پنجره زنگ زده اتاقم را باز کردم
تا هوای پوسیده هزار ساله
جا به نسیمی دهد
لیک این بهار بود
این بانوی سبز
با رقص و ناز
که به خانه آمد
و آنم داد که هرگز
و چنین بود که بانوی من
در لابلای واژه هام
آشکار چون بهار
پنهان شد
و ازآن روز به پس
پنجره اتاقم همیشه باز است
تا شعرهایم روزی
بر بال نسیمی
شاید
خانه کشی کنند
رضا هیوا
لانه
Reza Hiwa
2010-02-17#16.49
Le Nid
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد