هنر تربیتی؛ و «نیز» به خاطر چند فرضیه مخاطره آمیز که این چیزی بیشتر از آن بود که دولت و کلیسا را بر علیه خود برانگیخت(شوراندند) .در زمانی که فیلسوفان و دانشمندان باید خُشنود می بودند که از تعقیب و آزار قدرتمندان در این جهان و هر جهان دیگر فارغ هستند. تقاضا برای اقدام یک «التزام فعال برای علوم جدید» و بدین علت که راه زندگی او نه به عنوان فیلسوف و دانشمند بلکه به عنوان یک« رجل دولتی» بود او در مراحل مختلف زندگی و کار خود فرصت های زیادی را برای تصور و معرفی «سیاست علم» در بالاترین مقام کار خود انجام داد. تصورات بیکن به« ایده هدایت» کننده به اصطلاح «جنبش علمی» در انگلیس در نیمه قرن ۱۷ تبدیل شد. و ایده او در بنیانگذاری اکادمی علمی و اجتماعی د رقرن ۱۷ و ۱۸ سهم قابل توجهی داشت. و ضمنا در این جا باید خاطرنشان و تاکید مجدد کرد که« فرمول بندی بیکن» تمام مقاصد خو درا در«اندیشه نیک رنسانس» می دید. او باید با «زبان فلسفی» بیان عقیده کند که با آن «در مبارزه» است. و ایده هائی را استفاده کند که آن را رد می کرد او باید «چیز جدید را در کهنه» تصور کند این ها فرانسیس بیکن را به عنوان« یک متفکر جالب در عبور از رنسانس »که او به آن دوره دیگر« تعلق نداشت» و به زمان جدیدی ؛که به آن «نه کاملا متعلق» بود.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد