logo





سکوت باشکوه آقای پروفسور و ...

یادداشت هایی درباره بحران مالی - ۶

چهار شنبه ۱ آبان ۱۳۸۷ - ۲۲ اکتبر ۲۰۰۸

بهمن شفیق

آقای غنی نژاد پروفسور است. پروفسور اقتصاد. آقای نیلی هم پروفسور است. پروفسور اقتصاد. آقای جنان صفت و آقای طبیبیان و آقای فرجادی هم همینطور. همه آقایان کرسی دانشگاه دارند و اقتصاد درس می دهند. آن هم از نوع ناب بازار آزادی. این آقایان تریبونی را شکل داده اند به نام "رستاک". فرهنگ عمید "رستاک" را شاخه ای تعریف می کند که از زیر درآمده باشد. رستاک پروفسورهای محترم هم قرار است شاخه ای باشد که از زیر دربیاید و رشد کند و تبدیل به درختی تنومند شود. چرا از زیر؟ به این علت که برای پروفسورها حضور در سطح چندان مهم نیست، مهم زیرسازی است. این را به دفعات نشان نیز داده اند. آقای غنی نژاد به کرات از این شکوه کرده است که ایرانیان هنوز قدر و ارج هایک و میزز را نفهمیده اند و صد البته تفهیم این ارج و قدر را وظیفه خود دانسته است. ایشان و دوستانشان همچنین ترجیح داده اند که به جای پست و مقامی در این یا آن وزارتخانه، در میزگردها به ترویج افکار پایه ای خود بپردازند و محافظه کاری ایرانی را از زیر بنا کنند. و صدالبته مقابله با مارکسیسم و تبلیغ بی اعتباری سوسیالیسم هم یک جزء اصلی این پایه ریزی بود. حلقه رستاک خود را از سایر اقتصاددانان ایران از جمله از این رو متمایز می دانست و می داند که آن دیگران به زعم رستاکیان هنوز که هنوز است آموزه ناب بازار آزادی را درک نکرده اند، کینزی اند و یا تحت تأثیر مارکسیسم اند. دقیقا به همین دلیل هم وقتی که آقای رئیس جمهور از اقتصاددانان دعوت به عمل آورد تا طرحهای چگونگی خصوصی سازی خود را به دولت ارائه کنند و دولت هم با قاطعیت حزب الهی اش به اجرای آن طرحها بپردازد، رستاکیان در آن نشست شرکت نکردند و آن نامه معروف 55 اقتصاددان را هم امضا نکردند. علت آنان این نبود که با مضامین آن نامه و با جهتگیری بقیه اقتصاددانان مخالف بودند. برعکس، خیلی هم موافق بودند. اما رستاکیان آنها را ده سال عقب تر از خود می دانستند و آن پیشنهادات را هم پیشنهاداتی می دانستند که ده سال قبل باید ارائه می شد. به زعم رستاکیان، دیگران هنوز اصلا اندر خم یک کوچه بودند و پیشنهادات آنان هنوز تا اجرای تام و تمام اصول آموزه ناب بازار آزاد بسیار فاصله داشت. به همین دلیل نیز آنها همراهی با آن دیگران را در شأن خود نمی دانستند. رستاک به چیزی کمتر از هژمونی کامل بر اندیشه اقتصادی رضایت نمی داد.
رستاک اما امروز در حال سکوت است. سکوتی بسیار باشکوه. آقایان غنی نژاد و نیلی و فرجادی و سایر روزنامه نگاران همکار آنان، برای تنویر افکار عمومی در باب بحران مالی جهانی میزگردی برگزار نکرده اند، مطلبی ننوشته اند، سخنرانی ای نگذاشته اند. رستاک بسیار متواضعانه اخبار پراکنده ای از بحران جهانی را درج می کند و جمع جمیع پروفسورهای محترم هم حداکثر به درج یکی دو یادداشت کوتاه در روزنامه ها دست زده اند و یک مقاله هم از آقای طبیبیان درج کرده اند که ایشان پس از 5 هفته از گذشت بحران، سرانجام جرأت کند و به آرامی بگوید که این بحران "بحران اعتماد" و نه بحران سرمایه داری و از آن نتیجه هم بگیرد که اتفاقا بازار آزاد از آنجا که دست کلاهبردارها را باز می کند و آنها را به بحران می کشاند، خیلی هم خوب است. این تمام هنر رستاکیان بوده است و بس. آقایان دیگر ترجیح دادند که عطای تأمین هژمونی ایدئولوژیک در تبیین دنیای اقتصاد را فعلا به لقای آن ببخشند و حواسشان را به این متمرکز کنند که تکلیف اقدامات قاطع و انقلابی دولت حزب اللهی در مالیات بر ارزش افزوده و زدن سوبسیدها چه می شود. هر چه باشد این یکی نقد است و آن دیگری نسیه. فعلا هژمونی زیاد مهم نیست، بگذار برادر احمدی نژاد فعلا کارها را راه بیندازد. بعدا که آبها از آسیاب افتاد و به امید خدا بازارهای بورس دوباره رونق گرفت، آن وقت باز هم نوبت ما خواهد رسید که به این مارکسیستها بپردازیم.
البته نباید از حق گذشت. تنها رستاکیان نیستند که سکوت کرده اند. این روزها همه علمای مکاتب پولی و بازار آزادی همه جا ساکتند. در عوض کینزی ها و مارکسیستها و منتقدین لیبرالیزه کردن بازارها هستند که سرگرم تحلیلند و بررسی. فعلا همه جا وضع همین است. اما در ایران اوضاع کمی فرق می کند. سکوت بازار آزادی ها یک روی سکه است. روی دیگر سکه را رجزخوانی رهبر و رئیس جمهور مکتبی و دسته عدالتخواهان و امثالهم می سازد. بحران مالی جهانی فرصت مناسبی را در اختیار اینان قرار داده است که یک بار دیگر "پیروزی معنویات بر مادیات" را جار بزنند، سرمایه داری را "غارت و چپاول" اعلام کنند، اسلام را در حال پیشروی و صدالبته مارکسیسم را هم تمام شده اعلام کنند. کار به جایی رسیده است که اصلاح طلبان هم از "سرانجام سرمایه داری" حرف می زنند و روشن است که این "سرمایه داری" که غارت و چپاول اعلام می شود و مرگ آن را زعمای رژیم بشارت می دهند، فقط مال غرب است. در واقع همان "لیبرالیسم" غربی، یا دقیق تر: سرکردگی آمریکا، است. این روی دیگر سکه، ویژه ایران است و همراه با آن نونهال پژمرده رستاک تصویر کاملتری از چهارچوب ایدئولوژیک بورژوازی ایران را به نمایش می گذارد.
بورژوازی ایران هیچگاه لیبرالیسم و یا حتی کنسرواتیسم غربی را به عنوان بستر ایدئولوژیک خود انتخاب نکرد. از نظر ایدئولوژیک، طبقه سرمایه دار در ایران همواره دولتگرا، اقتدارگرا و توسعه گرا بوده و هنوز هم هست. در یک مقیاس جهانی، بورژوازی ایرانی، آنجا که فکر میکرد، همیشه اساسا از متفکران جناح چپ بورژوازی متأثر بوده و هست و آنجا که عمل میکرد، دست راستگراترین دولتهای سرمایه داری را هم از پشت می بست. این ویژگی ایرانی بورژوازی است. دقیقا به همین دلیل بحران حاضر در ایران وظایف ویژه تری را نیز در مقابل مارکسیستها قرار می دهد. ثبات نسبی بازار بورس در ایران و مصونیت نسبی اقتصاد بسته ایران در قبال تشنجات مالی بین المللی، صرفنظر از تأثیرات نوسان بهای نفت، یک بار دیگر گرایش به تقویت بازار داخلی و ایدئولوژی دولتگرایی در ایران را دامن خواهد زد، هر چند که از نظر سیاست عملی، کماکان افراطی ترین خصوصی سازیها در دستور کار خواهد ماند. نباید اجازه داد دولتگرایی ارتجاعی ایرانی، چه در قالب اسلامی و چه در قالب چپ، یک بار دیگر به بهره برداری ایدئولوژیک از بحران دست بزند. تقابل با دولتگرایی در ایران تنها وظیفه ای ایدئولوژیک نیست، اهمیتی حیاتی در مبارزه طبقاتی دارد. نباید گذاشت که مبارزه با خصوصی سازی به گسترش و تقویت دولت ارتجاعی بیانجامد. طبقه کارگر ایران به اندازه کافی از استبداد سرمایه دولتی و از قدر قدرتی دولت ضربه خورده است.


بهمن شفیق
1 آبان مهر 87 – 22 اکتبر 2008


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد