logo





نشانی

يکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۸ - ۱۴ فوريه ۲۰۱۰

افسانه جنگجو

Afsaneh-2.jpg

کفِ دستانم
اشارتی بود
آنگاه که مسیح آمد
شاید روزی عشق، شاید روزی عشق.
بیدار که می شوم، هنوز زنده ام
من عشق های شکسته ام را خواب دیده بودم
و حالا دیگر، هر چه را زیسته ام، از این سیاره به آن سیاره، به اشاره ی مسیحِ عشق در گور می کنم.
چون باغچه ای که آفتاب را زانو می زند.
پا در زمینم،
آرام چنان می روم بر ابری سوار، که دستم می رسد ماه را جا به جا کنم. که دستم می رسد ستاره ام را از شب بگیرم.
تکه ای بردار از قاب کودکی. حیاط خانه و ظهر تابستان
حوض های آبی و فواره های بازِ کمان شده با آواز باد.
در این آینه، تو به اندازه ی یک شهر، بزرگی. و من در سایه ات جا به جا می شوم.
در آغوش من، دریایی خواهی بود، که ماهیان سرخ از آن می گذرند.
تو نشانه ای و من با دستانی باران خورده، پنجره های خانه ات را می کوبم.
شاید روزی عشق، شاید روزی عشق...

لندن
۱۴ فوریه ۲۰۱۰

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد