logo





جنبش سبز ، احزاب و گروه های سیاسی کرد

شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۸ - ۱۳ فوريه ۲۰۱۰

سید هاشم هدایتی

s-h-hedayati.jpg
Hedayati38@gmail.com
به نام خدا
1. در ماه های اخیر بسیاری از فعالان سیاسی کرد، از جمله رهبران جناح های مختلف احزاب مسلح حزب دمکرات کردستان ایران وکومه له و جریان های معتدل تر کردی مقیم خارج کشور پیرامون جنبش سبز ایران اظهار نظرهای گوناگونی نموده اند. گروهی همچون: خالد عزیزی دبیرکل جناح منشعب حزب دمکرات ، ملا عبدالله حسن زاده دبیرکل پیشین حزب دمکرات و عبدالله مهتدی رهبر یکی از جناح های کومه له و حسین یزدان پناه رهبر حزب شورشگیران با نگاهی مثبت البته از موضع براندازانه به جمهوری اسلامی و گروه دیگر از قبیل : مصطفی هجری دبیرکل حزب دمکرات کردستان ایران ، علی زاده رهبر یکی از جناح های کومه له و عمر ایلخانی زاده دبیرکل کومه له و همفکران شان با نگاه منفی ، جنبش سبز را مورد تحلیل قرار داده اند. نگاهی گذرا به یادداشت ها ، مقالات وسخنرانی ها و مصاحبه های این گروه ها نشان می دهد که با وجود اختلاف نظر در مورد تحلیل این جریان ، جملگی در موضع براندازانه به کلیت نظام ، همفکر و یک صدا هستند. البته می توان در لابلای برخی اظهار نظرها اندکی تنزل از این موضع را مشاهده نمود که نشان از واقع بینی گویندگان آن دارد. به ویژه باید به دقت نظر و ریزبنی ماموستا حسن زاده وآقای خالد عزیزی آفرین گفت که با وجود سه دهه دوری از وطن ،نشان داده اند که شناخت خوبی از واقعیت های درون کشور دارند.دوهفته پيش از طریق يك دوست ، بيانيه آقاي مصطفي هجري ، دبيركل حزب دمكرات كردستان ايران ، با عنوان " جنبش سبز و وظايف پيشرو" را دريافت كردم. متني كوتاه و دوصفحه اي به زبان كردي و در برگيرنده چند نكته قابل تامل نوشته آقای مهتدی و مصاحبه های آقایان ایلخانی زاده وعزیزی و دیگران را نیز در سایت های شان مطالعه کردم. با وصف اختلاف نظر های قابل تامل ، جملگی در چند محورجدی ، اشتراک نظر دارند*.شايد ظاهرا ، شرايط كنوني براي گشودن باب گفتگو پيرامون محورهاي اين بيانيه ها ، مصاحبه ها ومواضع ، مناسب نباشد. اما به گمانم اگر فعالان سياسي كرد، با ديدگاه هاي گوناگون و حتي ، گاه متضاد ،باب سخن گفتن با یکدیگر را نگشایند، بازهم فردا خيلي زود دير خواهد شد. در هر حال مايلم ، به عنوان يك فعال سياسي كرد و نه از طرف حزبي كه به آن تعلق دارم، برای گشودن باب گفتگو ، مواضع اخیر رهبران احزاب و جناح های سیاسی کرد خارج از کشور را بهانه قرار داده و چند نكته را برای آن دوستان وساير هم ميهنان ارجمندي كه مثل ایشان مي انديشند باز گويم. شاید بتوان اگر مجال شد وعمري باقي بود ، مفصل تر- و اميدوارم رودر رو- با صاحبان مواضع و دیدگاه های متفاوت ، سخن گفت.
2. در نگاهي گذرا به اظهارات غالب فعالان سیاسی مورد اشاره ، محورهاي زير قابل استخراج است:
* جنبش سبز در برگيرنده كساني است كه ضد حكومت ديني هستند. حكومت جمهوري اسلامي پوسيده است و در حال اضمحلال . رهبران و چهره هاي مطرح و اثرگذار بر جنبش سبزاز دل نظام بیرون آمده ، وابسته به نظام هستند و با قصد نجات جمهوري اسلامي که درحال فروپاشی است ، وارد ميدان شده اند. بيانيه شماره هفده موسوي و سخنان خاتمي و کروبی نشان می دهد که سران معترض(رهبران داخلي جنبش سبز) با حكومت سازش و يا ميدان را ترك خواهندکرد .اینان جمهوري اسلامي را از حكومت سكولار و غير ديني بهتر مي دانند .
* جنبش سبز فاقد رهبري شايسته است ، ضرورت تعیین رهبري مناسب براي آن در خارج از کشور وجود دارد. تشكيل هيئت رهبري جنبش از آن لحاظ ضروري و مهم است كه به نظر مي رسد،رهبران داخلي آمادگي – و شايستگي- پذيرش اين نقش را ندارند وبرخي رهبران گروه هاي اپوزسيون خارج نشين نيز با وصف ديدگاه هاي متفاوت مي كوشند خود را به عنوان رهبر جنبش جابزنند.
* با وجود فراگیرشدن جنبش اما تا كنون برخي از اقشار وطبقات مردم ايران از جمله کردها و سایر اقوام ومناطق کشور با جنبش سبز همراهي نكرده اند ، بايد كوشيد آنان را به حمايت از جنبش فراخواند. نظر به اینکه جمهوري اسلامي كمترين اعتنايي به مطالبات وخواست هاي مردم ندارد و با خشونت به آن پاسخ مي دهد و جنبش سبز رابه وابستگي به خارج متهم مي كند براي خنثي كردن اين توطئه بايد همگان به صحنه بیایند. حضور پر رنگتر مردم باعث مي شود رژيم امتياز بدهد. لذا بايد اقوام ومليت هاي غير فارس هم به صحنه بيايند
* از آن جا که در سال 57 ملت کرد وسایر اقوام در پی همراهی با انقلاب اسلامی چیزی گیرشان نیامد وحقوق آنان تامین نشد ، برای پرهیز از دوبار گزیده شدن ، جنبش سبز بايد مشخص كند پس از پيروزي(سقوط جمهوري اسلامي) سهم اقوام ايراني چه خواهد بود. بايد به اقوام ايراني – از جمله كردها - اطمينان داده شود كه پس از پيروزي حقوق شان تامين مي شود تا با جنبش همراهي كنند.
* حكومت دمکراتیک فدرال و غير متمركز كه با معيارهاي جهان پسند همخواني دارد، مي تواند سیستم مناسبی برای جایگزینی جمهوری اسلامی باشد.
3 . با فرض اینکه استنباط من از متن بيانيه ها ، مصاحبه ها و یادداشت های آقایان ، درست است، علاقه مندم نكات زير را پيرامون محورهاي فوق ، مورد اشاره قرار دهم. این نکته را نیز یادآور می شوم که افراد دیگری نیز در سایت ها ورسانه های اپوزسیون خارج از کشور، سخنان مشابهی را بر زبان آورده اند که تقریبا با وجود تفاوت های جزئی در کلیاتی که می خواهم بدان بپردازم ، مشترک هستند:
* پيام اصلي بیانیه ها ، مصاحبه ها وسخنرانی های آقایان، عبارتست از اینکه "جمهوري اسلامي از زمان ظهور تاكنون ستمگر، ديكتاتور، آدم كش و ضد مردم و همه مخالفان آن از ابتدا تاکنون ، معصوم و فاقد هرگونه خطا و لغزش بوده اند. ابدا امكان اصلاح نظام وجود ندارد و همه كساني كه در سي و يك سال گذشته به هر نحوی در جهت استقرار، تثبيت ونگهداري آن كوشيده اند ، فارغ از تفاوت هاي ظاهري ، از يك قماشند . رهبران کنونی جنبش سبز و همفكران شان با اقتدارگرایان حاکم و همفکران شان ، تفاوتي ندارند. اهداف موسوي و طرفدارانش ، حفظ جمهوري اسلامي است درحالی که هدف واقعي جنبش سبز ، نه اصلاح نظام، بلكه سرنگوني آن است. رهبران كنوني جنبش ، شايسته رهبري جنبش سبز نيستند لذا بايد يك هيئت رهبري كه خواهان سرنگوني رژيم باشد منصوب و زمینه مشارکت همه اقوام در صف جنبش فراهم شود."
* به گمان حقير حال و هواي سخنان دوستان ، يادآور فرمول هاي كليشه اي سي سال گذشته از سوي اپوزسيون مسلحي است كه همواره خواهان سرنگوني جمهوري اسلامي بوده و همواره و در هرمقطع و زمانی نيز به مردم گفته اند كه جمهوري اسلامي پوسيده و در حال سقوط است . این سخنان در سی سال گذشته صدها بار تکرار شده است در حالی که هنوز هم نظام سرپا ایستاده و فرو نریخته است. متاسفانه با وصف بکارگیری ادبیات نودر سخن ، نشانه اي از راه حل های جدید، مدني و دموكراتيك دراین اظهار نظرها، هویدا نیست. برداشت وتحلیل ها ، همان مواضع گذشته - دوران جنگ چريكي - است. با وصف اینکه همگان اذعان داریم: دنيا در حال تغيير است. اما چرا ما تغيير نكرده ایم از حلقه های مفقوده تاریخ مبارزات ملت ماست. چرا بايد دنيا را اينقدر سياه وسفيد ببينيم. چرا همواره با منطق (صد يا صفر) وارد ديالوگ مي شويم. آيا بهتر نيست به پيروي از يك اصل مهم دموكراسي ، يعني ديالوگ و گفتگو ، به جاي نبرد از موضع (همه يا هيچ ) اندكي واقع بين باشيم؟ ما بارها و بارها - با احترام- از مردان بزرگي كه مصداق واقعي رفتار دموكراتيك بوده اند نام برده ايم ، نظير گاندي، ماندلا و رهبر سياهان آمريكا و ده ها وصدها مبارز صلح جوي عدالت خواه دموكراسي طلب. آيا هيچ ديده ايم يا شنيده ايم آنان با شعار(صد يا صفر) مردم را به مبارزه دعوت كرده باشند؟ برداشت من اين است كه این سخنان رنگ و بوی مطلق گرايی دارد ودربرگيرنده منطق (صد يا صفر) است. اگر این دیدگاه و رویکرد مورد بازنگری قرار نگيرد یحتمل مشمول ضرب المثل معروف مي شود كه گفت: " من جرب المجرب حلت به الندامه". از زبان مبارز اصلاح طلب صلح جوی شجاع دربند ، سید مصطفی تاج زاده می گویم : اگر ملتی در عرصه سیاست بین عدد ده و نه وهفتاد وپنج صدم تفاوت قائل نباشد ، بازنده است. اگر بین هاشمی و یزدی تفاوت قائل نشویم بازنده هستیم. اگر ملت ایران بین موسوی واحمدی نژاد فرقی قائل نباشد هرگز موفق به اصلاح جامعه خود نخواهد بود. این درس بزرگی است که ملت ایران درسی سال اخیر به دست آورده است: قطعا دستاوردهای اصلاحات ، تدریجی و اطمینان بخش تر از تکرار انقلاب و ایجاد خلاء حاکمیتی خواهد بود! یادآوری می کنم یکی از محوری ترین شعارهای معترضان و طرفداران جنبش سبز– که نشان از شعور بالاو موقعیت شناسی آنان دارد- "جمهوری اسلامی آری . حکومت خودکامگان هرگز" است. آیا جز این است که به قول آقایان عبدالله مهتدی و ماموستا حسن زاده که بسیار به جا گفته اند " هرگونه تغییر در ساختار و قوانین کشور نیز باید در یک پروسه دموکراتیک انجام گیرد"! پس چگونه ممکن است هم روش دمکراتیک را فریاد زد و هم از اعلام کنار گذاشتن مبارزه مسلحانه وتلاش برای براندازی ابا ورزید؟! تفاوت روش اصلاح طلبی با خشونت و انقلابی گری در همین نکته نهفته است . آن یکی زیرو رو کردن ناگهانی را توصیه می کند واین یکی تغییر تدریجی و واقع بینانه را در چارچوب مشی مسالمت آمیز. طرفداران جنبش اصلاحات کشور – اعم از فارس و کرد و آذری و ...- که در این مقطع تحت عنوان جنبش سبز وارد میدان مبارزه با استبداد شده اند ، با تاکید برمشی نسبی نگری اصلاح طلبانه می گویند ، در گام اول باید از تمام ظرفیت های قوانین موجود استفاده نمود ودر گام بعدی ، قوانین ناکارآمد و نامناسب با خواست های اکثریت را در یک پروسه دموکراتیک اصلاح نمود. توجه به پیام های کتاب کالبدشکافی چهار انقلاب و سیکل باطل نهفته در داستان قلعه حیوانات را به یاد بیاوریم! که تناسب دارد با نظریه دور باطل (استبداد- انقلاب – استبداد) در تاریخ مبارزات آزادی خواهانه ایرانیان که از سوی دکتر کاتوزیان مطرح شده است و امروزه تقریبا بسیاری از صاحبان اندیشه در درستی آن تردید ندارند.
* انكار نمی توان كرد كه شاه بيت دعواها ، مجادلات ومتاسفانه برادركشي هاي اوايل انقلاب ، در صحنه نمايش فرمول "نبرد ميان دينداران- دشمنان دين" در قالب مبارزات ايدئولوژيك نمود پیدا کرده بود. يادمان نرفته است مخالفت بخش عمده ای ازمردم متدین كردستان وعلماي آن ديار ،با گروه های مسلح و چپ با شعار، نجات دین ومقدسات از دست مخالفان دين روی داد و نيز اعزام نيروهاي نظامي ومردمي سراسرکشور به غرب با همين موضع انجام گرفت! و يادمان نرفته در تمام دوران و مقاطعي كه جناح خشن درون نظام تصميم گيرنده بوده ، غالبا مخالفان را با نام ضد دين و به اتهام فعاليت عليه مقدسات ديني به مجازات رسانده است. حتي در ماه هاي اخير ، زماني كه ديدند نمي توانند آقایان موسوي ، خاتمي وكروبي را ضد دين بنامند ، سناريوهاي توهين به عاشورا و.. را طراحي كردند! تا بتوانند به بهانه توهین به مقدسات دینی به سرکوب هواداران آنان بپردازند. آيا تاكيد صريح رهبران فکری و دبيركل های احزاب کردی ، بر این نکته كه جنبش سبز، جنبشي است عليه نقش آفرینی دین درعرصه اجتماع – به ویژه حكومت دینی - آب به آسياب مخالفان جنبش سبز، ریختن نخواهد بود! آيا آقايان هجري ، مهتدی و دوستانی که مثل ایشان می اندیشند ، از واقعيت هاي داخل كشور خبر دارند ؟ متوجه هستند كه اقتدارگرايان ، در آرزوی باز تولید جنگ ايدئولوژيك سال های اول انقلاب به سر می برند؟! كافي است به متن سخنان بلندگوهاي مخالفان جنبش سبز- از قبیل احمد خاتمی، احمد جنتی ، کیهان و سردار طائب - توجه شود تا عیان شود، گفتن اين جمله كه جنبش سبز عليه دين ويا حتي حكومت ديني برخاسته است چه هديه گرانقدري است براي كساني كه اراده ملت را بر نمي تابند! چه خوب است ، کسانی که با شعار دفاع از حقوق ملت مبارزه می کنند به ویژه آنانی که مدعی همراهی با معترضان به نتیجه انتخابات هستند ، دریابند که نه به مصلحت است ونه ضرورتي دارد جنبش سبز، در دام اقتدارگرايان افتاده وچالش اصلي را طرفداري يا ضديت با دين ومقدسات ديني درهرسطحي بداند. یادآوری می کنم فرزندان پرشور وشعورمند پیشتاز جنبش سبز در تمام صحنه های اعتراضی شان باشعارهای "الله اکبر" و "یاحسین ، میر حسین" بر جبهه استبداد تاخته اند و این یعنی خنثی کردن توطئه بازتولید جنگ ایدئولوژیک توسط اقتدارگرایان حاکم.
* تامل بر این نکته لازم است که به یاد آوریم ، در خرداد 88 ، احزاب مسلح کرد و همفکران ایشان – به جز جناح خالد عزیزی و چند نفر دیگر- از موضع به رسمیت نشناختن نظام و عدم مشروعیت آن ، انتخابات را تحريم كردند. اما اكثريت بالاي ملت از جمله مردم مناطق کردنشین، همچون گذشته، به توصيه ايشان عمل نكردند و پاي صندوق هاي راي رفتند وبه گزينه مورد نظرشان راي دادند. بعد از اعلام غير متعارف وزودهنگام برنده شدن آقاي احمدي نژاد ، مردم – از جمله مردم کرد ، فعالان سیاسی و جوانان پر شور و شعورمندش- كه فكر مي كردند درانتخابات تقلب- از نوع غير متعارف!- روي داده است ، شعار "راي من كجاست؟" سردادند. سخن شان شنيده نشد ، فرياد زدند بازهم شنيده نشد . اكنون هشت ماه گذشته است و فرياد حق خواهي ملت ادامه دارد و قطعا مادام دولتمردان ، تسلیم خواست به حق ملت نشوند، پاياني برروند اعتراضات متصور نيست. طی هشت ماه گذشته، مردم و نامزد مورد قبول شان دركنار هم اعتراضات را به پيش برده اند. منهاي يكي دو مورد-كه خيلي هم غير مشكوك به نظر نمي رسد!- در تمام اين ايام ، ادبيات ، لحن ومحور مطالبات مردم ، مدني ، دموكراتيك و غير خشن و كاملا مسالمت آميز بوده است.آیا تعجب آور نیست که ، رهبران احزاب مسلح ، که سال هاست خواهان براندازي رژيم و تحريم كننده انتخابات در تمام دوره ها بوده اند ، وارد معركه شده و به عنوان صاحب عزا اظهار دارند خواست مردم نه اصلاح امور در چارچوب قانون ، بلکه ، براندازی وسقوط نظام است! بدون ورود به حاشیه می توان به گونه ای منطقی این انتظار را به جا دانست كه این دوستان، اول برادري شان را ثابت كنند بعد بفرمايند "ان شريك" و یا پا را فراتر نهاده، براي جنبش سبز تعيين مسير نمايند. البته نباید موجب سوء تفاهم شود، نه صاحب این قلم ونه هیچیک از اصلاح طلبانی که از نزديك مي شناسم ، مخالف پيوستن هیچ گروهی از موضع مخالفت با اقتدارگرايان، به صف جنبش ضد استبدادی ملت ایران نيستند. کما اینکه مهندس میرحسین موسوی به صراحت اعلام نمود : "جنبش سبز حتی با کسانی که مثل ما نمی اندیشند دوست است". البته اگر هم مخالف بوديم محلي از اعراب نداشت ويك موضع غير منطقي مي بود. چراكه اين جنبش يك نهضت ملي است و متعلق به تمام ايرانيان، اعم از اينكه داراي چه ديدگاه مذهبي، سياسي بوده وبه چه گروه وقشر وطبقه اي وابستگي دارند، است. کاش احزاب اپوزسیون خارج از کشور توجه می کردند ، جنبش سبز در درون نظام و در چارچوب قوانين رايج كشور- از جمله قوانيني كه نيازمند بهينه سازي و به روز شدن است- متولد شده است. سه ميليون نفري كه روز 25 خرداد در تهران به صحنه آمدند و میلیون ها ایرانی که در ساير شهرستان ها با "شعار راي من كجاست؟" به میدان آمدند ، خواهان احقاق حق از طریق مسالمت آمیز و اصلاح طلبانه بودند ، نه براندازي و سرنگوني رژيم. 14 ميليون راي – به اقرار دولتمردان - در چارچوب نظام وارد صندوق شده است. البته اين بدان معنا نيست كه سیاست ها و رفتارهاي حکومت نیازمند تغيير نیست و يا حتي ساختار و قوانين بي نقص و بی نیاز از تغییر است. نکته محوری این است که دریابیم ، رفتار ملت نشان مي دهد، ضمن درک و اذعان به تحول ، در پي تغيير آرام ، تدريجي و مسالمت آميز است. با توجه به تجربیات سخت گذشته در ایران وهزینه های مترتبه قابل پیش بینی، سخت می توان ادعا کرد ، ديدگاه براندازي در درون كشور طرفداران زيادي داشته باشد. نمونه بارز آن ، بی اعتنایی اکثریت قریب به اتفاق ملت به درخواست طرفداران تحريم در انتخابات دهم ریاست جمهوری بود. البته این حق گروه های مخالف جمهوری اسلامی است که هر فریاد اعتراضی را به آرزوهای سی ساله خود گره بزنند اما باید درک کنند آرزو با واقعیت همواره یکسان نیست و نباید خواست های خود را به نام ملت قلمداد نمود. شاید بتوان نتیجه گرفت كه پيش نياز ایفای نقش گروه های خارج نشین، درمسير جنبش سبز اين است كه ابتدا همراهي خود با روش و اهداف جنبش و مردمي كه سبز مي اندیشند را درعمل ثابت کنند، آنگاه می توانند انتظار داشته باشند توصیه های شان مورد توجه داخل قرار گیرد. انتظار می رود فعالان سیاسی خارج نشین از جمله احزاب متبوع آقایان عزیزی ، مهتدی، حسن زاده و دیگران ، براي پيوستن عملي به جنبش سبز با شهامت و شجاعت اعلام كنند در شرایط جدید ، مشي مسلحانه و جنگ چريكي را اثربخش نمي دانند. چرا که محور اصلی و ذاتی رفتار طرفداران سبز ، در داخل کشور، حرکت درچارچوب قانون ونفی خشونت بوده وهست تا جایی که مسبب اصلی و منشاء برخی تندروی های پیش آمده در ایامی مثل عاشورا را عوامل دولتیان می دانند و نه خواست جمعیت معترض. مبانی تئوریک والگوهای عملی تغییرات موفق سیاسی و اجتماعی دردیگر ممالک نشان می دهد که هر نوع تغییر در رفتار و حتی ساختار ، زمانی دموکراتیک است که از روش های خشن ومسلحانه دوری گزیند. تجربه یک صد سال اخیر ایران نیز به خوبی درستی این نظریه را به اثبات می رساند. بگذارید به عنوان یک فعال سیاسی که دستکم سی و دو سال است درداخل کشور درعرصه سیاست فعالیت داشته ام به صراحت اقرار کنم که یکی از موانع جدی شفاف نبودن مواضع گروه ها و احزاب مبارز ملی ایران در دفاع از حقوق مشروع کردها ، مشی خشونت آمیز برخی ازگروه های کردی در دهه های اخیر بوده است. یقین داشته باشیم مادام این دسته از گروه های کرد، مشی مسلحانه را در عمل ، کنار ننهند ، حق خواهی و آزادی خواهی آنان از جانب هیچ جریان سیاسی دموکرات وغیر دموکرات ایرانی – حتی مدعیان سکولاریسم - مورد حمایت قرار نخواهد گرفت. من ضمن تکریم واحترامی که برای حضور شجاعانه آقای عزیزی رهبر جناح اصلاح طلب منشعب حزب دموکرات کردستان و جناب ماموستا حسن زاده در عرصه انتخابات اخیر و حمایت از یک نامزد خاص ، قائل هستم بر این گمانم که پذیرفته شدن گروه های کرد درجمع جنبش سبزو موثر بودن آنان دراین جبهه ، بستگی دارد به کناره گیری حزب متبوع ایشان از مشی مسلحانه. البته نه فقط در شعار بلکه در عمل. نیم نگاهی به برنامه های شبکه های تلویزیونی گروه های اپوزسیون کرد خارج از کشور- از جمله آسو ، روژهه لات ، تیشک و..- نشان می دهد که علیرغم شعارهای دموکراتیک ، هر روز ، با نشان دادن مستمر و مکرر صحنه هایی از نیروهای مسلح خود، تداوم برنامه های آموزش چریکی و زنده نگه داشتن خاطرات تلخ جنگ های داخلی و حفظ احساسات انتقام جویانه ، اینگونه وانمود می کنند که گویا همچنان امیدوار به اثربخشی مبارزه مسلحانه هستند. نکته حائز اهمیت و جالب توجه این است که نیروهای افراطی جناح حاکم اقتدارگرای درون نظام نیز بر همین طبل می کوبد و بی میل نیست که طرفداران جنبش سبز، در خارج از کشور را ، گروه های مسلح برانداز بنامد، تا به لحاظ افکار عمومی داخلی توجیهی برای سرکوب های خشن وضد انسانی به دست آورد. اجازه دهید به عنوان فردی که درسال های اول انقلاب در جریان درگیری های داخلی کردستان هزینه سنگین پرداخته ام ، و آرزو می کنم ایکاش هرگز چنان صحنه هایی بوجود نمی آمد، بگویم حتی اگر درگذشته چنان روشی ، از سوی گروه های درگیر قابل توجیه بوده باشد ، امروزه دیگر، درزمانه مقبولیت واثبات کارآمدی روش تغییرات تدریجی وغیر خشن، برای طرفداران دموکراسی و مدعیان رفتار دموکراتیک ، روش های خشن مسلحانه وطرفداری از زیر و روکردن وبراندازی یک سیستم وجایگزینی یک سیستم کاملا جدید، پذیرفتنی نیست.
* یکی از فرازهای مهم بیانیه ها و موضع گیری های آقایان ، مربوط به خلاء رهبری در جنبش سبز است. انصافا هم این نکته، از نگاه همه تحلیلگران بسیار مهم است. تجربه جریان اصلاحات دردوم خرداد 76 نیز به خوبی اهمیت آن را نشان می دهد ، شاید اگر در آن سال ها ، رهبری مشخصی برای اصلاحات شکل می گرفت و فرد یا افراد معینی عهده دار آن رسالت مهم می شدند ، در سال 84 مسیر اصلاحات به آسانی توسط اقتدارگرایان مسدود نمی شد و تغییرات مورد نظر ملت با شیب ملایم و کم هزینه تری پیش می رفت. اکنون نیز جنبش اجتماعی سیاسی 25 خرداد 88، بدون رهبری مدبرانه و حکیمانه ، سرنوشتی بهتر از دوم خرداد نخواهد داشت. گرچه نمی توان گفت نتیجه جنبش دوم خرداد 76 ، صفر بوده است اما بسیاری از صاحب نظران را باور براین است که جنبش اصلاحات ، در صورت برخورداری از رهبری مشخص و متعهد و در سایه برنامه ریزی و سیاست گذاری های صحیح ، می توانست نتیجه و فرجام بسیار خوشایندتری برای ایران و ایرانیان داشته باشد. اکنون نیز همگان براین باورند که جنبش سبز ، زمانی می تواند امیدوار به پیروزی باشد که از رهبری فهیم متعهد و وفادار به آرمان های دموکراسی خواهانه ملت برخوردارباشد. البته هرگز نمی توان پذیرفت که دستاوردهای مهم ماه های اخیر بدون رهبری بدست آمده است. هرگز نمی توان منکر آثار مصاحبه ها ، سخنرانی ها وهفده بیانیه متین ، رسا ، شعورزا وشورآفرین مهندس موسوی شد. هرگز نمی توان اقدامات شجاعانه بیانی و عملی شیخ مهدی کروبی را بی تاثیر دانست. هرگز نمی توان تاثیرموضع گیری های مناسب و معنادار آقایان خاتمی وهاشمی و مراجع بزگواری نظیرمرحوم آیت الله منتظری وآیت الله صانعی بر روند جنبش را نادیده گرفت . هرگز نمی توان از نقش آفرینی گروه ها واحزاب اصلاح طلب – به ویژه حزب مشارکت ، سازمان مجاهدین انقلاب ، مجمع روحانیون مبارز ، مجمع محققین ، نهضت آزادی و سایر احزاب فعال داخلی که ده ها عضو ارشدشان در زندان به سر می برند و حتی شخصیت های اصلاح طلب و رسانه های مستقل خارج از کشور- در این عرصه غفلت نمود. – از آنجا كه گاهی در سخنان منتقدان، از عدم مشاركت اقوام و از جمله کردها در صف طرفداران جنبش سبز ياد شده است ، لازم است يادآوري كنم كه نبايد حضور جدي اصلاح طلبان كرد درداخل كشور در تمام مراحل مبارزه مدني در سال هاي اخير در عصر اصلاحات ، قبل وبعد از انتخابات 22 خرداد 88 كه به احضار هاي متعدد ، دستگيري و زنداني شدن دكتر رمضان زاده رئيس شوراي هماهنگي اصلاح طلبان كرد و برخي ديگر از كردهاي همراه جنبش منجر شد ، را فراموش كرد- البته ، هنوز برای ظهور و تثبیت رهبری جامع الاطراف و نقش آفرینی آن ، به نحوی که مورد توافق همه معترضان باشد ، راه طولانی درپیش است. اما نکته مهم این است که با روش آقایان خارج نشین، هرگز نمی توان برای جنبشی که بار اصلی آن را مردم و فعالان سیاسی درداخل کشور بر دوش دارند، از خارج از گود ، رهبری تعیین کرد. تجربه گذشته ایران و سایر کشورها نشان می دهد که: اولا رهبران جنبش ها در پروسه مبارزات آزادی خواهانه و به مرور زمان شناسایی و مورد پذیرش مردم قرار گرفته اند. هرگز نمی توان به صورت دستوری ، از خارج از مجموعه ، فرد یا افرادی را به عنوان رهبر به جنبش تحمیل نمود. ثانیا معرفی و پذیرش فرد یا افراد و یا سازمان هایی به عنوان رهبر، نیازمند جذابیت و کاریزمای مورد نیاز است. بدون جاذبه و به صرف مصلحت اندیشی نمی توان برای هیچ حرکت اجتماعی ، رهبری به وجود آورد. ثالثا تجربه هشت ماه گذشته و شعارهای معترضان به روشنی نشان داده است ، مهندس میرحسین موسوی در عمل مورد پذیرش قاطبه معترضان به نتایج انتخابات ، قرار گرفته و به خوبی از عهده راهبری جنبش تا این زمان ، برآمده است. شخصیت علمی و هنرمندانه ، درایت ، اندیشه های انسان گرایانه ، اخلاق و منش انسانی ، شجاعت ،صداقت در زندگی شخصی و اجتماعی ، پیشینه سالم ، تجربه سیاسی ، کاراکتر مذهبی غیر روحانی ، تیزبینی و واقع نگری و ماندن در میانه میدان ودرکنار مردم و هزینه های قابل توجهی که به خاطر همراهی با مردم متحمل شده ، موجب شده است ، شعار"یاحسین ، میرحسین " به یکی از شعارهای محوری جنبش ، تبدیل شود. به علاوه مشورت پذیری او و بهره گیری از مشورت سایر افراد با نفوذ در تصمیم گیری ها ، جایگاهی نسبتا ممتاز برای ایشان – در مقایسه با سایر افراد موثردر جنبش- بوجود آورده است. البته اگراین واقعیت اجتماعی را بپذیریم ،که تغییرات تدریجی مورد خواست مردم ، ناگهانی و یک شبه اتفاق نمی افتد ، در آینده و در تداوم جنبش بازهم میدان هایی برای آزمایش ظرفیت رهبری میرحسین بوجود خواهد آمد که ممکن است جایگاه کنونی وی را تقویت یا تضعیف کند. اما نکته حائز اهمیت این است که ، هرگز نمی توان انتظار داشت ، از خارج کشور کسانی یا گروه هایی بنشینند و رهبر – فردی یاجمعی – برای جنبش در داخل کشور تعیین کنند. این روش نامتعارف، غیر دموکراتیک واحتمالا ناکارآمد خواهدبود. توصیه اکید به وطن دوستان خارج از کشور این است به جای راه انداختن چالش های مضر ، پیرامون رهبری جنبش، در شرایط کنونی ازهر فرد یا گروهی که در میدان مبارزه می تواند بر رفتار دموکراتیک مردم اثر گزار باشد حمایت کنند. خوشبختانه شنیده ها حاکی از این است میرحسین و تیم های مرتبط با وی در حال نظر سنجی از همه فعالان داخلی برای تدوین استراتژی و ترسیم نقشه راه آینده جنبش هستند که می تواند چتری ایجاد کند تا ذیل مطالبات ملت ، موجبات همگرایی بیشتر فعالان این عرصه را فراهم آورد. به نظر می رسد در شرایط کنونی مناسب ترین روش آن است که گروه های حامی جنبش در خارج از کشور به جای تضعیف و نادیده گرفتن رهبری کنونی ، کوشش کنند مطالبات به صورت گام به گام مطرح شده و با درک موقعیت مبارزان داخل کشور ، به جای طعنه ونیش زدن ، نوش آفرین باشند . تردیدی نیست ، این نقش آفرینی هرگز میسر نخواهد بود مگر اینکه گروه های خارج از کشور کوشش نمایند، اعتماد مردم در داخل را بدست آورند. اعتماد هم بوجود نمی آید الا با انتخاب مشی مسالمت آمیز ، مستقل و بدون شائبه وابستگی به قدرت های بیگانه و امتحان پس داده!
* سخن از اعتماد به میان آمد. کیست نداند فرآیند اعتماد سازی ، یک فرایند چند جانبه و زمان بر است.اجازه دهید صریح بگویم ، متاسفانه وقایع بعد از انقلاب ، درگیری ها و عملکرد طرف های درگیر، در دهه های گذشته ، موجب سلب اعتماد بین فعالان سیاسی قومی خارج از کشور و احزاب و گروه های فعال داخلی شده است. تردید نباید کرد پیش نیاز ایفای نقش و مشارکت احزاب وابسته به ملیت های ستمدیده ایرانی در پروسه دموکراسی خواهی ملت ایران، باز سازی اعتماد متقابل است. باید احزاب کردی وسایرفعالان خارج از کشور در دو مسئله مهم اعتماد مردم وفعالان سیاسی داخلی را به دست آورند: یکم . عدم توسل به روش های خشونت آمیز. دوم. عدم توسل و اتکا به قدرت های خارجی . ذکر این نکات نه از باب نمایندگی ملت ایران و سخن گفتن از زبان آنان است که هرگز چنین شأنی برای خود قائل نیستم ، بلکه از منظر یک فعال سیاسی است که بیش از سه دهه است در درون کشور در تعامل با جریان های سیاسی چپ و راست قرار داشته و شاه بیت سوء ظن های داخلی و بی اعتمادی را دراین دو مسئله مهم دیده است. احزاب و فعالان سیاسی قومی- به درستی- نگرانی خود را از ضمانت تأمین حقوق مشروع اقوام و ملیت های غیر فارس ایران ابراز داشته اند و معتقدند : نظام فدرال دموکراتیک می تواند سیستمی باشد که امکان تحقق مطالبات همه ایرانیان – از هرقوم ومذهب- در چارچوب آن وجود داشته باشد. به عنوان فردی که تحقق نظام فدرالیسم درایران جزو آرزوهای - دستکم- بیست ساله من است ، و بارها نیز در نوشته های خود بر آن تاکید ورزیده ام، اجازه می خواهم صادقانه بگویم : با عنایت به سوء ظن ها و بی اعتمادی های مزمن تاریخی بین حکومت ها و ملیت های ایرانی ، نظیر کردها ، در شرایط کنونی تحقق این مهم را چندان آسان نمی بینم. استقرار نظام فدرال در ایران شدیدا نیازمند رویش بذراعتماد متقابل بین مردم و نخبگان مناطق مختلف کشوراز یکسو و حاکمیت از سوی دیگراست. ورود به سیستم فدرال به منزله اتحاد داوطلبانه ملیت های درون یک چارچوب سیاسی و در درون مرزهای مورد توافق است. اگر واقع بین باشیم اذعان خواهیم نمود که اکنون این اعتماد در حد بسیار پائینی قرار دارد. علل آن هم متعدد ومتنوع است: از عملکرد آمرانه و تحکمی حکومت ها از رضا شاه – به عنوان بانی دولت مدرن در ایران- گرفته تا نظام های بعدی و حکومت کنونی ، درگیری های مسلحانه در مناطق قومی ، ادبیات خصمانه فیمابین و تبلیغات مسموم کننده و وسیع طرفین در مناطق تحت نفوذ خود ، و مسائل دیگر را می توان از این علت ها دانست. صاحب این قلم پنج سال پیش با نگارش مقاله مفصل" چالش های اجرایی فدرالیسم در ایران" که در بسیاری از سایت های اینترنتی درج و درهفته نامه هاوار و روزنامه ئاشتی به چاپ رسید ، از همه علاقه مندان به کرد و سربندی ایران و کردستان و طرف های ذیربط مسائل قومی درخواست کردم ، ضمن پذیرش یک حداقل قابل قبول برای ورود به سیستم فدرال ، زمینه های تعمیق و گسترش آن را درآینده فراهم سازند. متاسفانه نه حاکمان و نه گروه ها وفعالان این عرصه ، عکس العملی از خود نشان ندادند. به گمانم جنبش سبز ، فرصت مناسبی است که مردم مناطق مختلف و احزاب و فعالان ملی عرصه سیاست ، در بستر آن ، به بازسازی اعتمادهای برباد رفته بپردازند. به نظر می رسد- همانطوری که دوستان ما درنشست های هم اندیشی اصلاح طلبان کرد درسال 1383 اعلام کردند- اگر قائل به تغییرات تدریجی باشیم ، افزایش اختیارات سیاسی و فرهنگی شوراهای استانی ، حتی در چارچوب قوانین موجود هم ، می توانست گام مهمی برای شروع استقرار سیستم فدرالی در کشور کثیرالاقوام ایران باشد. به تدریج و به نسبت تحقق اعتماد متقابل ، این اختیارات افزایش یابد تا دریک پروسه دو- سه دهه ای شرایط استقرارسیستم کامل فدرال و دموکراتیک در ایران بزرگ فراهم شود. بد نیست نگاهی به زمان بر بودن استقرار این سیستم در ممالک فدرال جهان بیندازیم و بیز به وضعیت سیستم های جدید در همسایگی ایران بنگریم. بارها اظهار می شود عراق و سیستم حاکم برآن می تواند به عنوان یک الگوی مناسب برای ایران مورد استفاده قرار گیرد. در این رابطه لازم است ضمن ابراز خوشحالی از این پدیده نو و آرزوی تعمیق درونی آن ، به یاد بیاوریم که سیستم جاری عراق فقط در سایه حضور یک قدرت خارجی توانسته است استقرار یافته وتا کنون خود را حفظ نماید. به علاوه هزینه های بسیار سنگینی که مردم عراق هر روز می پردازند وطی چند سال اخیر صدها هزار نفر در سایه تروریسم سیاه ، قربانی شده اند ، هرگز نمی تواند الگوی مناسبی برای کشور بزرگی مثل ایران باشد. آرزو و یا انتظار حضور یک قدرت بیگانه نمی تواند مطلوب و در شان مردم آزاده ایران و گروه های سیاسی وطن دوست آن باشد. لذا باید در اندیشه استقرار یک سیستم درون گرای متکی بر اراده ملت ایران بود. به گمانم حتی اگر ملت ایران شائبه دلبستگی گروه های مبارز به قدرت های خارجی را داشته باشند ، ابدا نمی توان امیدوار به تفاهم وهمگرایی ملی شد. لذا– گرچه زمان برونیازمند حوصله زیاد است - باید همه گروه های مبارز و پی گیر حقوق حقه ملیت های ایرانی، ضمن تعامل و دیالوگ با نیروهای آزادی خواه ، حق طلب و عدالتجوی ملی کشور ، در فکر تغییرات تدریجی در مسیر نظام دموکراتیک و فدرال در کشور باشند. و این میسر نیست مگر با تدبیر و شجاعت ، شفافیت در مواضع وتلاش گسترده درجهت اعتماد سازی ملی. باید اذعان نمود ، دموکراسی و فدرالیسم فقط با شعار تحقق نمی یابد . باید همه ما از هر طیف و جریانی ، روش های گذشته را نقد کرده، واقعیت ها را- ولو تلخ – بپذیریم و با درایت وحوصله ، بکوشیم راه آینده در جهت تحقق آرمان های ملت ایران هموار شود.
آنچه در این یادداشت نسبتا کوتاه بیان شد ، صرفا ارایه دیدگاه های یک فعال سیاسی کرد در مورد برخی محورهای بیانیه ها و مصاحبه های رهبران گروه ها و احزاب سیاسی خارج از کشور بود و گرنه بحث پیرامون نقش کردها درقبال جنبش سبز، نیازمند زمان و فرصت بیشتری است که امیدوارم همه فعالان سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی کرد ، از هر جناح و جریان سیاسی در داخل و خارج ، تجزیه و تحلیل آن را مورد توجه قرار دهند. تردیدی نیست سرنوشت سیاسی همه اقوام و ملیت های ایرانی ، بستگی زیادی به سرنوشت جنبش آزادی خواهی و دموکراتیک اخیر ملت ایران دارد.

* اخیرا بیانیه ای از سوی جمعی از فعالان سیاسی غیر حزبی خارج از کشور تحت عنوان شاخه جنبش سبز درکردستان منتشر شده که حمایت خود را از این جنبش اعلام داشته اند که گرچه به دلیل ناشناخته بودن افراد آن و میزان پایبندی شان به اصول و روش های جنبش ،نمی توان در مورد آن اظهار نظرجدی نمود اما درهر حال قابل تقدیر است.امیدواریم همه کسانی که به درستی هدف و مسیر جنبش سبز باور دارند در جهت حمایت از حرکت های داخلی از هیچ کوشش انسانی و موثردریغ نورزند.



google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:


لقمان شمال
2010-02-15 10:16:32
سوال از نویسنده دلیل شکست «جنبشهای» محلی در کجا بایستی جستجو کرد و چرا اینهمه گروه متضاد بهم « جانب خلق کرد» وجوددارد و از کجا آب میخورند؟

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد