چنان بخشيده حافظ جان، سمرقند و بخارا را
که نتوانسته تا اکنون، کسی پس گيرد آنها را !
از آن پس بر سر پاسخ به اين ولخرجی حافظ
ميان شاعران بنگر، فغان و جيغ و دعوا را
وجودِ او معمايیست پر افسانه و افسون ١
ببين خود با چنين بخشش، معما در معما را !
بيا حافظ که پنهانی، من و تو دور از اين غوغا
به خلوت با هم اندازيم اين دلهای شيدا را
رها کن ترکِ شيرازی! بيا و دختر لر بين !
که بر يک طرهی مويش، ببخشی هر دو دنيا را !
فزون بر چشم و بر ابرو، فزون بر قامت و گيسو،
نگر بر دلبر جادو، که تا ته خوانده دريا را ! ٢
شبی گر بختات اندازد به آتشگاهِ آغوشش
ز خوشبختی و خوش سوزی، نخواهی صبح فردا را
شنيدم خواجهی شيراز، ميان جمع میفرمود:
« ”پگاه“ است آنکه پس گيرد، سمرقند و بخارا را ! »
* * *
بدين فرمايش نيکو که حافظ کرد میدانم،
مگر ديگر به آسانی کسی ول میکند ما را !
....................
١= وجودِ ما معمايی است حافظ / که تحقيقش فسون است وفسانه
٢= من آب را ورق میزنم
و دريا را تا ته میخوانم. (م . پگاه)
نظرات خوانندگان:
نظر الهام بخش مهرانگيز رساپور (م. پگاه) 2010-06-01 21:22:53
|
دکتر تورج پارسی عزيز درود بر شما، مرا ببخشيد که نظر شما را چند لحظه پيش ديدم. حافظ چه همشهری ها و مشوق های خوبی دارد. چه الهام بخش نوشته ايد. مرا به اين فکر انداختيد که ديدار با حافظ را باز گو کنم!
م. پگاه |
استاد سابق دانشگاه ، نویسنده و شاعر دکتر تورج پارسی 2010-03-08 08:57:50
|
دختر لر ، باغی است از گل های رنگارنگ ، صدای تیهو و کبک ، آواز آرام چشمه بر بلدی های زاگرس ، این غزل مجموعه ای است از آنچه برشمرده امد ، دیشب همشهری یم حافظ را دیدم که ملکی ورکشیده با صراحی شراب خلر شلنگ انداز به خانه ی دختر لر می رفت ، حافظ شاد بود ، فلک را سقف می شکافت و طرح نو در می انداخت ، من منتظرم که دختر لر این دیدار باز گو بکند . با مهر همیشگی |
احمد وحدت خواه 2010-02-24 13:08:55
|
م.پگاه در این غزل بی همتا عشق و زیبایی و میهن پرستی و لطافت شاعرانه را یکجا به نمایش می گذارد و چون دخترکی بازیگوش و باهوش البته از تبار دلربایان لر گویا جهانی را به چالش می کشد که تاکنون هیچکس جرئت حتی آوردن نام آن را هم به خود نداده است. حافظ را محو شعر خود کردن کار هر کسی نیست! |
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد