لوموند دیپلماتیک، ژانویه 2010
پاسخ «نه» به ساختن مناره در یک نظر خواهی همگانی در سویس که در روز 29 نوامبر 2009 انجام شد، این کشور را تکان داد. این رای همچنین، موجی از ناباوری و خشم در اروپا و جهان اسلام برانگیخت. نه خارجی ستیزی و نه رشد گرایشات راست افراطی نمی تواند نتیجه این انتخابات را توجیه کند. در این نظر سنجی همگانی، 57 درصد رای دهنگان بر ضد ساختن مناره در سویس رای دادند و این میزان، بمراتب از طرفداران جناح راست خشن که مبتکر این نظر سنجی بود، بیشتر است. همچنین نمیتوان به اتکای این دو عامل، تنش روانی کنونی را که دولت فرانسه بر حول بحث در مورد هویت ملی پدید آورده، درک کرد. همین حرف را میتوان در مورد بحث و جدلی که در باره برقع پیش آمده، تکرار کرد. فراتراز ابعاد بین المللی این بحث ها، که با موضوعات همیشگی نظیر این که «تروریسم اسلامی» و « مخاطره سبز» جای «مخاطره کمونیستی» را گرفته همراه است، بحث و مجادله همچنین در مورد جایگاه دین اسلام در اروپا نیز جریان دارد که از موضوع مهاجرت جدا ست. پایه همه این مسائل ترس غیر معقول از اسلام کشورگشائی است که به یک برنامه جنگجویانه ، توسعه مذهب و رشد جمعیتی متکی است.
آیا اسلام ذاتا توسعه طلب و کشور گشا است؟ طرح این پرسش اروپا را تکان می دهد. در سویس، مبتکران رفراندوم ضد ساخت مناره با تکیه بر نوشته های یک جریان جدید انتقادی اسلامی به این پرسش پاسخ مثبت دادند(1). مبنای چنین سلطه گرائی را اراده توسعه طلبی سیاسی می دانند که گاهی به ماهیت «ایدئولوژی اسلامی» ( طرفدار زاد و ولد، مروج تبلیغ دینی، فراگیری) و گاهی به استراتژی برخی از عوامل آن («اسلامیست ها» و «برنامه»های آنان) نسبت داده می شود.(2). شیخ یوسف القرادوی، محبوب ترین رهبر مذهبی سنی های میانه رو، در برنامه پر بیننده اش «شریعت و زندگی» در تلویزیون الجزیره، روز6 دسامبر 2009 ، تاکید کرد که در آینده، فتح اسلام به واقعیت پیوسته و همه انسان ها با تکیه به کلام خدا به وحدت خواهند رسید. ظاهرا او با این اظهارات به مبتکران رفراندوم ضد ساخت مناره در سویس حق می دهد.
پرسش هائی که در مورد اسلام مطرح است، البته در بعضی جنبه ها موجه اند. با همه این حرف ها، اسلام نظیر مسیحیت، خود را دین رستگاری بشریت و پیام تحکیم تاریخ نبوت می داند. اما، در واقع، مفهوم دقیق توسعه طلبی مذهبی چیست؟ از نقطه نظر جامعه شناختی، توسعه طلبی مذهبی یا بر راهبردی مبارزه جویانه (سیاسی، تبلیغاتی یا نظامی) متکی است و یا بر گسترش دیانت (بازگشت به ایمان مذهبی یا تغییر مذهب) و یا بر اتکای افزایش جمعیت. (به مقاله «ناکامی جامعه شناختی «رونق زاد و ولد» در همین شماره توجه کنید)
در اروپا، دو جریان اخوان المسلمین و سازمان ترک «میللی گوروش» (دیدار ملی) (3) دارای برنامه سیاسی اند. این جریان ها که مدیون تفکری خیالی اند که نه فقط جهانشمول است (اسلام مذهبی است برای همه) بلکه همچنین با هدفی برتری طلبانه (با هدف رهبری جهان) که حسن البنا، پایه گذار اخوان المسلمین آنرا القا میکرد) ، خواهان ایجاد دولتی اسلامی اند. باوجود این، از سال 1950 ببعد، آنان به دلیل یاد شده به اروپا پناه نبردند بلکه بخاطر این که اروپا پشت جبهه و حریم مقدسی در چارچوب مبارزات آن جریان در آفریقای شمالی و خاورمیانه در اختیارشان قرار می داد. استقرار پایدار جماعت مسلمان بر روی این قاره، آن ها راغافلگیرکرده و برایشان دردسر ایجاد کرد.
این واقعیت که مسلمانان در اروپا در اقلیت هستند، در حقیقت، همه چشم اندازهای استراتژیکی عوامل اسلام سیاسی را باطل کرده و آنان را بر سر دوراهی قرار داد: یا موعظه و یا لابی سازی؟ انتخاب نخست آنان را در مکانی قرار می دهد که پیش از آنان سلفی ها یا موسسه تبلیغ (4) بصورت وسیعی اشغال کرده اند .الیویه روآ، تحلیلگر سیاسی آنان را نو بنیادگرا می نامد (5).
با انتخاب دوم، آنان با مشکل جدیدی مواجه می شوند، که عبارت است ازتصاحب شمار زیادی از طرفداران در موقعیت کنونی اروپا. علاوه بر آن، لابی سازی با تشویق آنان به تبدیل به شخصیت های معتمد سیستم، دو اشکال هم دارد که یکی محدود ساختن نفوذشان به حوزه محلی و دیگری قراردادن آنان در مظان ساخت و پاخت با قدرت حاکمه است.
وضعیت اخوان المسلمین بخوبی آن را نشان می دهد. آنان با سود بردن از برگ نهادهای دولتی، با گذشت زمان، شور و حرارت انقلابی شان را ازدست داده، آرمان های بزرگ نظیر فلسطین را رها کرده و از بسیج نیروی خود بر روی مسائل حساس خودداری کردند. برای نمونه، در فرانسه میتوان حجاب را مثال زد. آنان حتی با انتقاد جوانان مسلمان مواجهند که بخاطر «اشرافیت» این افراد یا ساخت و پاخت شان با حاکمیت از آنان دوری می کنند. پس از این که طارق رمضان [نوه حسن البنا] در سال 2005 همکاری با گروه مطالعاتی را پذیرفت و ماموریت یافت تا راه های براندازی افراط گرائی مذهبی را برای دولت تونی بلر، نخست وزیر بریتانیا بررسی کند، برخی از طرفداران پیشین او، از وی روی برگرداندند.
مشکلات تدوین استراتژی معتبر در غرب برای معتقدان به اسلام سیاسی به سود جنبش های نو بنیادگرا تمام می شود. آنان تعهدات سیاسی کلاسیک را نفی می کنند. در منظومه هائی که این جنبش ها موجودیت می یابند، سلفی گری وهابی «علمی» (سلفیه علمیه) غالب است که در عربستان سعودی بوجود آمده. علامت مشخصه آن سختگیری تنگ نظر و رادیکالیسم متعصب است. اما این نوع سلفیسم که با هر ایده جنگ مقدس مخالف است موفق می شود شمار زیادی از مایوسان اسلام سیاسی و یا گروه های نو بنیادگرا را که مانند گروه های تبلیغ سالیان درازی است در اروپا لنگر انداخته اند، دور خود گرد آورد. اما، این جهان بینی که از پیشنهاد آخرین تعبیر از برنامه ای که بتواند برتری سیاسی را عملی کند، ناتوان است، میوه تلخ اسلام سیاست زدائی شده و گفتمان ایدئولوژیکی را عرضه می کند که نسبت به جامعه غربی در حال عقب نشینی و احتراز است و در آن جماعت اعتقاد و ایمان، جای فرقه جماعت فرهنگی را می گیرد (نظیر تونسی و مراکشی). بدین ترتیب، سلفیسم منطق یک فرقه (سکت) را می یابد. پیروان آن که در باره مسئله روسری سکوت گزیده اند، هنگام اخراج امام های مساجدشان اعلام پشتیبانی نکرده و همچنین در تظاهرات پشتیبانی از فلسطین شرکت نمی کنند.
این نوع گوشه گیری توصیه شده بیش از این که در محافل خانوادگی و فرقه ای صورت بگیرد، در جرگه جوانان تازه مسلمان که به عنوان «گروه نجات یافته» (فرقه نجاتیه) تلقی می شوند، اتفاق می افتد. سلفیسم که نسبت به خانواده ها انتقاد داشته و مخالف امام های سنتی هستند، با جهان اسلام واقعی به مخالفت برخاسته و فقط در میان افراد گسسته بویژه جوانان موفقیت های نسبی بدست می آورند. اما در مکان هائی نظیر محافل کومور ها و ترک ها که همبستگی فرقه ای نیرومند است کمتر به عضو گیری می پردازند.
هجرت* به جهان مسلمان
کمال مطلوب سلفیسم نه فتح غرب و نه ایجاد گتوهای اسلامی است، بلکه هدفش هجرت به سرزمین اسلامی و یا حداکثر مهاجرت به سرزمین های مشهور به مهمان نوازی نظیر بریتانیا یا کانادا است. جوانانی که در اقلیت بسر می برند و به سوی او جلب می شوند، نسبت به تعهدات ممکن در جامعه غربی سست کننده در همان شرایط انتظار بسر می برند که نسل والدین شان. اگر پدران و مادران آنان همراه با اسطوره بازگشت به سرزمین نیاکان شان زندگی کرده اند، آن ها در آرزوی ترک سرزمین زادگاه شان بسر می برند...
مفهوم سازی از یک طرح سیاسی معتبر که وضعیت اقلیتی و پویائی تبلیغ مذهبی که انحراف سکتاریستی را تعقیب می کند، عاقبت نه بسوی روند «فتح مجدد اسلامی» کشیده نمی شود و نه عمل گرائی حول جهاد مسلحانه. زیرا در اروپا، جهادیسم بمنزله کاوشی برای ایثار محسوب می شود و نه مانند اعمال سیاست از راه های دیگر. گروه های رزمنده سلفی (نظیر القاعده یا جنبش متین کاپلان) (6) دارای همان روحیه (سکتاریستی) انزوا طلبانه اند که سلفی های غیر رزمنده. جهادیسم کلیه مخالفانی را که می خواهد علیه شان مبارزه کند، به تکفیر متهم می کند : نظیر یهودیان و مسیحیان و مسلمانانی را که بدیده آنان بحد کافی مذهبی نیستند و همچنین اخوان المسلمین. لذا این جریان در غرب بدنبال ایجاد ضد فرهنگ گتو نیست. بر عکس، قاطعیت آن سلفیسم را وادار به قطع رابطه با فرقه و محله (7) و حتی با مسجد کرده که بسادگی از سوی سرویس های اطلاعاتی قابل کنترل است. آنان مسجد را بخاطر مصلحت جوئی محکوم می کنند زیرا مسجد مسلما محیط مذاکره با جامعه پیرامونش است. عضو گیری جهادیست ها در مکان های دیگر صورت می گیرد. مثل سیبرکافه ها، باشگاه های ورزشی و حتی در زندان ها.
با این حال، از آنجا که جهادیست ها لعن و تکفیر را به نهایت آن رسانده اند، نوجهادگران دیگر ملتی را برای رها کردن ندارند. آنان هدف مشخصی (نظیر سرزمین یا دولتی برای تسخیر، تغییر تناسب قوا، رژیمی برای برانداختن) نداشته بلکه رودرروئی مسلحانه و پیامدهای رسانه ای آن و همچنین نابودی نمادهای امپریالیسم سیاسی (یعنی ایالات متحده و متحدان آن ) مورد نظر آنان است.
اگر هدف پویائی رزمجوئی اسلامی، کشورگشائی نباشد، آیا می توان فتح و کشورگشائی را از «پائین» در بستر نوسازی مذهبی قادر به سنگینی بر تعادل سیاسی جوامع اروپائی شروع کرد و یا دست کم از طریق ایجاد فضاهای اسلامی شده در چنین جوامعی کسب کرد ؟ .
واقعیت این است که اغلب، بیشترین تظاهر اسلام در غرب را با بازگشت گسترده به دیانت در میان جمعیت های اسلامی به اشتباه می گیرند. مثلا در فرانسه، در حدود بیست سال است که میزان ادای تکالیف دینی درجا زده حتی اندکی پس رفته است(8). ظهور دوباره تکالیف اسلام پیش از هر چیزی در محدوده شخصی افراد صورت می گیرد و نه با حرکت از یک طرح همگانی (حتی اگر ریشه آن همبستگی فرقه ای باشد)، و بیش از هر چیزی به تمایل یافتن ریشه های «هویتی» ارتباط دارد.
در بازگشت کنونی مذهب، دو جریان بزرگ متمایزمی شوند. از یک سو، «اسلام بازار» (9) دیانتی که از تصاحب اسلامی نسبت به سیاست خلاص شده و کاوش برای «عادی سازی» فرهنگی هویت اسلامی بر آن تاثیر گذاشته است. پوشش اسلامی مد روز (10)، روسری آلامد، موسیقی پاپ حلال، و مسلم آپ (نوشیدنی با عصاره کولا ساخت فرانسه)، ترجمان تحکیم اسلام بر پایه فرهنگ توده هاست. مذهب راه حل کامل نبوده بلکه در فرهنگ غربی عمدتا پذیرفته شده، به عنوان نگرانی اخلاقی تلقی می شود. از سوی دیگر، نو بنیادگرائی ، همان طوری که دیدیم خود رادر گسست از نظم غربی می بیند، در انتظار مهاجرت معنی پیدا می کند.
در مورد تغییر مذهب باید گفت که با تعداد محدود، در هر دو جهت وجود دارد .حتی اگر سنگینی وزنه به طرف اسلام است. مثلا در فرانسه، پیرو آمار وزارت کشور، هر سال حدود چهار هزار نفر به اسلام می گروند، در مقابل هشتصد نفر به مسیحیت و عمدتا مذهب پروتستان انجیلی روی می آورند. (11)
بازگشت به مذهب، به یقین مشهود است و از جمله از نظر ظاهر و لباس اشخاصی که به مذهب روی می آورند، و به قول خودشان « تولدی دیگر» می یابند و نیز افرادی که تغییر مذهب می دهند - مثلا گذاشتن ریش و پوشیدن قمیص (پیراهن بلند) از سوی مردان، حجاب کامل برای زنان ... – ولی دیگر سازمان یافته نیست (این سلیقه شخصی افراد است و کمتر به تعهدات سازمانی ارتباط دارد). لذا این نوع دیانت بیشتر عامیانه است تا سیاسی. این دیانت در کشورهائی با لائیسیته نیرومند نظیر فرانسه، مسئله ای ایدئولوژیک ایجاد می کند ولی بمعنی واقعی کلمه، تهدیدی سیاسی و حتی امنیتی تلقی نمی شود البته به استثنای جهادیست ها.
گفتاری که از وجود گتوها بمنزله قلمرو بسته سخن می راند که گوئی به سلطه تولیت عوامل اسلامی در می آیند ، زائیده تخیلات است. این تفکر یک طرح گسست جمعی با جامعه را پدید می آورد. حتی اگر تمرکز جمعیت در محله های خاصی، می تواند به بروز نوعی کنترل اجتماعی بیانجامد، نسبتی با استراتژی سیاست فرقه گرایانه نداشته بلکه پیامد فرایند اجتماعی، اقتصادی و سیاسی پیچیده و همچنین رفتار حکومت است – نه تنها در کشورهائی که ایدئولوژی فرقه گرایانه رواج دارد (نظیر هلند و بریتانیا) بلکه همین طور در فرانسه و به رغم گفتمان لائیک آن. دست یازی به «رای گیری اسلامی»، گاهی توزیع مسکن ارزان قیمت باستناد معیارهای قومی، جستجوی «میانجی» های «فرقه ای» برای «اداره» حومه ها و اراده مهاراسلام از بالا می تواند به رفتار فرقه گرایانه منجر شود. (در فرانسه، شورای فرانسوی دین اسلام» (CFCM) تاسیس سال 2003، کاملا از طرف حکومت پشتیبانی می شود).
با وجود این، اخوان المسلمین که در میان طبقه متوسط پایگاه دارد، در حومه شهرها نفوذ کمی دارند و نمونه آن عدم کارآئی فتوای دعوت به آرامش «اتحادیه سازمان های اسلامی فرانسه» در جریان شورش های سال 2005 است. اگر چه سلفی ها در این نقاط حضور دارند ولی میزان کنترل آنان زیاد نیست. نخست، بدلیل محدودیت میزان نفوذ آنان. سپس، آنان هیچ تجربه ای در مورد ساختارهای جنبش نیرومند اجتماعی ندارند که به آن امکان ایفای چنین نقشی را بدهد. و سرانجام، به این دلیل که همان طوری که بالاتر دیدیم، هدف آنان نه ایجاد منطقه اسلامی شده شهری و شورش بلکه بازگشت به «دارالاسلام» (سرزمین اسلامی) است.
در اوضاع کنونی، در محلاتی که دارای اکثریت مسلمانند، بموازات مصرف، بطور چشمگیری با ارزش های فردگرایانه (تک روی) روبرو هستیم. شاهد آن، افزایش ازدواج های مختلط، از جمله در میان زنان مهاجر است (12). و نیز باید بر آن، مشکلات فعالیت های انجمن های مسلک گرایانه یا شمار بسیار کم مدارس مذهبی را نیز اضافه کرد. البته می توان شکست بارز در ایجاد چند لیست انتخاباتی فرقه گرایانه در انتخابات محلی را نیز عنوان کرد.
در قلمرو دور و دراز هزاره گرایان**
بصورتی پارادوکسال (متناقض)، بیست سال پیش که «محله مسلمان» وجود خارجی نداشت، بازگشت به مذهب بصورت دلبخواهی و سامان یافته صورت می گرفت. در حالی که، در روزگار ما، محیط اسلامی با معیارهای اجتماعی و اعمال مذهبی اش نظیر روزه ماه رمضان و همچنین کتابفروشی ها، مساجد و مکان های نیایش، مراکز فرهنگی و تجارت حلال، رویگردانی تازه به اسلام را تقویت می کند که به تمایلات فرد تکیه دارد و از جمله در میان مهاجران نسل اول.
موقعیت اروپائی اسلام یا درست تر بگوئیم، وضعیت اقلیتی آن در اروپا موجب بروز مشکلات آن در زمینه تفکر در مورد مقوله برنامه ریزی شده تحرکات مذهبی و سیاسی در چارچوب مدرنیته ای است که بر پایه دولت-ملت و دموکراسی ای که نمی تواند از دستش بگریزد، استوار است. از همین رو با گرایشی مواجهیم که در کانون های اسلامی دارای مجوز شرکت در بازی سیاسی، با تمایل جدا کردن «دعوه» (موعظه) از سیاست و حضور، در مقابل ناتوانی اش در تدوین طرحی منسجم، با اشکال دیگر نو بنیادگری نظیر سلفیسم در جستجوی «دیانت ناب» (به قول اولیویه روآ) امرسیاسی را به مکان های دور ودراز تخیلات هزاره گرائی حواله می دهد.
برعکس، کسانی که در چارچوب استراتژی جای می گیرند که بازشناسی همگانی را هدف قرار داه است، بنا به گفته یمین مکری، رهبر پیشین «اتحادیه جوانان مسلمان» آینده خود را متعلق به زمینه «سیاسی ناب» می دانند. او می گوید: برخی از برادران به مبازره در درون احزاب سیاسی ، چه چپ و چه راست گرا، می پردازند؛ و مطالبات حقوق جماعت مهاجر تبار نیز بر پایه هویت های فرهنگی لائیک شده مطرح می شوند. (جنبش «بومیان جمهوری»*** در سال های دهه 2000 ، پیش از آن در سال های دهه 1990، اخوان المسلمین بر صحنه اسلامی مسلط بودند) ...
به هر حال، این مسیرهای گوناگون که بر گسست بین روحانی و سیاست صحه می گذارند، تبلور ضمنی این نکته اند که کشورگشائی مسئله ای موهوم است. در آن صورت، اهمیتی ندارد که بدانیم که حال و هوای توسعه طلبی وجود داشته باشد، اهمیت در این است که در بستر تغییرات جامعه شناختی، بی اعتباری آن ها را برجسته کنیم.
--------
Un Spectre Hante l’Europe
Le mythe renaissant de l’islam conquérant
Partick Haenni et Samir Amghar
Le monde Diplomatique, Janvier 2010.
پاورقی ها:
1 – در این باره، به مقاله اولیویه موس، «از مناره تا مسئله اسلامی: نقد جدید اسلام» در کتاب Les Minarets de la discorde, Eclairage sur un débat suisse et européen, Infolio, Paris، به سرپرستی پاتریک هائنی و استفان لاتیون، از انتشارات انفولیو، پاریس 2009 مراجعه کنید.
2 – همچنین به کتاب سیلون بسون با مشخصات زیر نگاه کنید:
Sylvain Besson, La Conquête de l’Occident. Le projet secret des islamistes, Seuil, Paris, 2005
3 – این جنبش که بدست نجم الدین اربکان ، نخست وزیر پیشین ترکیه در سال های دهه 1970 پایه گذاشته شد، در میان ترک های اروپا طرفداران بسیاری دارد.
4 – سلفیسم جریان «اصلاح طلبی» است که در قرن نوزدهم پای گرفت و به آموزش های پیامبر، حضرت محمد و نخستین نسل های مسلمانان استناد می کند و ریشه نامشان «سلف» بمعنی نیاکان از همین جاست. برای اطلاع بیشتر به مقاله سلفی گری چیست؟ نوشته وندی کریستیاناسن، لوموند دیپلماتیک، فوریه 2008 (http://ir.mondediplo.com/article1232.html) مراجعه کنید. «تبلیغ» سازمانی است که در سال های دهه 1920، در هند ایجاد و در سراسر جهان پراکنده شد. هدف اصلی آن جریان ترویج پیام اسلام است.
5 – Olivier Roy, L’Islam mondialisé, Paris, Seuil, 2004
6 – گروه رادیکالی که در سال 1984 در آلمان تاسیس شد و در چندین عملیات تروریستی شرکت داشت.
7 – اولیویه روآ، کتاب مندرج در بند5
8 – به مقاله زیر در سایت اینترنتی http://religion.info مراجعه کنید:
« Décryptage : L’islam en France et en chiffres, 1889- 2009 »
9 – به کتاب هانی پاتریک مراجعه کنید:
Patrick Haenni, L’Islam de marché, l’autre révolution conservatrice, Seuil, Paris, 2005.
10 – پوشش ظاهری که در کوچه و خیابان شکل گرفته و برای مثال شلوار جین، کفش بسکت و نشانه های مذهبی نظیر حجاب را در هم می آمیزد.
11 – به مقاله لیندا کای و ماری کالب در سایت http://religion.info مراجعه کنید:
Linda Caille & Marie Caleb : « France : qui sont les musulmans convertis au christianisme ?
12 – امانوئل تود در کتابش «سرنوشت مهاجران» نشان می دهد که میزان ازدواج های مختلط در میان زنان الجزایری بین سال 1975 و 1990، از 2/6 درصد به 5/27 درصد و در بین زنان مراکشی در همان فاصله زمانی، از 4 تا 13 درصد افزایش داشته است.
Emmanuel Todd, Le Destin des Immigrés, Seuil, 1977
----------
توضیحات مترجم:
* Exode، (به لاتین Exodus و به یونانی Exo dos) یک اصطلاح توراتی است و معنی آن خروج و ترک میهن از سر شورش است و در کتاب مقدس به «خروج بنی اسرائیل از مصر» اتلاق شده است. این کلمه مهاجرت، هجرت و فرار نیز معنی می دهد.
** Millénarisme، واژه لاتین به معنی هزار ساله، که یونانی آن chiliasme است، به دکترینی که در حاشیه بیشتر ادیان، از جمله یهودیت و مسیحیت رشد کرده، اتلاق می شود. ریشه مسیحی آن به قیامت اشاره داشته و به نخستین رستاخیز و بازگشت مسیح.
مقهوم آن، اعتقاد با بازگشت مسیح، اعتقاد به هزاره سعادت و معنای مجازی آن اعتقاد بر این است که سرانجام حکومت راستی و شادی بر جهان حکم خواهدراند. معادل آن در اسلام، مهدویت یا مهدیسم است.
*** جنبش بومیان جمهوری Mouvement des Indigène de la République، جنبشی سیاسی و ضد نژاد پرستی است که در حومه شهرهای فرانسه و بویژه پاریس در ژانویه 2005 اعلام وجود کرد.این انجمن نژادپرستی و تبعیض بویژه در زمینه نژاد و مذهب را نکوهش می کند و تمایلات ضد صهیونیستی دارد. فعالان انجمن تمایل خود را برای ایجاد یک حزب سیاسی پنهان نمی کنند. برای اطلاع بیشتر به سایت ان http://www.indigenes-republique.fr/ مراجعه کنید.